چه زایمان سختی 🥺
خدایااااا کمکم کن دارم میمیرم از استرس😭
راستی من توی حاملگی 68کیلو شدم بعدش شدم 60کیلو وحتی یه کیلو کمتر از وزن قبل بارداریم
ولی خب اینم بگم زایمان من انقد خطر ناک بود که دکتر گفت تا در اتاق عمل نمیرسید ی
خلاصه اینکه زایمان طبیعی خیلی سخته ولی بعدش زیاد عوارض نداره اگه میدونید میتونید برید زایمان طبیعی کنید
راستی خرم آبادی های عزیز اگه تا حالا دکتر خوبی گیر نیوردید برید پیش خانم دکتر سمیه محمدی واقعا دکتر فوق العاده ای هست
بعد اینکه اگه بیمه ای غیر تامین اجتماعی دارید نزدیک تامین اجتماعی نشید چون دردسر زیاد داره و زیاد بهت نمیرسن ولی شهید رحیمی اینطور نیست و ماما و دکترای واقعا خوبی داره تازه پرستاراشم خوبن مخصوصا مال بخش نوزادان
بچم 7روز بستری بود ولی منو نمیبردن پیشش چون حالم زیاد خوب نبود نمیتونستم راه برم دیگه روز شیشم نتونستم و رفتم پیشش گفتم که با رضایت شخصی میبرمش و دیگه گرفتنش بغل و شیر خودمو دادم بهش ولی خب باز اون روز نزاشتن مرخصش کنیم دیگه رفتیم خونه از بیمارستان زنگ زدن گفتن بچه دادیم بخش مامانش بیارید دیگه من شب رفتم پیشش ولی خب میگفتن هیچ ساکت نمیشده دیگه هر چند دقیقه یکبار میومدن سراغم میگفتن بچت بیدار شد بیا دیگه تا ساعت نزدیکی 5من پیشش بودم بعدش مامانم رفت پیشش دیگه با فرداش ساعت 2مرخصش کردیم و براش گوسفند قربانی کردیم و شبش کلی مهمون اومد خونمون
و موند جفت که این دفعه جفت در نمیومد دیگه جفت و در آوردن و خون زیادی ازم رفت بعد اومدن و بخیه زدن با اینکه بیحسی زده بودن ولی موقع بخیه کردن من خیلی اذیت شدم مخصوصا بیرونی ها دیگه یکی یکی شکممو فشار میدادم تا خونش بیاد بیرون بعد که بخیه تموم شد اومدن و اتاق تمیز کردن و رفتن راستی بچه من ساعت 9 و 5 دقیقه صبح به دنیا اومد دیگه ساعت دوازده بود که منو دادن بخش مادران پرخطر ولی خب بچمو بخاطر افت ضربان دادن آن ای سی یو و من ندیدمش دیگه رفتم و بستری شدم بعد چند ساعت گفتم میخوام برم پیش بچم منو بردن و سریع برگشتم دیگه همون موقع ها تب کردم و فشارم اومد پایین و دیگه بهم سرم وصل کردن ولی خب بخیه هام خیلی درد میکرد دیگه فردا ساعت 1مرخص شدم ولی بچم هنوز اونجا بود
😍😍😍😍
دیگه صبح بود که شیفت عوض شد و به ماما دیگه اومد بالا سرم و کیسه ابو به زور ترکوند ولی خب از هر کسی میپرسیدم کی زایمان میکنم میگفتن 11صبح حدودا منم دیگه توانی برام نمونده بود از درد زیاد گریم گرفت و یکم جیغ زدم دیگه درادام خیلی زیاد شده بود ماما اومد گفت من کمکت میکنم تو هر وقت دردت گرفت زور بزن منم هی زور میزدم ولی انگار ن انگار دیگه فول شده بودم ولی بچه به دنیا نمیومد دیگه اومدم سوند برام وصل کردن و گفتن ضربان بچه افت کرده باید بری سزارین دیگه دختر داییم رفت و یه دکتر که اسمش سمیه محمدی بود و آورد چون شیفتش بود دیگه اومد بالا سرم گفت بزار ببینم میتونم طبیعی به دنیا بیارمش یان دیگه با یه وسیله سر بچه رو گرفت و گفت زور بزن منم زور زدم و یه ماما از اون ور با قیچی داشت کارشون انجام میداد دیگه بعد چند تا زور بچه به دنیا اومد و همون لحظه دردام تموم شد ولی خب دلیل دیر به دنیا اومدن بچم بند ناف کوتاهش بود که اجازه به دنیا اومدن بهش نمیداد دیگه این تموم شد
و گفت که چون دردات منظم سریع برو بستری شو که بعد از سونو رفتم بیمارستان شهید رحیمی وساعت 4 دوباره معاینه شدم که شده بودم 2سانت دیگه گفتن برو خونه دوش آب گرم بگیر و پیاده روی کن باز برگرد دیگه ساعت 8شب برگشتیم بیمارستان و لی وضعیتم تغییر نکرده بود فقط درام هر 3دقیقه بود دیگه تو سالن انقد پیاده روی کردم و از پله رفتم که شدم 4سانت ولی خب انقد درد داشتم که فقط کمرم ماساژ میدادن مادر شوهرم و مامانم تا یکم آروم شم دیگه دختر داییم پرستاره اونجا بود اومد بالا سرم و من بستری شدم ولی خب معاینه انقد درد داشت که فقط جیغ زدم که یکم آروم شم رفتم تو اتاق زایمان و بهم سرم و اکسیژن وصل کردن و هر چند ساعت یکبار میومدن و معاینم میکردن و دختر داییم هم تا صبح ماساژم میداد و قرآن میخواند و مراقبم بود کلی دلگرمی خوبی بود برام پیشنهاد میکنم اگه میخواد زایمان طبیعی کنید ماما همراه بگیرید خیلی کمکه خلاصه یکی از ماما ها اومد بالا سرم و گفت آروم وایس تا کیسه ابت رو پاره کنم ولی خب تا دست زد گف کیسه آب چسبیده به سر نوزاد زده نمیشه آب کیسه ابم یکم کم بود
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.