۶ پاسخ

با اب بهش نمیرسه یاپشت لباس شویی گچ گرفته

مال من این ارور واسه تعادل نامناسب لباساست.
یه کم جابجا کنی لباسا رو درست میشه

فشار ابه......

شاید فشار اب کمه

ارور LE
واسه باز بودن دره
احتمالا چفت درش خراب شده
باید درشو میبندی ی صدای تقی بده

یبار از برق بکش دوباره بزن ببین درست میشه

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
خوب خوب دوووو سه تان اومدم با آموزش یه برگر خوشمزه و آسون میتونین در کنار خانواده درست کنین و لذت ببرین 😎🤪🤪🤣🤣
برای دیدن آموزش های بیشتر پیج رو دنبال کنین و به دوستاتون بفرستین راستی اگر خیلی بیکارین و حوصله تون سررفته عدد یک رو هم به عدد دو ارسال کنین هیچ اتفاقی نمیفته خطا میزنه هر هر هر بیمزه 😆😆😆😆😆😆
خیلی خوب بسه گفتیم خندیدیم جدی باشیم 😎
دوستان من دیروز این دفعه برای اینکه گوشتم خیلی آب نشه و ازونجایی که طعم‌خیلی زیاد گوشت رو مهدیار دوست نداره چون سینه بوقلمون با قلوه گاه چرخ کرده داشتم یه بسته از این با یه بسته گوشت چرخ کرده گوسفندی که داشتم دو بسته گذاشتم بیرون یخش باز شد❄️🥶❄️🥶
بعد یه پیاز متوسط تپلی رنده متوسط زدم آب اضافه شو گرفتم با نمک و فلفل سیاه یه دونه سیر رنده شده با یه دونه تخم مرغ و دو قاشق پودر سوخاری قاطی گوشت کردم و قشنگ ورز دادم تا مواد یک دست شد
بعد اینو به چهار قسمت تقسیم کردم داخل همون پلاستیکی که گوشت بود تو هر کدوم دو تا گردالی گذاشتم و به صورت گرد پهن کردم 🍔🟤
نه خیلی نازک🪶 نه خیلی کلفت 🐻(ببخشید استیکر نازک و چاق نداشتم🤣)
بعد اینارو با احتیاط گذاشتم فریزر به مدت نیم ساعت 🥶
بعد تابه ی گریل رو گذاشتم داغ شد با شعله متوسط یه تیکه کره انداختم جیزززززز بعد یه دونه از برگرها جیززززززز بعد هود روشن کردم دیگه نباید دست بزنی تا چهار دقیقه بعدش برمیگردی اونطرف جیززززز دوباره سه چهار دقیقه و تمااام 🙌🏻
ادامه جزییات پایین
مامان کیان مهر 🌞 مامان کیان مهر 🌞 ۴ سالگی
تا حالا شده یه کار اشتباه یا گناهی بکنید خدا در جا جوابتون رو بده ؟ 😆
من فکر کنم زیاد برام پیش اومده
ولی یه خاطره ای که هیچوقت یادم نمیره از جواب خدا به من اینه که یه روزی من و دوستام توی مسجد دانشگاه ( مذهبی نبودیم ولی نماز می‌خوندیم😄) که اونجا با یه دختره بحثمون شد .. یادم نیست چی گفتم ولی یادمه مسخره ش کردم .. کلا از این کار خیلی متنفرم و هرگز دیگه این کار رو نکردم ولی اون روز مسخره ش کردم و دختره هم هیچی نگفت و رفت ...
دقیقا فرداش خونه داداشم بودم و از اونجا میخواستم برم دانشگاعه... سر کوچمون یه جوب بزرگ بود خیلی بزرگ... وقتی میخواستم سرویس دانشگاه رو سوار شم و خیلی هم عجله داشتم چون فکر میکردم الان سرویس حرکت می‌کنه نمی‌دونم چی شد یهو تصمیم گرفتم از رو جوب بپرم 😆 قدم هم بلنده و طبیعتاً پاهام دراز ولی بازم پام به اونور جوب نرسید و با صورت خوردم کف خیابون جلوی سرویس 😫 تمام صورتم پر از خون ... همه اونایی که تو سرویس بودن اومدن پایین همه مغازه دارا رهگذرا....یکی آب می‌آورد یکی دستمال لیوان آب یادمه پر از خون شد ... تو اون لحظه که خوردم زمین چند لحظه همه جا سیاه شد و یهو قیافه اون دختره اومد جلو چشمم...یعنی تو همون ثانیه فهمیدم از کجا خوردم 🫠🫠 از همون روز به کارما اعتقاد پیدا کردم 😄 حالا الان که نزدیک ۱۸ سال گذشته ولی هیچوقت یادم نمیره اون لحظه رو .. که قیافه دختره عین فیلم از جلو چشمم رد شد .. امیدوارم بخشیده شده باشم 🤷🥴🥴