کاش مادرم اینا نمی یومدن اصلا مادرم مادری کردن بلد نیست
سرما خوردگی شدید داشت من تازه بچم داشت خوب میشد. دوباره مریض شد واقعا نمی کشم از یه طرفم تازه 12 متر سفره خریده بودم 6 مارش رو دادم به مادرم. خدا شاهده متری 250 گرفته 6 مترش شده 1500 بماند از روی لباس هایی که آورده بودم برای فروش چندتا جدا کرده بودم. به بره سوقات براشون دیدم مادرم 6تایی قائم کرده بود زیر اون یکی ها منم دوباره آوردم جداشون کردم دیدم خیلی. دزدکی بر داشته. سرما خوردگی شدید داشت آبریزش بینی داشت بعد براش دستمال کاغذی هم گذاشته بودم ولی با دست آبریزش بینیش رو می گرفت میزد به فرشام الان دوباره باید فرشام بشورم خیلی عقاب خرابه دارم دیونه میشم کاش مادر من نبود خدا لعنتش کنه بعد به من بر گشته میگه تو به چیت میندازی من خوشکل حقوق دارم خونه دارم تو کی رو داری که یه روز پشتت وایسه
به خدا عین دیونه ها شدم حسم میگه دعا آورده تو خونم.
بخاطر اینم که سرما خورده بود براش سوپ درست کردم. و ازش مراقبت کردم تا خوب شه پدرم هم از سوپ خورد گفت عالی عین سوپ رستوران حتی از اونم خوشمزه تره گفت اولین باره چنین سوپی میخورم بعد مامانم یه اخمی بهش کرد و کاسه جلو خودشو پرت کرد سمتم گفت داره دروغ میگه اصلا هم خوشمزه نیست داره خرت می کنه اینا به کنار مادرم ساعت رو خرید برام 1ملیون ولی فروشنده می گفت 1ملیون دویصد چون من آشنا بودم گفت 200 تومن نمیخوام بخاطر اینکه برای تو می‌خره الان رفته جار زده که براش یه ساعت خریدم 4 ملیون دلم میخواد حفش کنم به خدا چند روزی حتی با بچمم خوب نیستم نگم براتون هی با شوهرم دعوا دارم

۱۴ پاسخ

مامان من دیگه از خوبی نمیدونم چی بگم یعنی زنگ بزنم میاد نمیزاره دست سیاه سفید بزنم اینقدم بچه هامو دوست داره ک نگو .ـواقعا تعجب میکنم اینارومیشنوم مگه میشه مادراینقد سنگ دل

وایی پشمامم چه چیزایی میبینه آدم عزیزم زندگیتو کن با شوهرت خوش باش با بچه ات خوش باش

والا دارم ازتعجب دیوونه میشم من مادرم تا۳ ماه اززایمانم خوتش بودم خم ب ابروش نیورد بعدازاون جراحی داشتم تا۳ ماه بازخونس بودکه پسرموبزرگ کرد مراقبش بودخودم نمیتونستم بغلش کنم تا۳ ماه همین الانم ماهمیشه یک وعده یادووعده هرروزخونه مادرمم بنظرم قط رابطه کنی خیلی بهتره تااینک اینجوری روانتوبهم بریزه

از تعجب دهنم بازه آخه مگه میشه یه مادر این کارها و بکنه

عزیزم احترام به همه واجب نیست. فکر نکن چون مادرته باید هرکاری میکنه سکوت کنی
وقتی دستمال بهش میدی و استفاده نمیکنه حرص نخور قشنگ اعتراض کن، تو ک دیدی لباس قایمکی برداشته بهش میگفتی و به روش میاوردی. وقتی میگه سوپت بدمزه اس. بگو شما سرماخوردی مزه ها رو متوجه نمیشی وگرنه بابا گفت خیلی خوب شده.
تا وقتی سکوت کنی همه سوارت میشن و میخوان ازت سواستفاده کنن
بجه هات کجان؟نمیتونی ببینیشون؟

سلام مامانا.
پسرم یسال ودوماهشه
موقع راه رفتن یکی از پاهاشو صاف نمیزاره کجش میکنه
بنظرشماچکارکنم کسی بوده ای مشکلو داشته

از اول شانس داری پس خواهر

یک نمونه بهت بگم من خونه خودم وسط شهر فروختم و همسرم مجبور کردم بیاد زمین بابام بکوبه یک واحد برا اونا یک واحد برا ما ،بماند یک یکسال رفتم کنارش تو یک ساختمان چی کشیدم از دستش ولی پارسال داشتم تو خونه سقط میکردم درد شدید منو گرفتع بود تمام بدنم میلرزید و رنگم شده بود عین گچ رفتم پایین گفت چته گفتم دارم سقط میکنم ،گف باشه برو واحد خودت من قرارع برام مهمون بیاد ،گفتم باشع دیدم داداشم زنش اومدن ،وقتی خانمش منو دید گفت سیما ورا اینجوری شدی حالت بده ببرمت بیمارستان گفتم ن مرسی ،مهمون مامانم داداشم بود ک دوتا کوچه با ما فرقشون بود و هر روز نهار شام خونه مامانم بودن ،من رفتم بالا ب زور خودم ب گوشی رسوندم زنگ زدم خاله ام گفتم خودت برسون تنهام حالم بده ،خالم اومد ک دیگه داشتم از هوش میرفتم برام آب قند آورد ،پشتم ماساژ داد ،زیرم رختخواب پهن کرد ،حوله و چایی نبات و هرکاری ک یک مادر باید میکرد کرد برام ،من نصف شب بچم افتاد از غروب تا نصف شب حتی یبار مامانم نیومد بگه سیما زنده ایی یا مرده ،صدای جیغام ،صدای از پله پایین بالا رفتنام ،پریدنام میشنید ولی براش مهم نبود ...خالم وقتی صبح داشت میرفت گفت میدونم خون ریزی داری نمیتونی رو خودت وایستادی اما بخدا منم بچهام کوچیکن باید برم ،مامانتم ک مادری بلد نیست یکی رو پیدا کن بیاد یه لقمه نون بده دستت گفتم ن مرسی خودم کم کم پا میشم و پا شدم ...😅

اوووووف مامان من بدتر اژ مال تویه.
ولی چیکار کنیم.مجبوریم بسوزیم‌و بسازیم

وای بهار قدر مادرت بدون بخدا مادر من نزدیک منه ب قدری در خقم ظلم کرده و میکنه ک حتی اگر یک دونش بشنویی استخوانات تیر میکشع ولی من بازم همیشه رو سرم گذاشتمش هر وقت زنگ زده بیا فلان مارو بکن با سر رفتم انجام دادم

مادره یا نامادریت؟؟؟

چی بگم حق داری

اشکال نداره صبور باش و سکوت کن درست میشه

گاهی کارهای الکی ازشون برمیاد که آدم دلش میگیره

سوال های مرتبط

مامان شاهیار مامان شاهیار ۱ سالگی
الان دو سال دست به هر کاری میزنیم نمیشه که نمیشه از روزی اینجوری شد که من تا متوجه شدم حامله هستم شوهرم یه معامله خیلی خوب کرد بعد دقیقا خبر بارداری من با صدور اون چک شد،متاسفانه به دختر خاله بی نهایت حیود و نظر تنگ و فضول هست که مادر شوهر از جونش مهم‌تره از وقتی شنید که باردارم هی میگفت این پسره روزی نداره پسر آدم و گرفتار میکنه من اون تایم تازه دو‌ماه باردار بودم خیلی بهم بر میخورد و اون هم همش میگفت به حدی گفت که شوهرم بهشون از معامله گفت اونم بر گست گفت وای شوهر ‌داداش من یک‌سال کار میکنن میشه این پول، از اون موقعه دیگه اصلا کارهاتون نمیشه همه چی سنگ‌شده از حرف هاشون خستم بر گشته میگه من که گفتم پسره اینجوری هر کی اندازه روزیش معلومه دیگه شما هم روزی ندارین ننه اش هم تایید میکنه میگه بی دین و ایمان اینجوری گرفتار ه همیشه 😢نمیدونم چرا خدا اصلا نمیبینم دیگه ، مطمئن هستم چشم تنگ اینا ها اینجوری میکنه باهام شوهر احمقم هم دهنش بسته نمیمونه از کاری که میخواد بکنه حرف نزنه هزار بار گفتم بزار بشه بعد بگو، شما نمیدونین چجوری میتونم سنگینی چشمشون از زندگیم ببرم دیگه بریدم
مامان آقا نویان مامان آقا نویان ۱ سالگی
یه قبل و بعدمون نشه ...؟
سلام. وقت همگی بخیر. با ابنکه دلم نمیومد ولی انقد بچه جون عرق می کرد دلو زدم به دریا بردمش موهاشو کوتاه کردم. ولی انقد بچه م گریه کرد همون اول پشیمون شدم. ولی نمی شد ماری کرد اولین ماشینو آقاهه زده بود. مجبور شدیم دستاشو نگه داریم ولی دلم هنوز پیش اون گریه هاشه. دیگه موهاشو کوتاه نمی کنم. هم به خاطر اینکه خیلی اذیت می شه، هم اینکه دلم برا موهای فر و سیم تلفنیش تنگ شده. اولش خیلی اکی بود. ارایشگاهش تخصصی کودک کار می کرد اولش تو صندلی که شبیه ماشین بود نشست کلی کیف می مرد وبازی می کرد.یهو یه مامان اومد با یه پسر بچه سه ساله که موهاش نصفه کوتاه شده بود. گفت بردم یه جا نصفه کوتاه کرد دیگه اجازه نداد. بقیه شو براش بزنین لطفا.اقای آرایشگر هم گفت پس اول کار ایشونو می رسم که یهو اون بچه چنان جیغایی کشید که.....😂 سریع نویانو بردیم بیرون. ولی دیگه ترسیده بود و هی می گفت نی نی، نی نی و هی جیغ می زد که آره نی نی جیغ زده. دیگه ننشست تو صندلی. تو بغل باباش هم خیلی خیلی گریه کرد. سرش سبک شد بچه م. با کله بچه جونم کلی حال می کنم ولی دلم برا موهاش تنگه.

حالا خاله ها خوب شدم؟😜
مامان سه پسر ناز مامان سه پسر ناز ۱ سالگی
سلام خوشگل ها خیلی ها اینجا از عمل هیرادم پرسیدن گفتم تجربم و باهاتون به اشتراک بگذارم
ما رفتیم بیمارستان مفید تشکیل پرونده دادیم و هیراد بعد آزمایش دادن بستری شد برای بستن کلوستومی روز اول تا شب کاری با ما نداشتن از شب ساعت 12 گفتن دیگه باید تا 24 ساعت ناشتا نگه دارید که بره اتاق عمل تو این 24 ساعت براش انما (تنقیه) هم انجام میدادند که روده کاملا خالی باشه برای عمل و فقط سرم می گرفت من چون باردارم اتاق خصوصی داشتیم که باش هم بود کمکم ، بعد از ۳۶ ساعت بردنش اتاق عمل ، عملش پنج ساعت طول کشید ، بعد که از اتاق عمل اومد گفتن کیس icu هست ولی دکترش گفت تو بخش بمونه و ۲۴ ساعت تحت مراقبت شدید قرار گرفت و وصل بود به دستگاه تا افت اکسیژن نداشته باشه دکتر اومد و گفت تا پنج روز بعد عمل حق ندارد حتی آب بخوره و باید کاملا ناشتا بمونه، بعد دو روز که به سختی گذشت پانسمان رو باز کردن و گفتن دیگه پانسمان نمی خواد و می تونی در حد هر دو ساعت سه سی سی آب بخوره، روز سوم بعد عمل دکتر اومد و گفت چون داره افت قند پیدا می‌کنه و همش نمیشه بهش سرم قندی داد می تونم آبنبات چوبی بدم فقط لیس بزنه، از روز پنجم آب میوه و شیر کم کم اجازه خوردن گرفت و کم کم زیاد کردیم شیر که به حد معمول رسید و یکبار دفع مدفوع از مقعد داشت دکتر غذا رو شروع کرد بعد خوردن غذا دو بار که دفع داشت دکتر اومد و گفت می تونن مرخص بشه و ما بعد ده روز مرخص شدیم( بقیه در اولین کامنت)
مامان قندعسل مامان قندعسل ۱ سالگی
مامانا
من و همسرم قبل از به دنیا اومدن دخترم خیلی باهم رفیق بوذیم کنارش کلا لهم خوش میگذشت من ناخواسته حامله شدم و تو کل دوران بارداریم خیلی مراقبم بود من همیشه میگفتم دخترم خیلی خوشبخته ک بابایی مثل تو داره اما با به دنیا اومدن دخترم کلا یه ادم دیگه دیدم اصلا با کسی ک ۸ یال باهاش زندگی کرده لودم فرق داشت چقددددر من درگیر افسردگی بعداز زایمان بودم شوهذم خیلی وقتا بهش دامن میزد با درک نکردناش با مسخره کردناش
تو مسیر بچه داری کمکم نکرده تو این ۱۵ماه هر شب به یه بهونه ای میگیره زود میخوابه مه از زیر کار در بره من میدونم اون میره بیرون کار میکنه خسته میشه توقعم ازش اینه نیم ساعت بچه رو بدون اینکه دنبال سر من راه بیفته بگیره من بتونم یه غذا درست کنم توقع زیادیه ؟؟
توقع داره چون میره کار میکنه سرتا پاشو ماچ کنم
من ب خاطر درک شرایطش خیلیی وقته یه ارایشگاه ساده نرفتم اونوقت میاد میگه همکار خانومم موهاش این رنگیه ابن مدلیه دلم میشکنه ادم اهل خبانت و این حرفا نیست
اصلا حس میکنم دخترمونو دوست نداره دایم تا یه ثانیه بچم غر نیزنه شروع میکنه به گله به خدا ک این چ غلطی بود من کردم و هزارتا حرف اینجوری
دیشب من مزیض بودم تب ۳۹ درجه داشتم رفتم دکتر برام سرم گرفت تو اون فاصله ک من زیر سرم بودم ۴ بار اومد چرا چون نمیخواست دو دیقه بچه رو بغل بگبره و نگه داره
اونم مریض بود البته ولی مریضیش خفیف تر از من لود دکتر برا جفتمون سرم گرفت من با اینکه حالم بدتر بود بعد از سرم خیلی خوب شدم اما شوهرم امروزم ابنو کرد بهونش و کل روز رو گرفت خوابید
بعذش هی میگفت حالم بده ولی دیگه من اصلا ناراحتش نبودم انگار ازش سرد شدم خیلی حرفای دیگه هست ک جاش نیست اینجا بگم
شما جای من بودین چکار میکردین ؟