پارت ۱
تجربه زایمان
سلام مامانای گل من تصمیم گرفتم تجربمو بنویسم فقط برای اینکه برایخودم موندگار بشه
من دکتر اخرین باری که معاینم کرد گفت دو سانت باز شدی و خیلی خوبه این جور چیزا ....من از هفته ۳۵ هروز یک ساعت پیاده روی حدودا تندی داشتم و خوب هی هروز فکر میکردم انگار بعضی وقتا بچه خودشو میکشه بالا ...علاوه بر پیاده روی شیاف گل مغربی و حمام آب گرم و ورزش و این جور کارو هم میکردم....خلاصه ۳۸ هفته ۵ روز که بودم وکتر گفت دو سانت بازی و شنبه که میشد ۱۴ بهمن و ۳۹ هفته دو روز بودم گفت بیا برای زایمان من گفتم خانم دکتر من هنوز وقت دارم گفت حالا شنبه بیا یه ان اس تی بده تا ببینیم چی میشه...خلاصه من جمعه خونه مامانم اینا بودم و استرس داشتم هی هم گریه ام میگرفت و از صبح هم حرکات پسرم کم شده بود ولی همه میگفتن چون استرس داری اینطور شده...خلاصه ساعت ۸ شب که میخواستم برم خونه خودمون مامانم با ما اومدن و تو راه به شوهرم گفتم یه سر بریم بیمارستان یه ان اس تی بدم (البته من پسرم در کل خیلی کم تکون میخورد تو بارداری ولی اون روز دیگه واقعاکم تکون میخورد)

۸ پاسخ

شیاف گل مغربی ازکجا میشه تهیه کرد

والا خواهر من هیچ کدوم از این کارارو نکردم همش استراحت بودم بچم هم ۳۸هفته و ۶روز به دنیا اومد وقتی هم رفتم بیمارستان برای آن تی سی گفت ۶سانت باز شدی😐ساعت یکو‌ نیم رفتم اتاق عمل سه دراومدم😶همه تعجب میکردم😐😂😂

لایکم کن ببینم

👍👍👍

عزیزم بسلامتی
دکترت کی بود و کدوم بیمارستان بودی؟؟

ادامه ادامه ادامه 😁

آها....

خب بقیه 😎😎

سوال های مرتبط

مامان میران مامان میران ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان ایلماه♥🌙 مامان ایلماه♥🌙 ۷ ماهگی
پارت یک تجربه زایمان طبیعی
من اصلا دردام شروع نمیشد هر کاری میکردم منم هی میرفتم زایشگاه بستری نمیکردن میگفتن هنوز وقت داری برو 41بیا منم اصلا ترس این ک بچه مدفوع کنه همش استرس داشتم ماماها میگفتن هر روز بیا ان اس تی بده فقط
خلاصه از شنبه تا پنجشنه هی میرفتم برای ان اس تی و هی تو دلم میگفتم شانس داشته باشم امروز بستریم کنن خلاصه پنجشنبه ک رفته بودم بازم همون اش و همون کاسه نشستم رو صندلی ناراحت بودم ک دیدم دکتر متخصص اومد با ماما کار داشت بعد ب من گفت چی شده مشکلت چیه گفتم خانم دکتر بستریم نمیکنن درد هم اصلا ندارم چیکار کنم گفت چند هفته ای گفتم 40هفته و 4 روز هستم🤰🏻ک یهو در اورد ب ماما گفت بسشه اینو بخابونید زیاد نزارید بمونه منو میگی 😳😍از خوشحالی میخاستم جیغ بزنم گفتم وای خانم دکتر قربونت بشم بوسم بهت💋خدا خیرت بده راحتم کردی دیگه گفت بیا معاینه ات کنم معاینه ک شدم گفت دو سانت بازه بهم ی قرص داد گفت بزار زیر زبونت پیاده روی کن ساعت هشت بیا بستری شو🫢🤰🏻💃
منم با هیجان خوشحالی گفتم خدایا شکرت دلم میخاست وسط بیمارستان بندری برقصم😂😂😂💃
ادامه پارت بعد 😊
مامان نون خامه ای مامان نون خامه ای ۳ ماهگی
پارت سه .
رسیدم اونجا گفتم من درد دارم که زودتر فرستادنم داخل دکتر معاینه کرد گفت دو سانتو نیم شدی گفتم این هممه ورزش تو ۱۰ روز فقط دو سانت پیشرفت داشتم خیلی نا امید شدم و ترسیدم که دکترم گفت عوضش بچه خییلی اومده پایین و دهانه خیلی خیلی نرمه خلاصه از مطب دکتر رفتم خونه مامانم مهمونی 😂😂 شام دعوت بودیم ماما همراهم زنگ زد که دردات شدید تر شد ؟ گفتم نههه بهتر شدم گفت حالا محض احتیاط فردا ۸ صبح برو ان اس تی بده گفتم باشه . اون شب بعد مهمونی با همسرم رفتیم پارک پیاده روی که یه انقباض دردناک دیگه ام موقع پیاده روی گرفتم دیگه اومدم خونه ساعت ۱ بود خوابیدم ساعت ۱ و نیم از درد بیدار شدم مثل پریودی بود فکر کردم بازم کاذبه اهمیت ندادم ولی دو بار تکرار شد و من بعدش خوابم برد ساعت ۲ بود که یهو گرررم شدم و سریع رفتم تو حموم دیدم شر شر داره آب میاد همسرمو بیدار کردم به ماما همراهم خبر دادم عقب ماشین دراز کشیدم و رفتیم تو راه مامانمو برداشتیم هی فاصله دردام تو ماشین کمتر میشد و دردا نزدیکای بیمارستان دیگه خیلی شدید بود تو بیمارستان وقتی رسیدم سریع معاینه کردن گفتن ۴ سانت .
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم
۳۹ هفته و ۳ روز بیمارستان فلسفی نوار قلب و ان اس تی گرفتن
گفتن حرکات و ضربان خوبه ،و معاینه که کردن گفتن به زوررر یک فینگری
و انقباض ثبت شده نداری...من خیلی ناامید شدم ..من دو هفته آخر پیاده رویم رو خیلی بیشتر کرده بودم و همش در حال ورزش بودم، روزایی بود که ۲ ساعت، ۲ساعت ونیم پیاده میرفتم آخرشم اینطوری ضد حال خوردم😂🥲گفتن دو روز دیگه بیا
من از صبح تا شب ورزش و دمنوش زمانم رو می‌گرفت
چهارشنبه ۹ ابان رفتم زایشگاه
دوباره ان اس تی و اینا
معاینم کرد گفت ۲ فینگری و یک انقباض ثبت شده .من گفتن حتما دیگه نامه بستری دارم و ۴۰ هفته کاملم دیگه بستری میکنن
به دکترم زنگ زدن گفت بستری نکنید😐😐😑بهش بگین شنبه بیاد .
اون روز خود دکترمم نبود
من خیلی ناراحت شدم گفتم خب دکترم نباشه من با دکتر شیفت هم زایمان میکنم 😂😂میخواستم هر جور شده زایمان کنم مخصوصا دوست و همکلاسیم هم اونجا بود میخواست سزارین اختیاری کنه ،منو بگو از حسودی داشتم میترکیدمممم
نمیتونستم ببینم اون زایمان کرده و من هنوز موندم 🤣🤣🤣
هر چی به ماما گفتم ،بستریم نکرد گفت خانوم مگه الکیه تو تازه دهانه رحم بیرونی ۲ فینگره اصلیه بستس
اگه اینجا هم باشی ۲ روز باید درد بکشی ...
ادامه پارت بعد
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
ب رسم گهواره منم بیام از تجربه زایمانم بگم
#1
خبببب من یک هفته و نیم قبلش رفتم پیش دکترم یک سانت بودم و اصلا دهانه رحمم نرم نبود و سر بچه توی لگن نبود گفت پاشو برو رابطه زیاد داشته باش و ورزش کن و دوش آب گرم بگیر
خلاصه رفتم و هرچی گفته بود عمل کردم به اضافه پیاده روی ، یک هفته بود که پیاده روی و بقیه کارهایی ک مؤثره شروع کرده بودم
از روز سه شنبه ۳ مهر ترشحات سفت و ژله ای و کشدار داشتم این ترشحات دو روز ادامه داشت تا پنجشنبه ۵ مهر دیگه کامل قطع شد ولی ترشحات آبکی و سفید زیاد داشتم دیگه این ترشحات تا جمعه ادامه دار بود این وسط رابطه و دوش آب گرم و ورزش هم داشتم ، علاوه بر ترشحات از پنجشنبه شب تقریبا ی درد و انقباض نامنظم اومده بود سراغم ولی جوری نبود ک برم بیمارستان، جمعه ۶ مهر شد و درد ها ادامه داشت ولی شدتش ی خورده بیشتر شده بود به شوهرم‌گفتم بریم بیمارستان ببینم‌چند سانتم ، ناهار خوردیم و ساعت ۱ و نیم اینا رفتیم بیمارستان بخش تریاژ مامایی و به ماما از ترشحات و دردام گفتم
گفت برو بخواب معاینه ات کنم ،معاینه کرد گفت ۲ سانت تقریبا ۳ سانت هستی ،ان اس تی رفت ازم چنتا درد رو ثبت کرد ولی خب چون دخملی زیاد تکون میخورد نمیتونست خوب ان اس تی بگیره
زنگ زد به دکتر کشیک دکتر گفت خودم میام بالاسرش اومد معاینه ام کرد فشارمم گرفت بالا بود
گفت بستری کن دو سانت خوبیه و فشارش هم بالاست
خلاصه تا کارای بستری رو شوهرم انجام داد و رفتیم بالا و از شوهرم و بچه هام خداحافظی کردم و رفتم توی اتاق توی زایشگاه و لباس عوض کردم ساعت شد ۳ و نیم عصر ،مامای زایشگاه اومد معاینه کرد ۳ سانت خوب بودم
دیگه همینجوری من دراز کشیده بودم رو تخت تا دهانه رحمم باز شه ،امپول هم زدن برا باز شدن دهانه رحمم
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
#تجربه زایمان من پارت ۱
خوب من چهارشنبه ۲ آبان بود که ۳۷ هفته بودم رفتم دکترم معاینه لگن کرد گفت دهانه رحمت بسته س ولی به شدت لگن خوب و عالی برای زایمان طبیعی داری
با اینکه فک میکردم اگه برم بگه یک سانت بازم
خلاصه برام قرص گل مغربی نوشت که شبی دوتا سوراخ کنم داخل واژن بزارم
یک شب در میون رابطه بدون جلوگیری داشته باشم پیاده روی کنم و یه سری ورزش های دیگه ... برام باز نوبت داد واسه ۳۸ هفته که برم دوباره معاینه کنه ببینه پیشرفتی داشتم یا نه
تو اون یه هفته من هرکاری گفته بود کردم
حتی برا پیاده روی رفتم باشگاه ثبت نام کردم و روزی یک ساعت رو تردمیل تند پیاده روی می‌کردم دیگه از بی درد بودن یه مقدار در اومده بودم البته حسم می‌گفت این دردهایی که دارم برا تردمیل زدنه حالا نمی‌دونم از چی بود
چهارشنبه ۹ آبان که ۳۸ هفته بودم رفتم معاینه کرد گفت یک سانت باز شدی یه مقدار معاینه تحریکی هم کرد ولی باز نکرد
گفت ریسک داره میترسم الان معاینه تحریکی کنم و دو سانتت کنم کیسه آبت پاره شه خلاصه من بعد اون معاینه درد اومد سراغم از فرداشم تا ۲۴ ساعت لکه بینی داشتم که دکتر گفته بود طبیعیه
دیگه فک میکردم دهانه رحمم باز تر شده
شنبه رفتم باشگاه و پیاده روی کردم رو تردمیل
بعدم توپ قرض گرفته بودم از دوستم از ظهر تا شب روش ورزش کردم و شب هم رابطه بدون جلوگیری داشتم و دوتا کپسول هم سوراخ کردم گذاشتم داخل واژن یه گریه هم کردم و دست گذاشتم رو شکمم گفتم خسته شدم دیگه مامان بیا چرا منو اذیت میکنی فک کنم بچم خیلی تحت تاثییر قرار گرفت 🫠😂 ‌
مامان فاطمه🥰❤️ مامان فاطمه🥰❤️ ۶ ماهگی
تجربه زایمان قسمت ۱
سلام به همگی
من از اول بارداری چون دانشجوام دانشگاه میرفتم تا هفته ۳۸ و ۴ روز هم رفتم دانشگاه و فعالیت و اینا داشتم و خداروشکر اصلا استراحت مطلق هم نشدم
از هفته ۲۹، ۳۰ هم کلاسای ورزش رو شرکت میکردم
از هفته۳۶ هم دکترم گفت پیاده روی رو بیشتر کنم و کپسول گل مغربی رو از هفته ۳۷ یکی بخورم یکی هم شیاف بزارم که کپسول گل مغربی رو از ۳۸ هفته و سه روز شروع کردم
هفته ۳۷ معاینه که شدم ۱ سانت بودم هفته ۳۸ دو سانت شده بودم و هیچ دردی نداشتم فقط بعضی وقتا زیر دلم درد پریودی خیلی خیلی ضعیف میگرفت دکترم گفت از اون روز به بعد دوتا گپسول گل مغربی باهم بزارم هردوبار هم معاینه تحریکی کرد که دردش واقعا زیاد نبود
خلاصه گذشت تا رسید به روز پنجشنبه ۳ خرداد صبح که بیدار شدم ترشخ غلیظ زیادی رو نوار دیدم با عرض معذرت
بازم درد نداشتم ساعت ۱۱ صبح با مامانم رفتیم بازار و پیاده روی داشتیم از همون ۱۱ کمرم خیلی خفیف درد میگرفت و ول میکرد و هر ۵ دقیقه بود
حدودا ساعت ۲و نیم، ۳ ظهر بود که برگشتیم خونه باز درد خیلی خفیف داشتم که هر ۵ دقیقه بود به ماما همراهم اطلاع دادم و یه سری ورزش و دوش اب گرم و دود اسپند و اینا گفت انجام بدم تا زمانی که حدود ساعتای ۶ عصر بود که شدت دردام و طولشون یکم زیاد شد و شد هر سه دقیقه یه بار



بقیه تو کامنتا: