پارت آخر
#زایمان طبیعی
خلاصه شنبه صبح از ۷ صبح نوشتم ۸ دقیقه ای بود ۱۰ دقیقه ای بود دردام پراکنده بودن حتی ۳ دقیقه ای بود بینشون،زنگ زدم گفت دختر پاشو برو که اومدم منم،،توی راه خرما خریدم باشیر توی ماشین درد داشتم شوهرم گفت نیاریش اینجا هی مسخره میکرد بخندم،،خودم میخواستم لفتش بدم تادیرتر برم😅اینقد بدم از بیمارستان میاد!
خلاصه رفتم معاینه خیلی بدی شدم گفت دوسانتی!!!!!منم گفتم نههههه من نمیتونم ۲سانتم با اینهمه درد،،حتما تافول شدن میمیرم وااای آخ و اوخم شدت گرفت دیگه😅بعدش گفت توباید بستری بشی با آمپول فشار بچتو بیاری گفتم من اینهمه خودمو کشتم که درد طبیعیم بیاد از آمپول فشار متنفرم گفت دیگه این راهته راهی نداری،،گفتم خواهر همسر دختر حلالم کنید مواظب بچم باشید من مرده برمیگردم،،

۴ پاسخ

پارت آخر نبود شرمنده هنوزم ادامه داره

الان حالت چطوره بچت خوبه الهی که زیر سایه پدر مادرش بزرگ شه 🤲🏻😍وایی منم استرس گرفتم از ساعت۷ صبح درد داشتی بعد ساعت چند به دنیا اومد 🥹😟

این همه درد همش دوسانت ؟

عزیزم هزینه ماما همراهت چقد شد بیمارستان امام علی بودی رسیدگی خوب بود؟؟؟

مقالات مرتبط

آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد
آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد؟
درد مفاصل بعد از زایمان
درد مفاصل و زانو درد بعد از زایمان و علت آن
زردی نوزاد پسر با دختر فرق دارد
زردی نوزاد پسر با دختر فرق دارد؟
تنفس طبیعی در نوزادان
تنفس طبیعی نوزاد در هر دقیقه | چه زمانی به پزشک مراجعه کنی...

سوال های مرتبط

مامان بلوبری مامان بلوبری روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی پارت دوم؛
دردام انقدر زیاد بود که وقتی میگرفت کل بدنم قفل میکرد سرهمین گفتم برم نردیک ترین بیمارستان برام مهم نبودکه دیگه بیمارستان که قراربود برم خودمو نشون بدم بعد به مامانمینا زنگ زدم اونام اومدن منو معاینه کرد گفت دوسانتی من پرام ریخت اون لحظه گفتم من دارم میمیرم از درد اصلاقابل تحمل نبود گفت برو فردا صبح بیا معاینه مجدد ساعت یازده شب بود اومدم بیرون مادرم گفتم اینجوری گفتن مامانم قاطی کرد که من بچموببرم بیرون یچیزی بشه بیمارستان مقصره خلاصه منو ازترسشون بستری کردن چون میدونستم بیام خونه تاصبح دووم نمیارم
مامان آیلین مامان آیلین ۲ ماهگی
پارت اول
تجربه زایمان
سلام مامانا خوبید؟
من چهار صبح خون دیدم بدون هیچ دردی وعلایمی شوهرمو بیدار کردم خودمو اماده کردم رفتم بیمارستان اونجا معاینه کزد گفت یه سانتی
پیاده روی کردم بعد دوباره رفتم پیشش باز معاینه کزد گفت هنوزم یه سانتی کمرمم بعد معاینه یذره درد گرفته بود بیمارستان تا خونمون ده دقیقه راه بود گفتم میرم دردم گرفت میام گفت باید nst بدی گرفتن گفت باید بستری بشی درد بالا کرده 39 هفته 1 روز بودم گغت از نظر من دیابتی هستی و بچه کامله و nst درد بالا کرده از نظر من بستزشو خلاصه بسترشدم ساعت 1 رفتم پخش زایمان طبیعی بهم امپول فشار زدن کم کم دردم گرفت خیلی وحشتناک بود
تا، 9/30دقیقه شب درد طبیعی خوردم
مامان کارن مامان کارن ۲ ماهگی
خانومایی ک با امپول فشار زایمان کردن میشه لطفا بیان
من درد داشتم رفتم معاینه دکتر گفت خیلی باز نیس یکی دو سانت گفتم من میخوام زودتر زایمان کنم عجله دارم گفت شنبه بیا بستری شو
حالا میخوام بپرسم درد با امپول خیلی شدید تر از درد طبیعیع؟؟
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان کیان مامان کیان ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت دو
رفتیم بیمارستان گفتم کیسه ابم ترکیده گفت بخواب معاینم کرد گفت نشتی داره فوری باید بستری بشی
ساعت ۲ بود که بستریم کردم یه سرم بهم وصل کردن که امپول فشار زدن توش
بعد نیم ساعت دردام خفیف شروع شد
میگرفت یک دقیقه اما پنج دقیقه ول میکرد خیلیم خفیف و اروم بود البته
دکتر اومد گفت دردات شروع شد گفتم بله‌
ساعت ۲ و نیم معاینم کرد گفت دو سانت و نیمی
دیگه کسی نیومد برای معاینه تا ساعت شیش صبح شیفت عوض شد دکتر جدید اومد بالاسرم‌ حالمو پرسید گفتم دردام خیلی خفیفه معاینم کرد گفت پیشرفتی نداشتی دو سانت و نیمی رفت بعد چند دقیقه باز اومد موقع معاینه خودش کیسه ابمو پاره کرد یهو اب گرم زیادی ازم ریخت گفت دردات کم کم اوج میگیره به ماما گفت یه امپول فشار دیگه بهش بزنید منم از ترس فقط حرفاشونو میشنیدم اصلا توی باغ نبودم....
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان محمد کیان👶 مامان محمد کیان👶 ۲ ماهگی
پارت ۲
رفتیم خونه که از زایشگاه زنگ زدن خانم کجایی ۱ساعت پرونده تشکیل دادی چرا نیومدی زایشگاه گفتم رفتم لوازمامو بیارم گفت شوهرت می‌رفت دیگه تو میومدی بالا گفت سریع بیا منم ترسیده بودم باز استرس وارد شد بهم و سریع لوازمارو گرفتیم. اسنپ زدیم و رفتیم سمت بیمارستان من همش تو راه گریه میکردم و شوهرم دلداریم میداد گفتم از چیزی که میترسیدم سرم اومد میگفتم کاش طبیعی بدون آمپول فشار زایمان کنم میگفتم از سزارین و درد مصنوعی میترسم خلاصه تو زایشگاه لباس تنم کردم رفتم تو کارامو کردن نمونه گرفتن و تو اتاق رو تخت گفتن دراز بکش که اول قرص زیرزبونی بدم تا فشارت. تنظیم بشه بعدش آمپول فشار میزنم قرص و داد بعدش معاینه کرد گفت بسته ای و سر بچه بالاست منم گفتم پس اینهمه پیاده روی چیشد آخه ؟رفت و سرم آورد زد بهم ۵نفر دیگه رو تخت ها نوبت زایمانشون بود ازبس جیغ میزدن اعصابم خورد میشد و استرسم ۱۰برابر میشد اینم بگم من ساعت ۶رفتم زایشگاه بستری شدم که تا ساعت ۹شب فقط انواع و اقسام آمپول و سرم بهم میزد دهانه ی رحمم باز بشه و بتونم زایمان کنم که ساعت. ۱۰شد چند دفعه معاینه کرد و گفت تازه یک سانتی گفتم یک که خیلی کمه گفت آره بخواب یه سرم دیگه بزنم تا ۲سانت بشی منی که ترس همه ی وجودم و گرفته بود گفتم باشه خلاصه یه قرص زیرزبونی دیگه برام گذاشت و تو سرم آمپول زد که دردام زیاد شه و همین طور م شد حس فشار به مقعد وواژن داشتم. منو فرستادن سرویس بعدش گفت حتما یک سانتی از تخت بگیر اسکات برو و قر کمر منم رفتم درحین قر دادن خونریزی کردم که گفت عب نداره دراز بکش معاینه کنم منم دراز کشیدم معاینه شدم گفت ۲سانتی گفتم کی باز میشم گفت باید همکاری کنی
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان 👶🏻hirad💙 مامان 👶🏻hirad💙 ۲ ماهگی
۳۹ هفته و ۴ روز بودم دیدم خبری از دردا نیست و تو شهرمون هم سزارین انجام نمیدادن گفتن نباید شاخصه ی طبییمون بیاد پایین منم وزن بچم داشت میرفت بالا و نظرم شد سزارین..که از طریق دوست همسرم معرفی شدیم به یه دکتر شهری دیگه و رفتم ۳۶ هفته و ۴ روز نامه سز گرفتم هزینشم تسویه کردم اومدم خونه فرداش صبح یعنی صبح روز چهارشنبه دردام شروع شد...کمر درد بشدت زیاد که دردام ۳ دقیقه ای یه بار بود رفتم معاینه گفت ۲ سانتی برو ورزش و اینا انجام بده وقتی دردات زیاد شد و نتونستی تحمل کنی بیا ..منم گفتم خب حالا که شروع شدن بزار همین طبیعی رو برم..از ظهر تا شب ساعت ۱۲ دردام نامنظم شد ۱۰ و ۱۵ دقیقه ای یه بار..و ازونجایی که باید میرفتم بستری شم زنگ زدم دکتر که تاریخمو عقب بنداز ..شب ۱۲ به بعد دردام دوباره شدیدددد شد در حدی که تا ۸ صبح تو خونه درد کشیدم و فقط جیغ میزدم و پتو رو گاز میگرفتم و میگفتم یا زهرا ..۸ صب روز پنجشنبه رفتم بیمارستان گفت ۳ سانتی اما اینجا بستری نمی‌کنیم باید ۴ باشی برو یه بیمارستان دیگه..منم دردام خیلی زیاد بود نتونستم بیشترشو تحمل کنم همسرم زنگ زد به دکتر گفت دردام شروع شدن الان بیارمش برا سز اگفت نه امروز عمل زیاد دارم شب بیار بستری کنیم برا فردا صبح منم بیمارستان بهم گفت این بچه تا ظهر بدنیا میاد دیگه میل با خودته که بستری شی برا طبیعی یا بری شهری دیگه برا سز ..بعدش..
مامان آیگل مامان آیگل ۳ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت دو

دکتر گفت برو راه برو تا حداقل 6سانت بشی اومدم خونه از راه پله رفتم بالا اومدم پایین نفسای اخرم بود رفتم حموم اسکات زدم فشارم13نیم شد حساس میکردم میمیرم کیس ابم سوراخ شد شلوارم خیس می شد به مامانم گفتم گفت برو مرکز نشون بده رفتم معاینه شدم گفتن رحمت5سانته ولی بچه بالاست سری برو بیمارستان داشتم از درد میمردم دیگه نای هیچی رو نداشتم رفتم بیمارستان
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان بلوبری مامان بلوبری روزهای ابتدایی تولد
اینم از تجربه زایمان طبیعی من؛پارت او
چهارشنبه غروب بود که دردم گرفت رفتم بیمارستان معاینه گفت یسانتی والقای تحریکی کرد گفت بروخونه منم اومدم پیاده روی وپله نوردی کردم یه روز گذشت من باهمسرم بیرون بودم که کمرودلم درد کرد اولش ده دیقه یبار بود بعد شد پنج‌دیقه یبار گفتم حتما دیگه این درد زایمانه خودشم ۴۰هفته و۳روز بودمل
مامان رادین و آیدین مامان رادین و آیدین ۱ ماهگی
پارت ۲
فاصله دردا خیلی زود شد زیر ۵ دقیقه و نیم ساعت بعد معاینه کرد گفت همون ۲ سانتی و منم ترسیدم که میخواد طولانی بشه تعویض شیفت انجام شد و مامای دیگه اومد و گفت پاشو پاهاتون بکوب زمین وقتی دردا میاد وقتی درد نداری قر کمر بده نیم ساعت اینطوری انجام دادم و حالم بد بود و خدا خدا میکردم ۴ سانت بشم و از قبل گفتم که اپیدورال یا اسپاینال میخوام وقتی دردام فاصله ش شد ۲ دقیقه اومد صدای قلب و گوش داد و معاینه کرد گفت آفرین مامان شدی ۵ سانت گفت سجده بخواب رو تخت و کمر تو بچرخون و گفتم بی حسی گفت ست وسایل و ندارن خیلی حالم بد شد گفت گاز میخوای گفتم آره حتما میخوام و متخصص بیهوشی اومد و از عوارض گاز و طرز استفاده گفت و فشار گرفت و رفت وقتی اولین بار استفاده کردم از گاز دوباره معاینه شدم گفت ۷ سانت شدی یه ربع بعد دیدم داره حس زور زدن دارم گفتم داره بچه میاد گفت الان معاینه کردم گفتم بخدا داره میاد اومد معاینه کرد گفت فول شدی داره میاد چن تا زور زدم گفت پاشو بریم اتاق زایمان تا راه برم برسم بند ناف اومد جلو ۲۰ دقیقه ای زور دادم تا اون بره کنار ۱۰ دقیقه زور دادم تا به دنیا بیاد البته هر چقدر گفتم برش بده نداد تا اینکه خود بچه فشار اومد و اومد بیرون
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان احمد مامان احمد ۲ ماهگی
پارت دوم
منم مستقیم رفتم زایشگاه با جواب سونو گرافی اونم فوری با یک سانت که بودم بدون درد بستریم کردن شب که فرداش با آمپول فشار از ساعت ۶ تا ۱۲ ظهر همش آمپول فشار تزریق میکرد اولش درد نداشتم بعد کم کم ۵ دقیقه شد می‌گرفت ول میکرد بعدش شد ۳ دقیقه ولی اینا پروسه های زایمانم خیلی دیره فاصله هاشون یعنی من دردام از ساعت ۱۲ ظهر تا چهار عصر ۵ دقیقه بودن بعد از ساعت ۴ شد سه دقیقه که التماس کردم بیا معاینم کن گفت ۴ سانت گفتم این دردا فقط چهار سانته درداش وحشتناک بودن خیلی زیاد از ساعت ۷ تا ۱۰ اینجا دیگ دردا یکسره شدن و هر ۲۰ دقیقه معاینم میکرد که شدم ۷ سانت زنگ زد دکتر اومد بعد ۲۰ دقیقه من ۸ سانت شدم بعد راه رفتم حس کردم دیگ داره از بین پاهام میوفته و من فقط جیغ می‌کشیدم التماس دکترو میکردم که منو ببر سزارین
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان علیسان مامان علیسان ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت 1

مامانا 39هفته یک‌ روز بودم که درد نداشتم 1سانت باز بودم زنگ زدم دکترم ماما همراه داشتم گفتم من دیگه می‌خوام بستری شم گفت باید ببینمت معاینه کنم بعد گفت وقتی 39هفته 6روز شدی بیا من گفتم همین فردا می‌خوام زایمان کنم گفت با رضایت خودت گفتم بله صبح ساعت 7گفت بیا بیمارستان شب همه چیزو آماده کردم و شربت گلاب خاک شیر و خرما برداشتم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان لپوووو💖💙💖 مامان لپوووو💖💙💖 ۱ ماهگی
زایمان لپووووی من۳
هیچی دیگه نا امید گفتم میمونم همینجا چون پرستارهاشون خیلییی مهربون بودن و از اونجایی که خواهر شوهرم ماما همون بیمارستان بود قبلا شانسم همشون دوستای خواهر شوهرم در اومدن🤩
منم با لبو لوچه اویزون رفتم پیش شوهرم ی لیست دادمش برای خرید و گفتم بره برای تشکیل پرونده بیچاره غم عالم تو دلش نشست گفت دیدی بهت گفتم دیوار پاک نکن 😂
منم خندم گرفت هیچی دیگه برگشتم زایشگاه
ی ماما اومد بالا سرم معاینه کرد گفت ۳سانتی منم همش خوشحال میشدم که چه خوب افتادم تو فاز زایمان اما دردی ندارم ی ۲۰ دقیقه بعدش شوهرم لباسای بستری رو بهم داد و پوشیدم و تو ی اتاق یک تخته بستری شدم ی مامای دیگه اومد بالا سرم دید خیلی اضطراب دارم گفت نگران نباش هواتو دارم و انشاالله خوب زایمان میکنی و گفت بزار ی معاینه کنم
منم خسته شده بودم گفتم تازه معاینه کردن گفت نه خودم باید معاینه کنم منم مجبوری اجازه دادم گفت ۴سانتی😍
خوشحال بودم خیلی گفتم ورزش گفت عجله نکن ی سروم هم وصل کردن و امپول فشار تزریق کرد داخلش اصرار کردم امپول نزن گفتم روند زایمانت تند تر میشه اعتماد کن
اما خیلی کم کم میومد سروم که فشار بهم نیاد منم دردام خیلی کم بود مامای مهربون همش میومد و میرفت و احوالمو میپرسید که درد نداری منم گفتم نه دردام کمه دوباره معاینه کرد گفت ۵سانتی
من خوشحال ترین بودم اون لحظه
بهم گفت به شوهرتم میتونم بگم بیاد پیشت منم ازش خواستم بزاره بیاد
از تخت اومدم پایین چند تا حرکت بهم گفت زدم ی یرب خسته شدم باز رفتم خوابیدم سر تختم😂
شوهرمم اومد ی رب پیشم یکم کمپوت آناناس بزور داد خوردم و پیشونیمو بوسید و گفت اعصابمم خورد کردی دلم نمیخواست با گریه بستری بشی یکم سر به سرم گذاشت و رفت
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۱
۴۰ هفته و ۴ روز بودم صبح با تیر کشیدن مقعد و کمرم از خواب بیدار شدم
و یک مقدار درد زیر دل
قبلش هیچ دردی نداشتم حتی ماه درد
فاصله درد هام ده دقیقه با شدت پریودی بود
رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت نیم فینگر به زور انقباض خیلی ضعیف
تا شب تحمل کردم دیگه درد هام شده بود ۳ دقیقه با شدت درد خیلی زیاد و حس زور شدید
رفتم زایشگاه گفت نیم فینگر انگار اب سرد ریختن رو سرم
گفت اینا انقباض نیست و حتما کار سنگین کردی دکترم زنگ زد که گفت یه ان اس تی دوباره بگیرین دادم
یهو رنگ ماماهه رفت شدت انقباض هام خیلییییی زیاد بود و من از درد فقط داشتم میمردم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان جوجه فینگو🐧🩵 مامان جوجه فینگو🐧🩵 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی
2.
دیگه طاقتم تموم شد گفتم بریم بیمارستان ببینم چه خبره
رفتیم معاینه کرد گفتم دردام منظمه دکتر گفت دو سانتی تا ساعت ۷ صبح توی راهرو بمون فعلن بستریت نمیکنم منم درد داشتم و آخر رسید ب سه دیقه یکبار
دیگه ساعت هفت رفتم اتاقش تا دستاشو انداخت برای معاینه ک کیسه آبم ترکید و گفت پاشو برو اتاق برای زایمان
منم دیگه لباسارو پوشیدم رفتم روی تخت
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان نیلا مامان نیلا ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۳
هر دفعه یه پرستار میومد و معاینه ام میکرد یکی میگفت یک سانت یکی می گفت یک ونیم دومین آمپول فشار رو هم وصل کردن شب شده بود و درد هام یکم بیشتر شده بود و باز هی میومدن معاینه میکردن یکی باز گفت یک سانت اصلا تا الان فرقی نداشته کلا نا آمید شده بودم و هی خدا خدا میکردم همه اونایی که تو بیمارستان بودن زایمان کرده بودن ولی من هنوز تو بیمارستان بودم تا صبح صبح بازم اومدن ۳ ومین آمپول فشار رو زدن دیگه داشت دردام زیاد میشد اومدن معاینه گفت ۳ سانتی بباز یکی دیگه اومد گفت دو سانت مامانم عصبی شد گفت مگه ما مسخره شما هستیم یکی میگه دو یکی میگه سه هرکی میاد یه حرفی میزنه مگه مسخره بازیه
مشاهده ۸ پاسخ دیگر