تجربه زایمان ۱

چون از زایمانم راضی بودن تجربه ام رو نوشتم که کسایی ک استرس دارن ، از استرسشون کم شه 🥺
من کلا فکر نمیکردم زود زایمان کنم ، خواهرم زایمان هاش سخت بود ولی امیدوار بودم به مامانم رفته باشم و راحت زایمان کنم 🥲
تو کل بارداری بجز ماه اخر دانشگاه و بیمارستان میرفتم و تحرکم خوب بود ، از ۳۶ هفته پیاده روی رو شروع کردم در حد یه ساعت ، بیشتر از اون اذیت میشدم ، کپسول گل مغربی هم به زور پیدا کردم 😅 چند شب شبی یکی میذاشتم ، دوره ورزش هم گرفته بودم ،دوجلسه فقط تونستم شرکت کنم ولی روزای بعدشو ورزش اصولی میکردم حدود یک ساعت تو روز
رابطه هم از ۳۶ هفته یک شب درمیون بدون جلوگیری داشتیم
۳۸ هفته و دو روزم بود شبش رابطه داشتیم ، گل مغربی هم گذاشتم ، ظهری حموم رفتم ، زیر اب گرم اسکات و اینا رفتم ، و دو تیکه لباس شستم ( بعدا خوندم اون حالت چمباتمه برای لباس شستن هم تاثیر داره تو باز شدن)
قرار بود فردا برای اولین بار برم معاینه لگن شم
از عصری کمرم یکم درد می‌کرد و یه ذره شکمم مثل پریودی و حتی کمتر
می‌خواستم برم باشگاه اونجا ورزش کنم دیدم اذیتم خوابیدم یکی دو ساعت بیدار شدم دیدم هنوزم انگار همون‌جورم خیلی کم بود ولی
از ساعت ۸ اینای شب بیشتر شد ، تیکه تیکه میگرفت کمرم
با برنامه گوشی ، بازه های انقباضمو ثبت میکردم ، دیدم منظم نیست اصلا ، شکمم هم سفت نمیشد (شنیده بودم اینجوریه درد زایمان) گفتم پس شاید اون نیست
اون تایمی ک انقباض داشتم ، مانور ریبوزمیرفتم ، یعنی برعکس روی صندلی مینشستم ، پشتی صندلی رو میگرفتم ، نفس عمیق شکمی میکشیدم ، خیلی ارومم میکرد ، واقعا خوب بود
به سختی شام خوردم دیدم هنوز همون جوریم ، تو تایم های انقباض بیشتر اذیت میشدم و نمیتونستم کاری کنم ولی زود تموم میشد

۳ پاسخ

به سلامتی گلم،ان شاالله قدمش واستون خیر باشه🙏🙏🌹🌹
گلم شیافه گل مغربی رو از کدوم داروخانه ی همدان گرفتی؟

قدمش مبارک باشه عزیزم 🥰

بقیشو نمیزاری؟؟

وزن بچت چقدر بود گلم؟

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
مامان ایلیا مامان ایلیا ۲ ماهگی
(تجربه زایمانم پارت 1)
خب من شنبه 6/10 ساعت 22:30 دقیقه شب زایمان کردم
از هفته قبلش کلی ورزش از گوشی گرفتم و انجام میدادم توی خونه تحرک هم زیاد داشتم از اول بارداریم شبها هم میرفتیم پارک من پیاده روی میکردم و پله نوردی هم بیرون داشتم هم تو خونه چهارشنبه شبش هم رابطه بدون جلوگیری داشتم که شنیده بودم دهانه رحم رو نرم میکنه شب شنبه بود رفتیم خونه پدرشوهرم یکم کمرم درد میکرد برگشتنا هم پیاده اومدیم تا خونه و کمرم درد میکرد ولی فکر کردم بخاطر وزنم و شکممه که بزرگ و زیادشده وقتی خوابیدیم یه نیم ساعت گذشت رفتم دستشویی یهویی دیدم خون از دماغم میاد که یه کوچولو بود آب زدم و بند اومد و رفتم خوابیدم ولی از نصف شب تقریبا کمرم و زیر دلم هی درد میگرفت و ول میکرد که فکر کردم از سردی هواس و پهلوهام درد میکنه و سرما خورده خلاصه گذشت تا صبح ساعتاب پنج بود دیدم هنوز درد دارم و یکم بیشتر شده بازم گذشت یه دو ساعتی گذشت دیدم نه داره شدید ترمیشه مثل درد پریودی توی همین گهواره گفتم خانوما گفتن درد زایمانه و برم بیمارستان یا اگه منظم شد دردا برم منم طبق گفته اونا محاسبه کردم ببینم دردم(انقباضام) منظمه یا نه که دیدم هر پوج دقیقه در حد سی ثانیه میگیره ول میکنه زنگ زدم به جاریم گفتم اینجوریه گفت آماده شو میام بریم بیمارستان معاینه کنن اگه برای زایمانت باشه بستری میشی اگه نه میای خونه خلاصه آماده شدم جاریم اومد دنبالم رفتیم بیمارستان(بنت الهدی) توی مسیر هم هی دردم میگرفت هی ول میکرد رفتیم بیمارستان بخش زایشگاه رفتم گفتم دردام شروع شده اومدم گفتن باید معاینه بشی دیگه نشستم تا نوبتم شد( حالا منم معاینه نرفته بودم قرار بود همون روز شنبه بعدازظهر برم پیش دکتر برای معاینه لگنی🤦🏻‍♀️😂)
مامان رهاد مامان رهاد ۳ ماهگی
بیاین براتون از تجربه ی زایمان طبیعیم بگم...

اول اینکه مث همه ی مامانا منم خیلی ترس و استرس داشتم و تا لحضه ی اخر دنبال سز شدن ک نشد و طبیعی زاییدم ولیییی یه زایمان عااالی داشتم😍
هفته های اخر شبی دو ساعتم پیاده روی میکردم هر شب، از هفته ۳۸ به بعد هر شب شیاف گل مغربی گذاشتم تو واژن
۴۰ هفته که شدم رفتم بیمارستان بدون درد و گفتن یه فینگری که خیلی زوده و هنوز میتونی بچه رو نگه داری ، اما همون معاینه باعث شد یکم خونریزی کنم
روز بعد از معاینه شدت خونریزی کم شد اما پررو تر ازین حرفا دو تا شیاف گل مغربی رو سوراخ کردم و گذاشتم تو واژن و یه ساعت دراز کشیدم، بعدم که پاشدم و رفتم دو ساعت راه رفتم ، وقتی برگشتم یه قوری گل گاو زبون دم کردم و خوردم و بعد اونم یه لیوان دمنوش زیره نبات، دردا شروع شده بود اما هنوز تو فاز فعال نبودم، تا صبح هی رفتم زیر دوش اب گرم که دردمو به شدددت کاهش میداد اخرم ۸و نیم صبح رفتم بیمارستان
وقتی رفتم ۵ سانت بودم، تا ساعت ۱۰ نگهم داشتن و از ۵ سانت پیشرفت نکردم تا کیسه ابم و زدن و ۱۰ دیقه ای فول شدم و زایمان کردم

دکتر بخاطر دمنوشا کلی دعوام کرد، اما منی که یه زایمان سخت قبل این زایمان داشتم میدونم چقد اون دوشا و دمنوشا و گل مغربی کمکم کننده بود

ایشالله هر کی تو شرف زایمانه به راحتی زایمان کنه🤗
مامان آرمان مامان آرمان ۹ ماهگی
شرح زایمانم
قسمت اول
🍃فرزند اول: پسر
🍃وزن: ۲۸۰۰
🍃زایمان: طبیعی
🍃سن بارداری: ۳۹ هفته و ۴ روز
🍃کارایی که انجام دادم:
یک دوره چیپای بارداری از ۲۰ هفته و بعد از تموم شدن دوره به صورت نامنظم هرروز بیس دقیقه ورزشای چیپا رو میرفتم
یک دوره زایمان راحت که فقط دو جلسه پله نوردی و ورزشای القایی رو تونستم برم
از ۳۰ هفته دیگه منظم هرروز روزی نیم ساعت ورزش میکردم که ۵ دقیقه گربه، ۳ دقیقه سجده باز، ۱۰۰ تا اسکات حتما جزوش بود
از ۳۴ هفته بیس دقیقه تا نیم ساعت پیاده روی و بیست دقیقه پله نوردی ۵ روز در هفته
از ۳۴ هفته هرشب ۵ دقیقه ماساژ پرینه
از ۳۶ هفته کپسول گل مغربی روزی یکی و از ۳۸ هفته روزی دوتا
نزدیکی بدون جلوگیری از اول بارداری داشتم ولی از ۳۷ هفته یه درمیون بود
دمنوش گل گاوزبون از ۳۸ هفته یه درمیون
دمنوش بابونه هم از ۳۸ هفته یه درمیون
از ۳۷ هفته خاکشیر و آب گرم هرروز ناشتا
تاریخ زایمانم طبق ان تی ۳ اسفند بود و من ۳۰ بهمن زایمان کردم

۳۹ هفته رفتم پیش دکترم معاینه لگنی انجام داد و گفت لگنت عالیه و ۲ سانت رحمت بازه
تاریخ زایمانم طبق ان تی ۳ اسفند بود و من هیچ دردی نداشتم
مامان mamaniiiii مامان mamaniiiii ۹ ماهگی
پارت ۱
تجربه زایمان
سلام مامانای گل من تصمیم گرفتم تجربمو بنویسم فقط برای اینکه برایخودم موندگار بشه
من دکتر اخرین باری که معاینم کرد گفت دو سانت باز شدی و خیلی خوبه این جور چیزا ....من از هفته ۳۵ هروز یک ساعت پیاده روی حدودا تندی داشتم و خوب هی هروز فکر میکردم انگار بعضی وقتا بچه خودشو میکشه بالا ...علاوه بر پیاده روی شیاف گل مغربی و حمام آب گرم و ورزش و این جور کارو هم میکردم....خلاصه ۳۸ هفته ۵ روز که بودم وکتر گفت دو سانت بازی و شنبه که میشد ۱۴ بهمن و ۳۹ هفته دو روز بودم گفت بیا برای زایمان من گفتم خانم دکتر من هنوز وقت دارم گفت حالا شنبه بیا یه ان اس تی بده تا ببینیم چی میشه...خلاصه من جمعه خونه مامانم اینا بودم و استرس داشتم هی هم گریه ام میگرفت و از صبح هم حرکات پسرم کم شده بود ولی همه میگفتن چون استرس داری اینطور شده...خلاصه ساعت ۸ شب که میخواستم برم خونه خودمون مامانم با ما اومدن و تو راه به شوهرم گفتم یه سر بریم بیمارستان یه ان اس تی بدم (البته من پسرم در کل خیلی کم تکون میخورد تو بارداری ولی اون روز دیگه واقعاکم تکون میخورد)
مامان فاضل🥺❤️ مامان فاضل🥺❤️ ۵ ماهگی
سلام مامانا اومدم از تجربه زایمانم بگم
پارت 1
روز یکشنبه 20 خرداد بود که من عصرش کمرم درد میکرد و چند روز درد پریودی داشتم ولی منظم نبود شب در حد یک دقیقه میگرف ولی بعدش هیچی 😐 خلاصه عصر کمرم درد میکرد و شکمم هم یکم درد میکرد توی جایی که نشستیم یه زنی هس که ماما بود و گف روغن کرچک بخور زایمانت راحت تر میشه منم خوردم و اوق میزدم و پشت سرش نون خامه ای میخوردم 😂 شب که شد رفتم 2 ساعت تقریبا پیاده روی کردم البته با استراحت، و من همچنان کمر درد داشتم، رسیدم خونه خیلی خسته بودم و رفتم که بخوابم ولی دردم انگار بیشتر میشد و نمیتونستم بخوابم و به خاطر روغن کرچک که خورده بودم اسهال گرفتم و تا خوده صبح نخوابیدم و مدام گلاب به روتون دستشویی میرفتم 😐😂 ساعت 5 صبح دردم خییلی بیشتر میشد ولی قابل تحمل بود شوهرم هم نخوابید فک میکرد درد شکمم واسه همون روغنه نه زایمان و بیدار شد که بره سرکار و خونه پدرشوهرمم بیدار شدن، مادر شوهرم گف چته بهش گفتم فک کنم وقتش رسیده دارم از درد میمیرم
مامان زینب جون😍👶🏻 مامان زینب جون😍👶🏻 ۷ ماهگی
#تجربه زایمان پارت اول
خب بعد 40 روز گفتم منم بیام تجربه زایمانمو بگم 😍🤦‍♀️😂
اصلا نمیدونم از کجا شروع کنم🤦‍♀️😂
من از دوران مجردی و قبل بارداری و ... دوست داشتم سزارین بشم بعد میدیدم که بعضی بلاگراهم سزارین میکنن میگفتم چقد سخته ک اوضاع مالیمون جوری نیست که منم برم سزارین بشم (فک میکردم سزارین خیلی راحته)
گذشت و رسید وقتی که باردار شدم و رفتم کلاسای آمادگی زایمان دیدم طبیعی هم خیلی خوبه خلاصه ورزشارو یاد گرفتمو از ۲۶ هفته شروع کردم پیاده رویی و از ۳۷ هفته هم ورزشارو شروع کردم و شروع به خوردن روغن حیوانی گاوی کردم
۴مغزم زدم پودر کردم با عسل مخلوط کردم ک روزی یه قاشق میخوردم
تاریخ زایمانم با انتی ۲۱ فروردین بود
به من گفته بودن دختر زود ب دنیا میاد من دیگ از اول فروردین منتظر درد بودم
هر روز ورزشامو سنگین میکردم
به حدی رسید که روزیی شده بود ۲۰۰ تا اسکات میزدم حالت سجده میرفتم پیاده رویی میرفتم میرفتم زیر دوش آب داغ اسکات میزدم لباس تو دستم میشستم دیگ روزی یه ساعت عصر یه ساعت شب ورزش و پیاده رویی داشتم

...ادامه تاپیک بعد
مامان جوجم مامان جوجم ۲ ماهگی
پارت ۱ زایمان ...خب خب بعد مدتها اومدم که تجربه زایمانمو بگم ،امیدوارم ب دردتون بخوره،خب من ۳۹هفته و ۶روز بودم و حسابی از وضعیتی ک‌داشتم خسته شده بودم از طرفی هم مثل سگ از زایمان میترسیدم ،خیلی هم پیگیر بودم برای سز اختیاری ولی هرکاری کردم دیدم نمیتونم هزینشو جور کنم و ازشانس بدم شوهرمم همون موقه اصلا وضعیت مالیش خوب نبود،خواستم طلاهامو بفروشم ولی دلم نیومد ،دلمم ک‌میومد مامانم عمرا میزاشت من همچین غلطی کنم ،خلاصه ک‌ دلو زدم ب دریا و گفتم طبیعی زایمان میکنم ،نمیمیرم ک‌،روز و شب داشتم باخودم حرف میزدمو خودمو دل گرمی میدادم🤣حتی واسه اینک بچه بریچ باشه کلی نذر کردم 🤣۳۷هفته رفتم ی ماما گرفتمو اونم بهم ورزش داد ،منم سفت و سخت ورزشارو انجام میدادم و‌روزی ۱ساعت پیاده روی میکردم ،شب قبل زایمان ۱ساعت پیاده روی تند داشتم قشنگ بدو بدو میکردم😂خلاصه رفتیم خوابیدیمو ی فسخ و فجور ریزی هم با شوهری کردیم ،ساعت ۲ شب بود ک‌من از شدت درد بیدار شدم ،دلم و کمرم درد میکرد عین پریودی ،رفتم دسشویی و یع رگه خونی تو شورتم دیدم