پارت ۲ زایمان
و بستری کردن و گوشی همه چیز ازم گرفتند لباس دادن پوشیدم رفتم زایشگاه من و تو یه اتاق تنها بستری کردند
و شب تا صبح بدون گوشی داشتم دیونه میشدم کسی نبود انگار کمپ اعتیاد بود برام بدون گوشی 😂🤦
از ۹شب. که بستری بالا شدم بعد نوار قلب وصل میکردن همش ورزش میگفتن بلند شو بکن هیچ تغییر نکردم یه میگفتن دو یا میگفتن سه سانتی
بعد یه قرص زیر زبونی دادن بهم یه کوچلو درد داشتم ولی خیلی کم بود با قرص زیر زبونی دیدن بازم تغییر نکردن با قرص زیر زبونی
بعد ساعت چهار بود ک اومدن سرم بهم وصل کردند ولی خیلی کم میومد بهم
ولی خب هر قطری ک می‌رفت بهم یکم درد داشتم ولی کم بود و باز اومدن ماینه کردند و گفتن همون سه سانتی واییی من اصلا گفتم ۲۴ساعت دیگ میخوان نگه دارند پیش خودم بعد دیدم صبح ساعت ۷و۸بود تقریبا که اومدن کیسه آب من ترکوندن و همچنان رو سه سانت بود و هیچ فرقی نکرده بودم با سرم دیگ بعد ک کیسه ترکوند و یه آب زیاد ازم خارج شد و گرم بود
و بعدش درد ها شروع شد و خون آب همه چیز بعدش باز حس میکردم که ازم خارج میشد و باز اومدن ماینه یه یه ساعتی بازم همون سه سانت بودم

۱ پاسخ

آمپول فشار رو شروع کردن برات؟

سوال های مرتبط

مامان آنیسا👶❤ مامان آنیسا👶❤ ۱ ماهگی
پارت ۲زایمان
برو که ۱۲ساعت باید بچه رو دریارن چون خطر ناکه ماهم رفتیم حاضر شدیم وسایل برداشتیم و رفتیم منم توراه بدون هیچ علائمی جز یکم لک بینی چیزی نداشتم و داشتم تخمه میشکستم😂😋😅
مادر شوهرم و شوهرمم بهم میخندیدن مامان خودم ازم دور بود هنوز خبر نداشت
رسیدیم بیمارستان رفتم داخل زایشگاه براشون تعریف کردم چی شده و ماینه کردن دوسه بار یه بار ماما یه بار هم دکترم بعدش بستری شدم رو تخت زایمان من قرار بود طبیعی زایمان کنم اومدن بهم یه چهارم از قرص فشار بهم دادن زیر زبونی خوردم و بهم نوار قلب وصل کردم بعد یه ساعت که ساعت شد ۲ظهر دردام شروع شد من و ساعت ۵بود ماینه کردن ۳سانت بودم درد شدید داشتم ولی قابل تحمل بود و ماما همراهم برد حموم منو و ماساژم داد و ورزش داد همسرمم برام مایعات آورد خوردم و ساعت شد ۷ماینه شدم هنوز همون ۳سانت بودم و داشتم از درد میمردم و جیغ میزدم مادر شوهرم اومد داخل اونم منو حموم برد با ماما همراهم بقیش پارت بعدی
مامان اریا مامان اریا ۱۵ ماهگی
پارت ۲
رفتم تو زایشگاه و گفتم درد دارمو خلاصه یه وحشی اومد بدون پماد زدن معاینه کردو خیلی دردم گرفت گفت یه سانت بازی ازم نوار قلب گرفتن باور نمی‌کردن که من درد دارم خلاصه تو نوار قلب ضربانه قلب بچه هی میومد پایین هی میرفت بالا خلاصه دردامم زیاد بود به هر زوری بود بردن بستری کردم غرغرای پرستاران بماند که چرا با یه سانت بستری کردن مگه ما وقت اضافه داریم خلاصه این حرفا رفتم دوباره معاینه شدم و گفت هنوز یه سانتی دکتر گفته بود امپول فشار بزنین ولی خب کلیه هان پروتئین دفع کرده ود گفتن نمیتونیم امپول بزنیم و خلاصه نوار قلب وصل کردن و رفتن تا خودم درد بگیره ساعت ۸ شب بستری شدم تا ۶ صبح یه سره دردا میومد میرفت اومدن معاینه میکردن شده بودم دو سانت با هر بار معاینه دردام بیشتر می‌شد خلاصه رفتن دوباره ۴ بعد از ظهر اومدن معاینه کردن ۳ سانت بودم ولی دردام زیاد بود خیلی زیاد پرستارانمیدونستن سر بچه تو کانال زایمان نیست همچنان کلی درد دردام زیاد بود ولی رحمم باز نمیشد گفتم من ماما میخوام خلاصه یه ماما اومد زیر سرم معاینه کردو گفت شدی ۵ سانت ولی سر بچه تو کانال زایمان نیست دردات زیاده خیلیم زیاده ولی سرش تو کانال نیست داره روخودش فشار میاره و اینکه تا یه ساعت دیگه اگه نتونی میبرن سزارین کل خوانوادم در زایشگاه همش میگفتن ببرین سز کنین داره میمیره چون خیلی درد داشتم
آواتار مامان پرنسس زیبا مامان پرنسس زیبا پرنسس زیبا ۳ سالگی
لایک کن حداقل تا بخونیم.
مامان سبحان مامان سبحان ۱ ماهگی
ساعت ۱۲ ظهر بستری شدم
تا ساعت ۱۳ دستگاه nst بهم وصل بود
بعد بهم یک چهارم قرص زیر زبونی دادن گفتن کمک می‌کنه دردات‌ شروع بشه
بعد ساعت ۳ دکتر اومد بهم سرم از طریق واژن وصل کرد
فرستاد داخل رحم
سه تا سرم شارژ کردن
و این سرم ازم خارج می‌شد
اسمش نمی‌دونم چی بود ولی گفتن کمک می‌کنه دهانه رحم نرم بشه و باز بشه
تا ساعت ۸ اینا انقباض داشتم وقتی می‌گرفت با نفس عمیق میشد تحملش کرد ولی داداش زیاد بود اینجا شده بودم ۴ سانت
بعد دوباره یک چهارم قرص زیر زبونی دادن بهم
شروع کردم ورزش کردن
اجازه دادن همسرم بیاد و گفتن کمرتو ماساژ بده تو حالت سجده
وقتی ماساژ میداد درد ها بیشتر شد
احساس دستشویی داشتم اومدم برم دستشویی میشه آبم پاره شد
دکتر اومد معاینه کنه مطمئن بشه کیسه آبه گفت شدی ۸ سانت
بعد دکتر اومد آمپول اپیدورال زد
و دردم کمتر شد
ولی دهانه رحم اومد روی ۷ سانت بعد یکساعت
دیگه داشت اثر بی حسی می‌رفت و من درد متوجه می‌شدم
که دکتر اومد هی انگشت میچرخوند دور دهانه رحم
من خیلی درد داشتم خیلی زیاد التماس میکردم یه دقیقه بزارید به حال خودم بمونم
که دیگه گفت سر بچه رو میبینم و هی تحریک کرد
انقد درد داشتم دیگه نفس نمونده بود برام
که دیگه دکتر آمپول بی حسی زد برش داد و تحریک کرد گفت زور بده زور بده سربچه رو میبینم و دیگه هیچی نفهمیدم
انگار تو این دنیا نبودم .
مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
مامان پاشا💙 مامان پاشا💙 ۱ ماهگی
سلام سلام
پارت اول زایمان
من شب قبلش یه حالت ها عجیبی داشتم بعد سه باز انقباض پشت هم ولی. فک نمی‌کردم ک در حال باز شدن باشه ولی چون ول کرد دیگ گفتم درد کاذبه دو روز سردرد داشتم روز قبلش کمتر و روز بعدش بیشتر بود
و با سردرد و سرگیجه و کمردرد از صبح تا غروب تحمل کردم غروب ب شوهرم زنگ زدم گفتم دیگ نمیتونم مبرم بیمارستان گف برو من با اتوبوس رفتم چون کسی نبود ببره منو رسیدم فشارم ی بار رو ۱۶بود یه بار رو ۱۲
ولی بیمارستان گفت ما شیش ساعت میخوابونیم سنو آزمایش و نوار قلب میگیرن گفتم باشه مشکلی نیس کارا پذیرش کردن و رفتم داخل
و نوار قلب گرفتن و انقباض داشتم داخلش آزمایش گرفتن و فرستادن سنو
سنو آب دور جنین از ۲۷اومده بود رو۱۰ و وزنش هم ۳۵۲۰بود .و سفالیک بود
و رفتم بالا ماینه هم کردند گفتن ۳سانت بازی و بستری کردند البته چون هفتم بالا بود و سه روز دیگ باید زایمان میکردم دیگ بستری کردند
یعنی ۳۹هفته ۳روز بودم بعدش گفتن بگو همراه بیاد کارا بستری بکنه که بستری بشی
مامان هدیه الهی مامان هدیه الهی روزهای ابتدایی تولد
سلام بر همگی دوستان
منم زایمان کردم و بالاخره دخترگلیمو دیدم
هر چند سخت بود زایمان(چون هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین شدم) اما ارزششو داشت
چهارشنبه صبح رفتم بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی گزاشتن برام که دردام شروع بشه
ساعت ۱٠ صبح بود که دردام شروع شد ساعت 12 معاینه شدم گفتن 2 سانتی باز رفتن ساعت 2 اومدن معاینه کردن گفتن شدی سه سانت
باز رفتن 4 اومدن معاینه کردن بدون اینکه چیزی بگن زدن کیسه آبمو پاره کردن بعدش درد برام غیر قابل تحمل شد گفتم من فقط باید برم سرویس بعد که رفتم دیدم کلی خون داره ازم میره اومدم بیرون دیدم ماما با سوند وایستاده منتظر من گفتم چی شده گفتن بچه مدفوع کرده باید هرچه سریع تر سزارین بشی گفتم مگه چند سانت باز بودم گفتن 4 سانت خلاصه منو بردن اتاق عمل حالا منم با کلی درد فقط تنها کسی که اسمش رو زبونم بود خدا بود و مامانم

ساعت 4 و نیم بود دکه رفتم اتاق عمل به محض اینکه دکترمو دیدم ترسم ریخت چون واقعا دکتر خوب و فوق العاده ای هستم خانم دکتر مریم زارع مودی و ساعت 5 بود که با دخترم از اتاق عمل بیرون اومدیم
مامان مهیار و ماهور مامان مهیار و ماهور روزهای ابتدایی تولد
صبحونه خوردم خونه رو مرتب کردم وسایلمو آماده کردم ب مامانم و همسرم زنگ زدم اومدن دوش گرفتم ب مامای همراه زنگ زدم گفت بیا بستری شو درد هم داشتم ولی درد آنچنانی نبود. ساعت دوازده رفتم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۲ فینگری برو بستری شو. تا بستری بشم یساعتی طول کشید از استرس داشتم میمردم بیمارستان هم خلوت خلوت بود اصلا زایمانی جز من نبود. دکتر برام یه قرص زیر زبانی داد همون اول کار یدونه سرم زدن تا ساعت ۳ شدم سه سانت مامای همراهم رسید کیسه ابمو ک زدن دردام شروع شد هی نوار قلب میگرفتن ازم منم ب خودم میپیچیدم ساعت ۵ نوار قلب و ازم جدا کردن من شروع کردم ب ورزش کردن و نشستن رو توپ. خیلی خیلی موثر بود مامای همراهم خیلی بهم رسیدگی میکرد موقعی ک درد نداشتم خرما و کمپوت آناناس و آب میداد تا فشارم نیوفته دیگ ساعت ۶ بود دکتر گفت بذار معاینت کنم دید شدم ۷ سانت خیلی پیشرفت کرده بودم (من از ۳۶ هفتگی پیاده روی رو شروع کرده بودم هر روز تو خونه هم آروم قر ریز میدادم هفته آخر بیشتر بود )
مامان نورا مامان نورا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۱
سلام من سحرم ۱۹ سالمه و میخام تجربه خودمو درباره زایمان طبیعی براتون بگم

من صبح ۵شهریور تو سن حاملی ۳۹ هفته و ۵ روز احساس کردم ازم اندازه ته لیوان آب ریخت و شک کردم کیسه آبم باشه و بلافاصله خودمو رسوندم بیمارستان و نوار قلب گرفتن و معاینم کردن ک دهانه رحمم اندازه یه نیم انگشت باز شده بود و بعد فرستادنم سونو ک معلوم شد آب دور جنین کم شده و رفتم پیش دکتر و برام ختم بارداری زد و قرار شد شب ساعت ۹ برم بستری بیمارستان بشم
رفتم خونه و لوازم خودم و گل دختر رو آماده کردم رفتم بیمارستان و کارای بستری رو انجام دادیم

من چون هیچ دردی نداشتم وارد بلوک زایمان که شدم بهم قرص زیر زبونی دادن و آمپول بهم زدن تا دردام شروع بشه و من بعد نیم ساعت انقباض های خیلی شدید و درد های هر ۵ دقیقه گرفتم و خوشحال ک به زودی زایمان می‌کنم اما هر بار ک اومدن معاینم کردن دهانه رحمم کلن بسته بود من اون شب رو تا فردا شبش تو همون وضعیت بودم هیچ تغییر نکرده بودم و اونموقع شروع کردن مسکن زدن بهم ک دردام کم بشه تا دوباره بتونن قرص و آمپول بزنن بهم وقتی هم ازشون پرسیدم چرا اینکار میکنید گفتن انقباض هات انقد شدیده ک ممکنه رحمت پاره بشه و من دو شب درد داشتم بدون اینکه دهانه رحمم باز بشه
مامان رادوین مامان رادوین ۱ ماهگی
سلام به همگی 😍🥰
اومدم تجربه ام رو بگم شایددددددد به یه نفر کمک شد
من ٣٩ هفته ٥ روز داشتم درد زایمانم شروع نمیشود هرررر ورزش و پیاده رویی کردم باز فایده نداشت دیگه دکتر نامه بستری داد برای زایمان طبیعی با آمپول فشار اول اینو بگم من ایقدرررر یه هفته قبلش استرس داشتم فکر زایمان خواب رو ازم گرفته بود اگه استرس دارین خانما بهتون همیقدر بگم که اصلااااا فک نکنین غیر طبیعیه و فقط شما اینجوریین برای اکثرا هست ولی اینو بدونین روز زایمان خدا دستش تو دستتونه روز زایمان یه شحاعتی آدم پیدا میکنم که حد نداره
خلاصه من صبح رفتم بیمارستان بستری شدم برای زایمان طبیعی نوار گرفتن و گفتن خوب نیسن نوارت باید سرم بهت وصل کنیم بعد دوره نوار بگیرن اینکار کردن و بار دوم نوار خوب شد و قرص فشار که زیر زبونی بود رو دادن دهنم و گفتن باید ورزش کنی و منم انجام دادم راستی اینم بگم صبح اول که بستری کردن منو معاینه هم کردن گفتن لگنت برای زامان طییعی عالیههه ٢ سانت بازی و سربچه قشنگ تو لگن تو حتما خیلی زود زایمان میکنی
خلاصه بعد قرص زیر زبونی و ورزش من دردم شروع نشد باز ساعت ١٢ اومدن باز معاینه که دیدن باز همون ٢ سانتم ولی سر بچه دیگه پایین نیست🥲🥲🥲
دکتر گفت اصلا دستم به سرش نمیرسه تا ساعت یک راه برو ببین دردت شروع میشه یا نه چون تا چهار ساعت بعد قرص زیر زبونی دیگه دردت نیاد دوره برات میزارن ساعت یک شد معاینه کردن گفتن نه سرش پایین نیست همون ٢ سانتی باز منو میگی ایقدر خسته شده بودم دیگه از معاینه هم دیگه بدم اومده بود و بعد هر معاینه یکم خون میمومد ولی دردش بنظرم زیاد نبود فقط میاس شل شل بگیری خودتو همین کار باعث میشود کم دردم بیاد گذشت من نهار خوردم باز یه قرص دیگه گذاشتن برام گفتن تا چهار دیگه باید دردت بیاد