۱۸ پاسخ

میدونی عزیزم همه مشکلاتی دارن در بارداری ولی بیشتر قران بخون و با خدا خلوت کن مطمن باش برا همس این چالش ها سعی کن خودتو سرگرم کنی من بخام بشینم تعریف کنم داستان مبشه

عزیزم ناامیدنشو هرهفته یه درد جدیدی تجربه میکنی به اخرش فکرکن

منم همینطور بودم دیگه آخریا میخواستم از این پهلو ب اون پهلو بشم یک ربع طول می‌کشید از بس درد داشتم نمیتونستم تکون بخورم

تازه اول راهی ماه هشت و نه چی میگی

ماهم این دوران رو گذروندیم واسه بچه

خیلی سخته، حق داری ولی فقط اینو بدون که تنها نیستی
اگر حوصله ی اطرافیانتو داری سعی کن یکم دور خودتو شلوغ کنی اینطوری راحتتر میگذره

احتمال زیاد دختره دقیقان مشخصات عروس عموم همین بود تااخربارداری همش استفراق غذانخوردن بدن درد
خلاصه اول راهی
عزیزم اگرجای من بودی چیکارمیکردی🥺
دوقلو باردارشدم سه ماهه ازبارم رفت
بعد 5ماه رفتم عمل سینوس وپلیپ کردم
باند تودماغم بوداذیت بودم تازه انگاردردام شروع شده بودشوهرم میگفت کاش عمل نمیکردی تازه فهمیدم باردارم
20روز سرپامیخابیدم
دکترزنان گفت خانم حق برداشتن یک کیلو قندروهم نداری کورتاژ کردی زودباردارشدی
اسباب کشی هم داشتم😂😂
بخاطرشرایطم رفتم نزدیک خونه مادرشوهرم که تنهابودمثلان فکرمیکردیم بهم میرسه خونه گرفتیم خداازش نگذره که چقدراذیتم کرد😔😔🤦
ازشانس بدم خونش پایین بود اصلان نور آفتاب نمی آمد داخل قشنگ مثل زندان بود
رفتم سنو گفت خانم پیاده روی هم نکن😥
5روزداشتم 6ماهم تموم بشه دردزایمان طبیعی گرفتم سه شبانه روزبستری بودم جک رحم دستگاه پساری گذاشتن برام
دیگه استراحت مطلق شدم
خونه مامانم خیلی بزرگ بودنمیشدبرم اونجاازاتاق خاب تادستشویی کع گوشه حیاط بود کلی راه بود
من فقط سرپاحموم میکردم
یایه چیزی میپختم
گاهی دوتا تیکه ظرف رو درچندمرحله میشستم اذیت نشم
هفته ای دوبار بستری میشدم سرپسرم پایین بود همش میخاست دنیابیاد
بدنم بد رگه واسه آمپول وسرم
بدنم سیاه وکبودمیشدمیومدم خونه ازبس رگ پیدانمیکردن
سه ماه پاییزمثل زندونی هاتوسلول بودم
روزهای سختی داشتم شبا خاب نداشتم
روزا هم مادرشوهرم نمیذاشت بخابم
مامان تربچه خداروشکر کن عزیزم
درد داری شیاف بذار
ایناروگفتم تاقدرشرایطتو بهتربفهمی
سعی کن بری پیاده روی دوش آب ولرم بگیر
آهنگ بذار براش بخون دست بذارروشکمت باهاش برقص

مادر شدن برای من تجربه فوق العاده سخت اما شیرینی بود خدا قشنگ سانت ب سانت بهشت رو پات حساب میکنه😂

صبر کن اول راهی ماه های آخر و بعدم بچه داری

عزیزم این مراحل واس همه هست من ک سه ماهه اخراستراحت بهم داددکتردرازکشیده توماشین میرفتم مطب ومیومدم،الانم بعدِ چارماه هنوزم یوقتاکم میارم ولی وقتی ب این فکرمیکنم ک پسرم کنارمه وروزب روزدارم بزرگ شدن وتغییراتشومیبینم امیدوارمیشم وادامه میدم انشالابهترین روزاروبگذرونی وبابغل کردنه نی نی ارامش بگیزی

وای حالا اولشی ولی یه روز میادمیگی چه زود گذشت تازه گلم منم همه مشکلی داشتم از خونریزی و دردو سرماخوردگی و همه چی بگذریم ۲تا بچه هم خداروشکر دارم گاهی اوقات واقعاکم میارم ولی به روزهایی فکرمیکنم که سختی ها تموم شده. اینهاراگفتم که امیدواربشی

خواب؟ توبگو یه ساعت نزدیک ۷ ماهه خواب نرفتم .فدای سر بچم تنش سالم باشه

دیگ مادر شدن همینه بیخود نیس که بهشت زیرپای مادره😊خیلی سخته ولی مادرشدن قوی شدنه

اولشی عزیزم این اخراش سخت تره انگار من خارش دارم سرفه درد گرفتگی تهوع استفراغ. انشالا که برا هممون به خیر بگذره

عزیزم هممون این سختیهارو گذروندیم سعی کن به خودت استرس ندی ان شاالله راحت بگذره برات

عزیزم صبور باش و دائم برای خودت سرگرمی درست کن که بهش فکر نکنی باید تحمل کنی ولی حتما حتما از مشاور کمک بگیر و دندونت هم تو سه ماهه دوم میتونی درست کنی برو حتما🌸

تازه اخراش کابوس زایمانم اضافه میشه

عزیزم دیگه همینه باید تحمل کرد منم درد رحم و لگن دارم امروز به دکتر گفتم گفت احتمال زایمان زودرس باید شیاف یا آمپول پروژسترون استفاده کنی

سوال های مرتبط

مامان جانان مامان جانان هفته سی‌وهفتم بارداری