قسمت پنجم
دکتر برش و زد تو فشار اول نه تو فشار دوم پسرم ساعت ۹ :۴۵ رو سینم بود از ته دلم از خدا میخوام تجربه این لحظه و این حس رو واسه هر کسی که میخاد بده
اینو میتونم بهتون بگم که موقع انقباض ها و فشار و زور زدن لحظه اخر اصلا جیغ نزنید فقط خودتونو اذیت میکنید و پروسه زایمان رو طولانی
درد رو‌ بریزید تو خودتون کمک میکنه زودتر باز بشید خرما اینا مابین انقباض ها بخورید
بیمارستانی رو انتخاب کنید که کادرش مهربون دلسوز و کار بلد باشه
از خدا کمک بخواید و خانم فاطمه زهرا رو صدا کنید که معجزه میکنن واستون
اینم تجربه زایمان من که حدود یک ساعت و رب طول کشید حتی موقعی که دکتر داشت بخیه میزد که از اونم چیزی نفهمیدم گفتم یادتونه دکتر من میگفتم سزارین شما میگفتی طبیعی دستتون درد نکنه که نزاشتید سزارین کنم😂😂
حتی خود دکتر موقع رفتن به مامانم گفته بود دیدی گفتم طبیعی اخرم کار خودمو کردم😂😂
در اخر از خدا میخوام که به همه خانم های باردار چه سزارین چه طبیعی کمک کنه که زایمان راحتی داشته باشن

۴ پاسخ

من سزارین بودم ابریزش کردم هفته۳۹و۲روز قراربود۱۸مرداد به دنیا بیاد۱۴مرداد به دنیا اومد بااینحال خیلی ازسزارین میترسوندن ولی رفتم بیمارستان معاینه کرددوتاانگشتشو..انقدر جیغ کشیدم میگفت طبیعی بیار گفتم من هیچوقت نمیتونم اون ارادرو ندارم بادکترم حرف زده بودم سزارین بشم اصلنم درد نداشتم ختی میگن خیلی اذیت میشی وقتی اولین باراز تخت میایی پایین اصلنم اینطورنبوذ فقط تو موقعی که شکموودوبار فشار دادن یکیش بی حس بودم نفهمیدم دومی بی حسیم بازشده بود مردم زنده شدم فقط اینجاش سخت بود بقیش قابل تحمل بود

الهی شکر 😍 من قبل بارداریمم هرروز قرآن می‌خوندم ، تو بارداریمم میخونم زیارت عاشورام همینطور ، بعد نماز صبح سوره انشقاق و حجرات میخونم ، انشاءالله خدا نظر کنه منم زایمان راحتی داشته باشم 🥺

عزیزم چند هفته بودی زایمان کردی؟

بچه اولت بود

سوال های مرتبط

مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۱ ماهگی
مامان سامیار مامان سامیار ۲ ماهگی
قسمت چهارم
دردها بیشتر شده بود که کیسه ابم پاره شد و ماما معاینم کرد و گفت شیش سانتی الان میگم بیان بی دردی وریدی تزریق کنن
وقتی دکتر اومد تزریق کنه گفتم دیگه درد نمیفهمم گفت میفهمی فقط دردی که موقع فول شدن میکشی کمتر میشه مثل دردی میشه که الان داری میکشی
خلاصه فکر کنم ساعت نه و بیست دیقه اینا بود که ماما معاینه کرد و گفت هشت سانتی میرم به دکتر زنگ بزنم فقط حالت فشار که اومد تو دیگه فشار نده بچه پایینه بزار دکتر برسه
اینم بگم تو این مدت زمان مامانم پیشم بود که خودش یه قوت قلب بود خدا خودش همه مامان باباهارو حفظ کنه تو فاصله هر انقباض خرما میزاشت دهنم
شوهرمم تند تند هی سر میزد حتی یادمه تو لحظه های اخر که دردها شدید میشه اومده بود میگفت گلتو با اتاقتو چه مدل بگیرم یعنی اون لحظه منو میگی😐😐😐
فقط گفتم بزار این انقباضو رد کنم بهت میگم صبر کن😂😂 کنار دستمم وایسادی بهت نشون میدم😂😂
ماما بی حسی رو تزریق کرد اونم چیز کمی فهمیدم گفت موقع انقباض میزنم که زیاد حس نکنی یعنی خدا ماماهای بیمارستانی که داخلش زایمان کردم رو‌حفظ کنه فرشته بودن فرشته بعدش نه و نیم اینا بود که دکتر اومد منو اماده کردن
مامان سامیار مامان سامیار ۲ ماهگی
قسمت سوم
وقتی رسیدم بیمارستان از معاینه فوق العاده وحشت داشتم به ماما که گفتم گفت بیمارستان دولتی نیست اینجا از هیچی نترس معاینم کرد و من هیچی نفهمیدم خیلی خوب بود بعدش گفت سه سانت کامل بازی عالیه منو میگی😳😳😳
گفتم خب بزارید برم تو خونه دردهامو بکشم بیام گفت باید اول به دکترت بگم ولی به احتمال زیاد میگه بستری
به دکتر گفت اونم دستور بستری داد و تزریق امپول فشار
حالا منو میگی اول ترسیدم بعدش خودم به خودم قوت قلب دادم ماما هم گفت اصلا نترس دو ساعته میزایی
شوهرم میگه وقتی ماما اومد گفت برو وسایلاشو‌ بیار خانمت دو ساعته دیگه میزاد میگه باور نکردم گفتم خانممو با کس دیگه اشتباه گرفتی😂😂
خلاصه ساعت ۸ شب به من امپول فشار رو تزریق کردن و درد های ملایم من ساعت هشت و نیم شروع شد اینم بگم من در طول بارداری کل قران رو یبار خوندم از شروع محرم هر شب زیارت عاشورا تسبیحات خانم فاطمه زهرا هر چی به فکرتون برسه برای این که هم من هم همه خانم های باردار زایمان راحتی داشته باشن
ساعت نه اینا بود که درد ها داشت یه خرده بیشتر میشد که من توی هر انقباض جیغ اینا نمیکشیدم به قول معروف درد رو میدادم داخل فقط میگفتم خانم فاطمه زهرا تو این لحظه توروخدا تنهام نزار …
مامان جوجه تپلی مامان جوجه تپلی ۷ ماهگی
مامان ونداد مامان ونداد ۵ ماهگی
تجربه ی زایمان طبیعی ۴
بچه ها نمیخوام بترسونمتون یا این حسو بهتون بدم که نمیتونید
بر عکس اگر بخواید میتونید من با وجود مخالفت شدید خانواده ها طبیعی رو انخاب کردم و تا لحظه ی اخر همه میگفتن باید سزارین شی اما من انتخابم طبیعی بود و راضیم
اون عدد ۶۳ روی مانیتور رو که دیدم روحیم رو از دست دادم
مامام فهمید بردم تو جکوزی
اون اب داغ و فشار اب واقعا حالمو بهتر میکرد واسم عود روشن کرد که یه ارامشی گرفتم تو اوج دردهام
اما اصلا اروم و قرار نداشتم همچنان درد ولی تمام ابنا کمک میکرد که تحمل کنم
یه یک ساعتی تو جکوزی بودم همچنان سرم به دست
بعد از یک ساعت معاینه شدم ۷ سانت بودم
ناچارا باید ورزش میکردم
دردا اجازه تکرکز بهم نمیداد انا سعی میکردم جیغ و داد نکنم که اکسیژن به بچه نرسه و خودم هم بی حال شم
با توپ ورزش کردم رسیدن به ده سانت
مانا گفت طول سرویکست عینی دهانه رحم تا واژنم طولانیه باید زور بزنم پسرم بیاد پایینتر
که سخت ترین مرحله همین بود بچه ها
سعی کنید از گلو زور نزنید چون باعث سرفه و استفراغتون میشه
انگار میخوایید دستشویی کنید اونجوری زور بزنید
بعد از کلی زور رفتم اتاق زایمان
متخصصمم اومده بود با کمک ماما با یه زور پسرمو دادن بغلم
وقتی بچه رو در میارن انگار که یه چیزی از جونتون داره کنده میشه یه حس عجیب
بخیه خوردم اما کم بعدش هم رفتم ریکاوری
همین که پسرم در اومد تمام دردا صفر شد خبر از هیچ دردی نبود
من به دلیل کم خونیم که ارثیه موقع فشار دادن رحمم کلی خون از دست دادم که دو واحد خون گرفتم
اینو میگم که خیلی حواستون به خوردو خوراکتون باشه
چیزای خونساز بخورید که مثل من نشید
مامان آریا جون مامان آریا جون ۶ ماهگی
پارت ۲
رفتم خونه حموم رفتم و وسایلم رو جمع کردم با شوهرم رفتیم بیمارستان نامه رو دادم به مامای بیمارستان شانس منم چند نفر برای زایمان طبیعی بودن بیمارستان رو گذاشته بودن روی سرشون انقدر داد میزدن حسابی ترسیده بودم ماما فشارم رو گرفت ۱۶ شده بود به دکترم و اطلاع داد
خداروشکر اون شب مامای خوبی گیرم اومده بود بهم گفت کمتر کسی دیدم با فشار بالا زایمان طبیعی کنه بیشتریا آخر میرن سزارین منم دیدم اینجوریه با شوهرم صحبت کردم و قرار شد سزارین اختیاری بشم چون بیمارستان تا درد زایمان طبیعی نکشی سزارین اجباری نمیکنن به ماما گفتم میخوام برم سزارین همون جا زنگ زد به دکترم خداروشکر دکترم داخل بیمارستان بود اومد و هزینه ها رو پرداخت کردیم من و ساعت ۱۱ شب بردن اتاق عمل سوند وصل کردن که سوزش داشت اما قابل تحمل بود آمپول بی حسی هم دردش مثل دیگر آمپول هایی که میزنیم بود جو اتاق عمل خیلی صمیمانه بود دکترم میگفت تنها بیمارم که از روز اول میگفت طبیعی میخوام اومد در زایشگاه جا زد این بود 😂
تمام پرسنل چون از ساعت ۱۲ گذشته بود بهم میگفتن باید فطریه ما رو تو بدی 😅
پسرم ساعت ۱۲ و ۵ دقیقه بدنیا اومد و بهترین لحظه زمانی هست که صورتش رو گذاشتن روی صورتم
اینم از زایمان من سوالی دارین بپرسین جواب میدم عزیزان
مامان مرسا گلی 💋 مامان مرسا گلی 💋 ۲ ماهگی
سلام مامانا
یه مسئله ای پیش اومد هیچ کس نبود که باهاش در موردش صحبت کنم این روزا هم از شوهرم دورم دارم دق میکنم از دلتنگی با اینکه شب ها میاد یک ساعتی خونه بابام پیشم و میره خونه خودمون ولی دلم واسه کنارش بودن تنگ شده
من قرار بود طبیعی دختر گلمو بیارم ولی نشد حکمت خدا نخواست که بشه سزارین اورژانسی شدم
منطقه ای که ما زندگی می‌کنیم اینجوریه که قدیمی ها فکر میکنن چون درد زایمان طبیعی نکشیدی و سزارین شدی بچه بدون درد حین زایمان اومده بغلت پس نمیتونی من درد کشیدم و خیلی اذیت شدم یه جورایی سزارین براشون یه نوع زایمان راحت به حساب میاد
من شاید خدا نخواست طبیعی بیارم ولی درد سزارین رو با گوشت و استخونم احساس کردم واقعا وحشتناک بود
همیشه هم میگم چه طبیعی چه سزارین در کل فرایند زایمان خیلی سخته اینکه قبول کنی مادر بشی اینکه خدا لیاقت مادر شدن رو بهت بده تموم دردها یادت میره
ولی بعضیا با حرفاشون عین آتیش میمونن تو جونت اینکه اینقدر سزارین رو کم ارزش میبینن فکر میکنن تو زایمان راحتی داشتی
ای کاش میدونستن سوزش قسمت سزارین چقدر وحشتناکه که اینقدر سرکوفت نزنن
واقعا چه درکی دارن ؟؟؟؟
دلنوشته 💔
مامان سید حسین مامان سید حسین ۲ ماهگی
یه توصیه از کسی که تجربه زایمان طبیعی داشته:

طبیعتا من هم مثل بقیه کسایی که میخوان زایمان کنن، توی روز زایمانم درد داشتم.. خیلی زیاد هم درد داشتم فقط دستامو مشت میکردم ناخونامو فشار می‌دادم کف دستم.. لبه تخت رو فشار می‌دادم و فقط به زور سعی می‌کردم نفس عمیق بکشم..
ولی با اینحال نه قبل رفتنم به بیمارستان نه بعدش و نه حین‌ زایمان اصلا استرس نداشتم چون از روند زایمان اطلاع داشتم و خودمو براش آماده کرده بودم.. و این خیلیییی بهم کمک کرد
عمیقا معتقدم زایمان کردن استرس نداره.
واقعا ما نه ماه استرس چی رو میکشیم؟شب و روز رو برای خودمون کردیم زهرمار فقط بخاطر چند ساعت.
خود روند زایمان درد داره ولی خیلی شیرینه.. انقدر که من دلم برا روز زایمانم تنگ شده و بخاطر تجربه دوباره لحظه بیرون اومدن بچه هم شده باز میرم بچه میارم😂😂

تنها توصیه ای که میتونم بهتون بکنم اینه که زایمان اون غول بی شاخ و دمی نیست که همه ازش میترسوننتون
قطعا و صد قطعا درد داره ولی ترسناک نیست
مثل پریودی.. شدید تر از اونه ولی ماهیتش درده دیگه.. چیز دیگه ای نیست که آدم بخواد ازش بترسه.
اون چیزی که ازش ساختید تو ذهنتون رو خراب کنید. چند ساعت درد می‌کشید و در نهایت زور می‌زنید تا بچه‌تون رو که مشتاق دیدارش هستید بذارن بغلتون.
مامان بچک مامان بچک ۳ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان هامین مامان هامین ۷ ماهگی