اومدم از زایمانم بگم


من دیروز ظهر بلند شدم به کار کردن و تمیز کردن خونم و جابه جابه کردن و بخاری گذاشتن دست تنها هم بودم 🫣

شد ساعت شش بعدازظهر که مادرشوهرم اومد خونمون تشک اقا مهراد و اورد واسم من واسه جمعه نامه بستری داشتم دیگه همه کارامو کرده بودم شامم هم گذاشتم اومدم ساعت هشت بود دراز کشیدم دیدم کمرم درد میکنه گفتم چون خیلی کار کردم سنگین هم بود کارام از اون اومدم یک پیام به شوهرم دادم گفتم بیا تا زایشگاه بریم یک ضربان قلب گوش کنیم
گفت باشه و اومد دنبالم رفتم بیمارستان ان اس تی وصل کردن گفتن خانوم تو درد زایمان داری هر پنج دیقه میگیره با اینکه من هیچی احساس نمیکردم
گفتن همی الان اورژانسی باید بری مشهد موندم اصلا دیگه من تا ساعت ده شب زایشگاه شهرمون بودم با امبولانس منو فرستادن بیمارستان شریعتی
اینم بگم بعداز سون وصل کردن اومدم از تخت پایین فهمیدم داره ازم اب میریزه، گفتن کیسه ابشم سوراخ شد
دیگه تا خود بیمارستان شریعتی من تو امبولانس فقط خیس میشدم رسیدیم دیگه اونجاهم یک ساعتی طول کشید تا برم اتاق عمل دیگع بردنم بی حسی زدن بچم به دنیا اومد نشونم دادن حال بچم خوب بود تو اتاق ریکاوری هم پیشم بود ولی گریه میکرد یکم ناله داشت گفتن یک ساعتی باید ان ای سیو اکسیژن داشته باشه گفتم چرا، گفتن چون مپقع زایمان طول کشیده درد داشتی یکم اذیت شده
دیگه منم اوردن تو بخش بعداز یک ساعت گفتن باید بستری بشه وزنم 3کیلو 80بود
الانم داره اکسیژن میگیره و یک شلنگ تو دهنشه میگن ترشح معدشو میکشه بیرون ولی هنوز معلوم نیست تا کی طول بکشه 😭
خودمم حالم بد نیست از ساعت چهار صب تا شش درد وحشتناک داشتم
الانم که مرخص شدم اومدم خونه
ببخشید اگه غلط املایی داشتم 🫣

۱۰ پاسخ

بسلامتی مبارک باشه

ای جانم انشالله هردوتاتون سالمو سرحال برگردین خونه تون قدم نو رسیده مبارک گلی 😍😘

چرا انقدر خودتو‌ازیت کردی اخه تو‌پا به ماه‌رفتی بخاری جا به جا کرردن اخه دختر
ایشالا نی نی نازتم. به سلامتی بیاد بغلت نگران نباش

مبارکت باشه عزیزم،الهی ک صحیح و سالم نینی قشنگتو بغل میکنی و میبری خونه،واسش ایت الکرسی میخونم🩷

قدمش مبارک باشه گلم 💐🎉 انشاالله که سلامت میاد بغلت نگران نباش

مبارک باشه عزیزم چندهفته بودی

چرا شهرتون انتقالت داده مشهد
مگ خودشون عمل نمیکنن

مبارکت باشه ولی خیلی اشتباه کردی بخاری ورداشتی

مبارک باشه عزیزم الهی به سلامتی بغل بگیریش

شیر خشک بهش میدن ؟

سوال های مرتبط

مامان فارِس کوچولو❤️ مامان فارِس کوچولو❤️ ۲ ماهگی
سلام دوستان دیروز درد داشتم یکم رفتم زایشگاه فورا بستری کردن آن اس تی گرفتن و خراب بود خلاصه گفتن باید بستری شی بری اتاق عمل بچه بریچ هست و خطرناک هست منم فوبیایی اتاق عمل داشتم قبول نکردم گفتم سونو بدین تو زایشگاه معاینه کردن دوبار وحشت ناک درد داشت چون هنوز باز نشده بودم خیلی گریه کردم سونو دادن و معاینه شکمی گفتن بچه از بریچ بیرون اومده سرش ب پایین هست اورژانسی فرستادن با آمبولانس قسمت اورژانس بیمارستان وقسمت عکس برداری از لگن انجام دادن و سر بچه پایین بود خداروشکر کردم بعد فرستادن دوباره منو زایشگاه و گفتن ک با سوزن فشار زایمان کنم ب گفته خودشون ۳۷ هفته بودم ولی از رو پریود ۳۴ هفته ۶ روز بودم ترس داشتم خلاصه خدا خاست بستری شدم از بس شلوغ بود بهم گفتن ۲ هفته دیگه وقت داری و تاظهر بستری شدم و هی آن اس تی دادم گفتن مرخص هستی ساعت یک ظهر مرخص شدم ولی گفتن تو هفته ۳ بار بیا آن اس تی بده تا این دوهفته و یه سونو بیرون از بیمارستان بده و فردا بیار ببینیم چی میشه و دوباره ازت آن اس تی میگیریم

دوستان تا اینجا ب خیر گذشت و محتاج دعا شما هستم 🤲🥲
مامان آرش کوچولو مامان آرش کوچولو ۶ ماهگی
سلام مامانا من هنوز بیمارستانم اومدم تجربه زایمانم رو بگم بهتون
من پریشب از ساعت 1 درد داشتم هر ی ساعت ی بار تا صبح تحمل کردم صبح ساعت 9 رسیدم بیمارستان نوار قلب گرفتن گفتن خوب نیست معاینه کرد 2 سانت باز بودم گفتن باید بری سنو بیو فیزیکال رفتم سونو نسل فردا از ساعت 12 تا ساعت 3 منتظر بودم دیگه نوبتم شد رفتم گفت سونو خوبه بعد سونو رو اوردم بیمارستان نشون دادم گفت بزار معاینه کنم گفت شدی 3 سانت خوب داری بیشرفت میکنی باید بستری بشی دیگه من گفتم نمیشه برم یکم راه برم هنوز درد زیادی ندارم گفت برو تا دوساعت دیگه بیا منم پیاده از جای بیمارستان تا حرم رفتم و برگشتم اومدم دیگه بستری کردن خیلی درد داشتم گفت بزار معاینه کنم دید شدم چهار سانت گفت بای کیسه اب رو پاره کنم تا اینکه هم پاره کرد اب همه مدفوع بود به خودم نشون دادم زنگ زد به دکترم گفت اونم گفت حاضرش کنید واسه عمل منم دارم میام دیگه ساعت 9 حاضر شدم تا 9 ربع رفتم اتاق عمل 9 نیم اومدم بیرون بردنم تو ریکاوری خیلی بد بود همش سرما میخوردم خلاصه ساعت 10 نیم اینا بود اوردنم بخش پمپ دردم هر چی گفتم وصل نکردن حالا دردش با شیاف قابل تحمله فقط ماساژ شکمیش خیلی درد داشت فکر کنم به اندازه درد که تا 4 سانت کشیدم واسه زایمان طبیعی
الانم هنوز بیمارستانم پسرمم 3 روز باید بستری بشه برا مون دعا کنید
بیمارستان موسی بن جعفر رفتم
هزینه زایمان ۱۱ تومن بود
اپیدورال 1 تومن
سزارین 17 میلیون
مامان آوین👶🏻❤ مامان آوین👶🏻❤ ۴ ماهگی
#تجربه زایمانم
خب من رحمم کاملا بسته بود کلی پیاده روی ورزش اسکات رابطه و...از ۳۴هفته شروع کردم گذشت و گذشت دیدم ۴۱هفته شدم هیچ خبری از درد نیست رفتم بیمارستان گفتم من تاریخ زایمانم گذشته دردی ندارم معاینه کرد گفت رحمت بستس رفتم یه بیمارستان دیگه بستریم کردن شب قرص فشار دادن بهم صبح معاینه کردن گفتن یک سانتی تا ظهر همون یک سانت بودم بعد یه قرص دیگه دادن فاصله دردم یهو شدت گرفت شد هر یک دقیقه ضربان قلب بچم افت کرد سریع یه امپول زدن قلبش اوکی شد بعد از ظهرش دکتر منو برد اتاق زایمان یه چیزی شبیه بادکنک ولی لوله بود وصل کردن ب رحمم که سریع فول شم خیلی درد داشت اسمش بالن بود مردم زنده شدم اونو زدن ساعت شیش بعد از ظهر معاینه کرد گفت دوسانتو نیم پیشرفت خوبی داری خیلی درد داشتم گریه میکردم ساعت هفت دیگه نتونستم تحمل کنم منو بردن اتاق زایمان شدم چهارسانت گفتن خیلی خوبه زنگ زدم ماماهمراهم ساعت ده اومد پیشم ماما بیمارستان گفت کیسه ابش هنوز پاره نشد گفت خودمون پاره میکنیم زدن کیسه ابمو پاره کردن ماماهمراهم ورزشم میداد ان اس تی ک بهم وصل بود نوار قلب خوبی نبود درخواست اپیدورال کردم گفتن نه ضربان قلب بچت خوب نیست نهایت ماسک گاز بهت بدیم گفتم بدین خیلی درد داشتم ماماهمراهم یازده ورزشو ک شروع کرد۱۲فول شدم یهو ان اس تی صدا داد گفتن سریع ببرینش اتاق عمل ضربان قلب بچه افتاده من درد داشتم حس زور داشتم گیج شده بودم سریع بردنم اتاق عمل سزارینم کردن خیلی زایمان سختی داشتم هنوزم خیلی درد دارم ولی وقتی بچتو بغل میکنی همه این دردا یادت میره🥲🥲🥲
مامان الینا خانوم مامان الینا خانوم ۵ ماهگی
مامان تیام مامان تیام ۴ ماهگی
منم اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم
روز یکشنبه ساعت 6عصر دردام شروع شد ولی خیلی خفیف در حد حس کردن بود زنگ دکترم زدم گفت درد زایمان هست وقتی زیاد تر شد بیا بیمارستان
ساعت حدود 3 بود رفتم بیمارستان ولی دردم همچنان خفیف بود بیمارستان گفت بستری نمیکنم دکترم از عمد کیسه آب ترکوند گفت این کیسه آبش ترکیده باید بستری بشه،دیگه منو با دوسانت بستری کردن تا ساعت 9ونیم دردام هنوزم میشد تحمل کرد از ساعت9و نیم صبح دردام بیشتر شد تا دوازده و بیست و پنج دقیقه که بچه دنیا اومد ،فوق العاده درد کشیدم خیلیییی زایمان سختی داشتم ماما همراه داشتم باهام ورزش میکردن ولی بخوام از تجربم بگم دیگه فکر بچه گذاشتم کنار بخاطر خاطره زایمان برام دو شبه شده کابوس ,شوهرم و مامانم تموم لحظه ها کنارم بودن با درد کشیدنای من گریه میکردن بچم هم وقتی دنیا اومد گفتن یکم سخت نفس می‌کشه یک شب بستری شد و امروز ظهر مرخصش کردم و صحیح و سالم الان کنارم خوابه سوالی داشتین بپرسین ازم