۱۶ پاسخ

ببین نه داماد در قبال خانواده زن وظیفه ای داره نه عروس در قبال خانواده شوهر وظیفه داره ولی اگه چه عروس و چه داماد کاری هم از روی انسانیت و محبت انجام بدن و طرف مقابل هم قدر دان باشه هیچ عیبی نداره چون آدما همچین وقتایی به هم نیاز دارن و دنیا با وجود اینکارا قشنگتر میشه الان در اصل وظیفه برادرهاته ولی اگه همسر شما هم براش مقدور بشه یکی دوبار بره ایرادی نداره و پدر مادرت میبینن که در شرایط سخت دامادشون کنارشون بوده.

من پسرم بستری بود ۱۴ روز ی زنک ب من نزد یه آب میوه برا من نیاورد من نمیزارم همسرم بره آخه توقش میرع بالا عادت می‌کنه وظیفش پسر من نوزاد دارم وگرنه نوکر بابام هستم یه مدت نمی‌رفت سو استفاده کرده بود می‌گفت دخترا برن من و شوهرم می‌رفتیم پارسال مثلا فکر می‌کنه وظیفه خیلی توقع بالاس

وظیفه همسر شما نیست تا وقتی که برادراتون هستن
خودت ناراحت نکن عزیزم
پدر من دو سال پیش یک هفته بیمارستان بود فقط برادرام پیشش بودن
دامادمون توی روز چند سری میرفت سر میزد اما نمیزاشتن بمونه

چون داماد هستن و هیچ وظیفه ای ندارن

باید شوهرای شما هم برن نوبتی خوب
بیمارستان خیلی خسته کننده است واس یکی دو نفر واقعا
ما هم هرموقع بابام بستری میشد روزا ما دخترا میرفتیم نوبتی شبا هم شوهرامون داداشام یا پسر عمو پسر عمه نوبتی

طفلک بابات که گیر بچه ها افتاده
یاد بابای خدا بیامرز خودم افتادم
من کاری به هیچکس نداشتم
میرفتم داداشمم بدتر داداش شما همش طلب داشت
ولی نمیزاشتم بابام غصه بخوره که گیر ما افتاده
میگفتم داداش میاد من میگمش برو نمون
😔
خدا پدرتون حفظ کنه
به پدرتون فکر کنید

شوهرم تکه با هفتا خواهر!پدرشوهرم جون هم بده دور از جونش ی دخترو داماد نمیبرنش دکتر!میگن پسرت بیاد!
من تاسوعا مهمون داشتم پدرشوهرم زنگ زده بود ب یکی از داماداش ک بیا منو ببر دکتر پسرم مهمون داره!خواهرشوهرم زنگ زد شوهرم ک ما بیکار نیستیم خودت ببر!

واقعا که خودش میره بمونه؟

والا داداش های من وقتی پدر مریض بود مراقبت کردن کامل ازش واسه همینه پسر دو تا ارث می گیره حالا منت می زارن پدرم فوت شده انتظار دارن دخترا کل سهماشونو ببخشند

حق داری داشت کم محبته .وگرنه نباید بذاره بجز خودش شخص دیگه ای پیش پدرتون باشن چون مابقی زن و زندگی دارن بقول قدیمی ها دنباله دارن ولی داداش شما نداره
از قدیم گفتن محبت از حد بگذره تبدیل ب وظیفه میشه

من پدرم در سال سه چهار بار بستری میشد همیشه من و همسرم مادرم می‌رفتیم انکار شده بود برامون وظیفه من نوبتم شوهرم میفرستم چون بچه کوچیک دارم ولی تا همسرم می‌ره دوباره توقع داداشم میرع بالا خدایش همسرم خدا راشکر همه جوره کنار مامان بابام هستن کلا چهارتا داماد از پسرا بهترن من سو استفاده می‌کنه خوشم نمیاد

توقعش بیجاست پدر شوهر من چندین روز بیمارستان بود همیشه پسراش میرفتن حتی به دخترا و داماد ها نگفتن شما برین اگه خودشونم میگفتن ما بریم پسراش قبول نمیکردن

کلا اکثرا پسرها وقتی مجرد هستن مسیولیت فبول نمی کنن بعد ازدواج خوب میشن

به نظرم وقتی دو تا برادر داری نباید شوهرت بره

ولی خب همچی همسرم میخرع برا بابام میبرع مامانم اصلا نمیزارم تنها بره خونه پیش خودمه

ب نظرم راست میگ دیگ

سوال های مرتبط

مامان ارمیا مامان ارمیا ۴ سالگی
خانما یه حسی دارم نمیدونم چطوری وصفش کنم.
دوستانی که در جریان مسله ی خواهرم هستن(توتایپیکهای قبلی هست)
هفته ی پیش تو تالار جشن ازدواج گرفتن که ماروهم دعوت گردن
من ودخترم وخواهرم وخالم ودخترش ودوتاعروس اون یکی خالم رفتیم.
چندروزی هم بود که خواهرم بهم زنگ میزد قراره بعد محرم وصفر عروسی بگیرن برن خونه بگیرن برن خونه ی خودشون.الان خونه ی مادر شوهرشون هستن.
مامانم دیروز گفت اگه اونجا اذیت میشه بیاداین دوسه ماه وخونه ی خودمون نمیدونم خداچطوری به دلش رحم انداخته.منم به خواهرم گفتم اونم باورنمیکرد خلاصه امروز مامانم اینا خونه ی مابودن که فامیل پسره زنگ زد بابام که بیان خونشون اونم بابام گفت مهمون هستیم ودرضمن فعلا پسره نیاد دخترمون بیاد اونم خواهرش میاد دنبالش.اوناهم قبول کردن با همسرم رفتیم دنبالش وآوردیم
وای جاتون خالی یه فیلم هندی شد که بیاوببین.منم داشتم باگریه فیلم میگرفتم اومدبابام وبغل کرد وگریه کردن بعد مامانم وبغل کردن گریه کردن بعد شام وشیرینی ومیوه و....وتمام فکرکنم الان بعد یه ماه حالم برگشته اولش.خیلی خوبه
مامان ارمیا مامان ارمیا ۴ سالگی
قابل توجه عزیزانی که جویای حال خواهرم بودن میرسانم که
پنجشنبه ریش سفیدای اونا وما جمع شدن تا درمورد مهریه و...صحبت کنیم
که توعیار من وداداشم ۳۵۰سکه صحبت شد بعدش بابام گفت حق طلاق بادخترم باشه که اونا قبول نکردن وبحث بالا گرفت پسره یه خواهر بزرگ بیوه داره که فرمود ماقبول نمیکنیم ومیریم.
فرداش من زنگ زدم خواهرم که گفت چرا وضعیت من ودرک نمیکنید چراسنگ میندازید جلوی پای من مگه مهریه و حق طلاق و.... ملاک خوشبختیه.منم گفتم حالا که حاضر نیستی بگی هرچی پدرم بگه فردا به بابا میگم بیاد محضر وامضا کنه وتموم.که روز شنبه ساعت ۱۲ بابام رفت وامضا داد وتمام😭😭😭😭😭
امروز یکی از فامیلهای پسره زنگ زده که پنجشنبه تولد دخترتون هست یه دوره همی گرفتیم شماهم تشریف بیارید حداقل یه تالار هم براخواهرم نگرفتن .
بابام هم به من زنگ زد که شما میرین منم گفتم نه.
از امروز تصمیم گرفتم دیگه برام مهم نباشه واز زندگیم پاکش کنم
واقعا این ۱۰روز خیلی بهمون سخت گذشت خیلی
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
سلام دوستان بدجوری گیر کردم شما باشین چیکار میکینن
میگم بعضی دکترا برای چی اینقد بی انصافن آخه
گفتم زانوهای مامانم باید تعویض مفصل شه
حالا این دکتره که همه تعريف شو میکنن (دکتر شهریار آریا منش فلوشيپ زانو از انگلستان فوق تخصص ارتوپد) و فامیلمونم همین عمل کرده خیلی راضیه برای هر دو زانو 60 میلیون زیرمیزی میگیره 😞 اخه برای چی 😞 حالا داداشم میگه برای چی اینهمه پول زیرمیزی بدیم اینهمه دکتر خوب بگرد یه دکتر خوب دیگه پیدا کن از طرفی عملش خیلی ریسک و این مریضاش همه راضی ان دکتر خوب دیگم هست بگردم ولی میترسم شما باشین چیکار میکنین؟ 😞
بابام که از وقتی چش وا کردم خودشو بازنشست کرد و همه چی رو واگذار کرد به دو تا پسرا از طرفی خرج بابام خیلی زیاده هم خرج اونا رو میدن هم خونه شدن در اختیار بابام یه طبقه میشینن یه طبقه بده اجاره اونم که بازسازی کرد یه عالم خرجش کرد الانم یه قیمت میگه نمیده اجاره
از طرفی داداش بزرگه میگه من بیمه شون کردم(تکمیلی طلایی) دیگه ندارم بدم واقعا داداش کوچیکه هم کشاورزی داره درسته زمینای بابام دستشه ولی از زحمت خودشه هر چی درآمد داره خیلی وقتا زمین دیگه هم اجاره میکنه هر کدوم گرفتاری دارن ولی بابام درک نمیکنه میگه وظیفه شونه فلان
حالا مامانم یه گردنی تقریبا 11 گرم داره
الان بايد 120 میلیون بدن که 60 بیمه میده بعدش بخاطر پروتز 60 زیر میزی
بابامم زنگ زده نوبت بگیر برای عمل چیکار کنم
داداش کوچیکه گفته من 60 میدم ولی 60 دیگه میمونه
بگم همون کوچیکه قرض کنه بده؟؟
مامان محیاجون مامان محیاجون ۴ سالگی
سلام عزیزان کسی ازحقوق وایناچیزی بلده ماروراهنمایی کنه مادرم نزدیک۵ساله مرده بابام بعدچندماه زن گرفته مادوتاخواهرودوتابرادریم بابام قیدهمه ی ماروزده داداش کوچیکمون ۱۲سالشه چندساله که بابام انداختشه نمیخوادش بیشترپیش من بوده یه گهگاهی پیش خواهرم حالازن عوضیش شرط کرده خونه رومیفروشی میای دنبالم قیدهمه بچه هارومیزنی سهمی بهشون نمیدی آب وبرق خونه به اسم مادرمه خونه سندنداره ایناهم بدون اطلاع مارفتن تغییردادن به اسم پدرم که بفروشن خونه رومنوخواهرم رفتیم اداره برق شاکی شدیم که این خونه وارث داره چه جوری بدون اطلاعمون بدون انحصاروراثت تغییردادین خلاصه گفت مدارک بیارین شنبه بازبرمیگردونیم به نام مادرتون واینکه مانع فروش خونه نمیشه چون سندنداره نمیتونیدکاری کنیدحالابگیدماچه جوری حقمونوبگیریم نمیخوایم یادگارمادرمون ازدستمون بره پول وکیل هم نداریم بابزرگترفامیل حرف زدیم هچکس چاره ی بابام نمیکنه عقلشوداده دست این زن خیابونی جادوگرکه همش قهره ۴-۵هرسری میره نمیاداین زن اونوقت ماروانداخته بریدیم دیگه بخداواسه ماهازشته بریم دادگاه گیرشکایت بشیم به هرکی هم میگیم کاری نمیکنه واسمون بگین راه حل چیه ممنونتونم