میخوام از تجربه سزارینم بگم
من یکشنبه ساعت ۵ صب ۲تا لکه خون آبه ازم شیاف زدم و استراحت کردم چون۴ شنبه ساعت ۳صب نوبت سز داشتم تا اینکه شد دوشنبه ساعت ۱۰ شب دیدم مث پریودی ازم داره خون میره سریع رنگ زدم دکترم گف برو بیمارستان من هماهنگ میکنم خودمو رسوندم بیمارستان انصاری ساعت ۱۲ شب بلوک زایمان بستری شدم نوار قلب گرف اوکی بود معاینه داخلی کرد اوکی بود(خیلی بارعایت و احتیاط)دهانه رحمم باز نشده بود دکترم گف تاصب بمونه و هر ۱ساعت enst بگیرید ک همشم اوکی بود گف صب بره سونو ک من خونریزیم شدت گرفت دکترم واینساد تا۱۰ بهوا سونو ساعت ۸ بردنم اتاق عمل خلاصه نگم از پرسنل معرکه اتاق عمل و دکتر جیگرم ک با خنده و شوخی همه استرس منو شست و
بردعمل سزم کلا ۱۵ مین طول کشید یهو دکتر گف فیبرم داری سریع ب ی پرستار گف سونو هاشو بیارید دید تو سونو ها هیچی معلوم نبود فیبرمم درشت بوده خیلی قاطی کرد گف تو این همه درد از هفته ۶کشیدی تااخرش بخاطر این فیبرم خیلی خدا باهات یار بوده این خونریزی هم علتش همین بوده چون حتی کیسه آبتم پاره نشده خلاصه فیبرمم عمل کرد در کل نمیشه ب هیچ سونوی اعتماد کرد زایمانم خیلی خوب بود ولی منو درد عمل فیبرم داره از پا میندازه کلا پمپ دردم زیاد جواب نیس فقط شیاف دیفلوفناک دکترم گف هر۴ساعت بزن
اینم از تجربه سزارین من🌺❤

۶ پاسخ

سلام عمل سزارینتون تو بیمارستان خصوصی بوده؟ با بیمه تکمیلی؟

عزیزم فیبرومت چند سانت بود برای من ۱۴ سانته دکترم میگه نمیشه همزمان با سزارین برداشت خیلی بزرگه

میگم عزیزم کلا وقت عملت چقد طول کشید؟؟ منم فیبرم دارم شنبه وقت سزاریان دعام کن به خیر بگذره خیلی ترس دارم

قدم‌نو رسیده مبارک باشه کلم
از بیمارستانت راضی بود منم قراره برم انصاری؟!
اسم دکترتون چیه؟

مبارک باشه
هزینه زایمانت خوب شده
من طبیعی 34تومن بیمارستان گرفت

تو رو خدا دعام کن خواهر

سوال های مرتبط

مامان آرمان🩵 مامان آرمان🩵 ۴ ماهگی
تجربه سزارین من
سلام دوستان عزیزم من ۰۳/۰۴/۰۶ زایمان کردم
یکشنبه ۳تیر نوبت دکتر داشتم هفته قبلش ک رفتم دکتر بچه عرضی بود گف ک اگ نچرخه سزارین میشی ی هفته دیگ صبر میکنیم ک بچرخه چون لکه بینیم داشتم دکتر گف دیگ باید درش بیاریم چ طبیعی چ سزارین دیگ استراحت مطلق شدم و امپول ضد انقباض میزدم تا ی هفته چون درد داشتم (دکترم خیلی سخت گیره هرجوری بود میخاست طبیعی بیارم) سونو هم برام نوشت ک ببینه چرخیده یا ن همون روز سونو رفتم بچه بریچ شده بود دکتر گف فردا برو یبار دیگ سونو بده چون بیمه قبول نمیکنه هرچی ب زایمانت نزدیک باشه بهتره بری سونو
نامه بستریم داد بهم برای چهارشنبه گف سه شنبه شب برو بستری شو
رفتیم بیمارستان و بستری شدیم گفتن از ۱۲شب به بعد چیزی نخور من اصلا تحمل گشنگیو نداشتم تو بارداری خیلی سختم بود 😂😫 خلاصه صب شد و منم هی استرسام بیشتر میشد ساعت ۸ونیم بود ک دکتر اومد به پرسنار بخش گف ببریدش سونو اگ نچرخیده بود بچه بیاریدش اتاق عمل😐 ینی تا لحظه اخرم منو بردن سونو
بعد از سونو رفتیم اتاق عمل پرسنل اتاق عمل مث فرشته ها بودن اینقده ک مهربون و خوب بودن واقعا اخلاقشون خوب بود بهم سوند وصل کردن و امپول بیحسی زدن
موقع عمل خیلی سردرد داشتم و حالت تهوع در حدی ک میخاستم بالا بیازم بهم دارو زدن و اکسیژن وصل کردن خیلی بهتر شدم
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۳ ماهگی
پارت سوم...گف میری زایشگاه الان ی ماما عینکی هستش کشیک بش میگی ک من غروب سه تا لخته خون بزرگ دیدم حرکتم بچمم کلا کم شد یهویی وخودتو ناراحت میکنی قشنگ دقت کن صوتی ندی منم گفتم باشه چشم
اونم گف برو پس دست علی گفتم ینی چ دکتر الان برم ینی بستری شم گف اره پس کیع کلا شوکه دشم بدون امادگی یهویی استرسم شروع کرد دیگه رفتم خونه وسایلامو برداشتم ی دوش غسل یهویی هم گرفتم شوهرمم دمدر مث پیرمردها غور میزد ک دکتر گف برو زایشگاه مستقیم چرا اومدی خونه خلاصع با عجله استرس موهای خیس رفتم زایشگاه ساعت یازده ربع بود رفتم ماما چک کرد معاینه کرد زنگ زد ب دکتر
دکترم‌خودش کشیک بود گف سریع امادش کن برا اتاق عمل وا من بدتر شد استرسم گفتم ینی چ ماما یهویی ینی عملم میبریدم اتاق عمل فک کزدم حداقل بستریم میکنه صب مییرتم اتاق عمل نگو خلوت ک بود‌ماما هم دوست دکتزه بود برا همی دکتر همه چیو یهویی کرد رفتم داخل رگم گرف گف بشین شوهرت پرونده بیاره بفرستم بری اتاق دیدم دکتر رسید اصلا نیومد پیشم از دور دیدم ورفت گف من میرم اتاق عمل اماده میشم تابیا گف چشم دکتر سوند وصل میکنم میفرستم میاد اقا خلاصه میاد سوند وصل کنه گفتم درد داره نمیزارم گف کی گف درد داره بابا بیا اگ دست من درد داشت بزن ت گوشم ماما خیلی مهربون بود خلاصه سوند زد یکم سوزش داشتم خوب شدم زود گف درد داش گفتم‌یکم سوزش وگرنه دیگه دیدم دکتر زنگ زد ماما پ چیشد نفرستادی گف چشم چشم دکتر الان میفرستم دکتره هم عجله داش زود عملو کنه بره قیب شه تا کسی شکش نکرد😂
دیگه دیدم گف بیا بریم وا ن ب مامانم ن خاهرام هیچکدوم‌نمیدونستن هیچکس چون همه چی یهویی شد واقعا....
مامان امیرابوالفضل مامان امیرابوالفضل ۳ ماهگی
تجربه ی زایمان ۲😬✌️
خلاصه که نامه سز گرفتم برای نهم مرداد البته من گفتم ۱۱مرداد که بیوفته پنج شنبه ولی دکترم گف نمیکشی چون انقباض داری البته من فقط حس فشار داشتم درد نبود ولی مثل اینکه میگن انقباضه اون خلاصه دکترم زنگ زد که دو روز مونده ب عمل برم معاینه بشم گف دهانه ی رحمت بازه فک کنم بکشی تا نهم حالا کی بود؟ششم مرداد منم ترسیدم نمیدونم چرا اومدم خونه این حس فشار زیاد شد دوباره حس فشار تو مقعدم شروع شد چون قطع شده بود ب خاطر شیاف و امپول خلاصه پیام دادم دکترم گف برو بیمارستان ان اس تی دادم که سه تا انقباض نشون داد زنگ زدن دکترم گفت بهم بگن فردا صب برم راستی اینم بگم دکترم دید که حس فشار دارم تاریخمو کرد هشتم امپول ریه هم گف دوباره بزن نگرانی منم واسه این بود ک سونو ۳۶و پنج روز گفته بود بچه ۲۴۴۵ sgaهس و خلاصه نگران بودم شدید
قرار بود هفتم برم پرونده سازی برای هشتم ولی ان اس تی دوباره گرفتن ازم و گفتن که شام بخورم و قرصامو ولی ناشتا باشم اون شب از استرس شامم نخورده بودم اومدیم خونه چهار صبح بود😂با یه پیتزا به دست خوابیدیم و صب رفتیم برای پرونده سازی رفتم بیمارستان ان اس تی ک دادم دوباره انقباض نشون داد همون لحظه دکترم اومد و گف برو اماده شو برا بستری
مامان نیکان مامان نیکان ۶ ماهگی
سلام دوستان اومدم بعد مدتها تجربه زایمانمو بگم
اصلا وقت نمیکنم خیلی وقته میگفتم بیام تجربه مو بگم
خب من روز شنبه ۲۲ اردیبهشت رفتم‌مطب دکترم ک آخرین معاینه رو بکنه و تاریخ زایمان بهم بگه
معاینه کرد و گف ۲ سانتی و دهانه رحمت عالیه نرمه نرم.‌ولی هیچ دردی نداشتم بجز کمر درد ک واسه سنگین شدنم‌بود
فردا برو بیمارستان ینی ۲۳ اردیبهشت..بعدشم گف ک اصلا تحرک زیاد نکن احتمال پاره شدن کیسه آبت هس
خیلی یهویی شد من یه عالمه برنامه ربزی کرده بودم..هنوز مامانم‌نیومده بود..شوهرم مرخصیشو اوکی نکرده بود..اصلا آماده نبودیم ولی آقا نیکان دوس داشت ۵ روز زودتر بیاد
خلاصه رفتم خونه همه چیو آماده کردیم با مادرشوهرم و فرداش رفتیم‌بیمارستان من ساعت ۸ونیم بستری شدم..مامای خصوصی گرفته بودم ک عالی بود و خیلی کمکم کرد..از اول تا آخر اون فقط باهام بود دکترم ۱۰ دقیقه آخر اومد فقط بچرو کشید بیرون
مامای خصوصیم موقع بستری معاینم کرد ۴ سانت بود ولی گف ۴ سانته خوب ..و گف ک در عرض دوساعت فول میشی ک همونم شد
ادامه تاپیک بعد
مامان یسنا گلی مامان یسنا گلی ۳ ماهگی
و بلاخره منم زایمان کردم تو هفته ۳۸
شنبه صبح ک بیدار شدم ی ذره اندازه سکه خون دیدم تو کاسه توالت
رفتم بیمارستان معاینه کردن ی سانت بودم بعد یادم اومدم از صبح حرکاتش حس نکردم آن اس تی گرفتن ضربان قلبش انگار اوکی نبود دوباره گرفتن دومی خوب بود ولی بخاطر خون بستری کرد دکترم ک زایمان کنم
بعدش ساعت ۴ ک بستری کردن آمپول فشار زدن درد نداشتم هی میومدن نوار قلبشو چک میکردن پچ پچ میکردن میرفتن بیرون تا ساعت ۹ونیم اینا ک من شک کردم اینا چرا اینقد چک میکنن و پچ پچ میکنن ازشون سوال میکردم چیزی نمی‌گفتن تا اینکه زنگ دکترم زدم گفتم قضیه چیه گف نگران نباش نوار قلبش اوکی نیس هی ضربان قلبش افت میکنه باید اورژانسی سز بشی .گفتم نمیشه سز نکنیم گف نه ریسک داره اگه ۸سانت بودی باز ی چیزی ولی ۳ سانت شدی ریسکش خیلی بالاس
خلاصه ک هیچی دیگه سز اورژانسی شدم من دوتا طبیعی داشتم خیییییلی خیلی بهتر بود از سز
سزارین دردش خیلی بده ‌ولی طبیعی دردش همون دو س ساعت اوله
امیدوارم همگی ی زایمان خوب داشته باشین
اینم دخملی
مامان ایلیا💙👼🏻🫧 مامان ایلیا💙👼🏻🫧 ۵ ماهگی
پارت ۱ تجربه ی زایمان سزارین اختیاری:

سلام سلام بلخره وقت شد بیام از تجربه ی زایمانم بگم😁
من میخواستم برم سزاختیاری ب دکترمم گفتم اوکی داد و از ماه نهم دردای زیادی اومد سراغم درد استخون واژن ک داشتم زیادتر شد و گاهی اوقاتم استخون لگن درگیرش میشد
تاریخ زایمانمم دکترم ۳۸هفته و ۶روز انداخت برام ینی ۱۱تیر
از ۳شنبه گلاب بروتون شکمم شل شد آبکی بود و خیلی شدید تقریبا هر ساعت ۲بار میگرف ک دوستم گف لیلا اینا علائم زایمانه ب دکترت بگو
جمعه ۳۷هفته و ۳روز به دکترم پیام دادم گف بیا بیمارستان ببینمت
رفتم ازمایش نوشت گف خوبه همه چی و معاینه کرد منم میترسیدم استرس گرفتم و تپش قلب گف اروم انجام میدم میخوام ببینم وقتشه یان
معاینه کرد چون خودمو سفت کرده بودم دردم اومد همونجا اروم بهم گف لیلا فردا عملت میکنم بعد ب پرستاره گف ۳سانت بازه حالا وقت داره(الکی گفت چون بیمارستان دولتی بود اونجوری گف نگهم ندارن طبیعی زایمان کنم دراصل ۴ ۵ سانت بازشده بودم🤦🏻‍♀️)
مامان ویهان👶🏻💙 مامان ویهان👶🏻💙 ۱ ماهگی
مامان 🎀Nilsa🎀 مامان 🎀Nilsa🎀 روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستان میخوام از روز زایمانم بگم ک یهویی شد (سزارین پارت ۱) 😍 
چن روز بود درد پریودی داشتم و ترشحاتم زیاد شده بود دوشنبه ۲۱ آبان شب تا صب دردم زیادتر شد همش میگرفتو ول میکرد و ترشحاتم جوری بود ک تا خودمو میرسوندم دسشویی میریخت رو شلوارم ، تاصب تحمل کردم سه شنبه ۳۸ هفتم کامل شد دیگه ب دردام شک کردم رفتم حموم و خودمو تمیز کردم اومدم ناهار گذاشتم و صورتمو بند انداختم ، بعد یکم ارایش کردم تو خونه شوهرم ازم عکس گرف ( از اتلیه وقت گرفته بودم برم اردبیل ، خودم شهرستانم ولی چون تقریبا دوساعت راه بود و از وقتی ک وارد ماه ۹ شدم دوبار ب علت درد و لکه بینی و خونریزی بیمارستان بستری شدم دکتر خیلی تاکید میکرد ک فقط استراحت کن خلاصه ب این خاطر نشد ک برم اتلیه ) ساعت شش و نیم رفتم مطب ک نامه سزارینو بگیرم ، دکتر معاینم کرد و گف پنج سانت رحمت بازه و ابریزش داری ( سریع کارارو کردیم و زیرمیزی رو پرداخت کردم)  ساعت ۷ و نیم بود گف سریعا برو بیمارستان
اورژانسی عملت میکنم( اصلا انتظار نداشتم اونروز زایمان کنم )خیلی خیلی ذوق کردمو ب شوهرم زنگ زدم گفتم بیا امضا بزن میریم بیمارستان عمل (ما فک میکردیم چهار پنج روز دیگه عمل میکنه) خلاصه از خوشحالی داشتیم پرواز میکردیم ، وسایلامم ک جمع کرده بودم گذاشتم ماشین ک برگشتنی برم خونه مامانم بمونم تا روز زایمان ک دیگه قسمت بود همون روز با خودم ببرم بیمارستان
رسیدیم بیمارستان سریع آماده‌م کردن و سوند گذاشتن ک اونقدرا هم ک میگن سخته ، سخت نبود واس من ، بردنم اتاق عمل  امپول بی حسی زدن ک زیاد نفهمیدم در حد ی لحظه انگار امپول زیرجلدی زدن ب کمرم ، ساعت ۸ و نیم نیلسا خانوم بدنیا اومد
مامان آنید 🫀 مامان آنید 🫀 ۵ ماهگی
تجربه زایمان

سزارین:۱

وقتی تقریبا ۱۴ هفته بودم چکاب ک دادم یه کوچولو قندم بالا بود. همونجا دکترم دو شب منو بستری کرد و قندامو‌چک کردن اوکی بود ولی بازم واسم انسولین داد گف دو هفته قنداتو‌ چارت کن.منم وقتی فهمیدم واقعا قندمصنوعی رو حذف کردم و بقیه چیزارو با احتیاط میخوردم.تا اینک قندم کلا نرمال شد و انسولین نزدم کلا دو هفته زدم. ولی دکترم گف بازم حواست باشه و چک کن همیشه. دستگاه داشتم دگ هر روز معمولا یدفه گاهی دو دفه چک میکردم. تا اینک از ۳۵ ببعد یهو یروز قندم پایین بود دوباره یهو خیلییی میرف بالا. این دو سه هفته اخر واقعا استرس داشتم واس قند. با دکترم ک مشورت کردم گف باید بستری شی اگ قندات بالا باشه ختم بارداری بدیم چون دگ تقریبا ماه ت هم داره کامل میشه. دکتر خودم بیمارستانی بود ک خیلی از مسبر خونمون دور بود. دگ من سه شنبه رفتم یه بیمارستان نزدیک ک پرونده تشکیل بدم ک اگ این مدت دردمم گرف اطلاعاتم اونجا باشه. من رفتم بیمارستان حالا اسم بیمازستان رو نمیارم. اصن مهم نبود ک قندم بالاس یسری ازمایش و‌سونو نوشتن برام گفتن برو شنبه بیار جواباتو. خلاصه اومدم خونه و اصن تو دلم اشوب بود ب دکترم ز زدم و توضیح دادم گف فردا بیا نامه بدم بستری شی. دگ من فردا ک چهارشنبه بود صب رفتم نامه داد رفتم بستری شدم شب قندامو چک کردن نرمال بود. دگ گفتن آزمایش خون و ادرارم گزفتیم فردا اماده میشه گفتن صبح هم اماده باش ک سونو دارین. صبح اومدن قندمو گرفتن قندم پایین بود. دگ ۹ صبح بود صدام زدن رفتم واس سونو. من چون زایمان اولم بود میخاسم سزارین شم ولی بیمارستان قبول نمیکرد. دگ نوبتم ک شد سونو شدم چون قندم بالا پایین بود وزن بچه بالا بود ینی تو دو سه هفته وزن بچه از ۲۷۰۰ شده بود ۴.
مامان مارشمالو مامان مارشمالو ۳ ماهگی
تجربه سزارین:
من چند وقت درد لگن داشتم و راه رفتن یکم سخت بود برام توی ۳۶هفتگی و‌۵روز نوبت دکتر داشتم رفتم دکتر دکترم گف حتما باید معاینه بشی گفتم من سزاربن اختیاری هستم گف باشه باید ببینم ک اگ بازی ک زودتر برات تاریخ بزنم منو معاینه کرد گف ۳سانتی و حتما برو ان اس تی (نوارقلب)بده ببینم انقباض هات فعاله یا نه جنین در چه وضعیته صب رفتم بیمارستان مهرگان ازم ان اس تی گرف و گف نه همه چی خوبه انقباض فعال هم نداری اما باید معاینه بشی و منی ک دیشب تازه معاینه شده بودم و لک بینی داشتم گفتم نه من نمیذارم دیشب اخه۳سانت بودم مگ الان فزقی ام کرده در صورتی ک من نه پیاده روی کرده بودم نه ورزش خلاصه کفتم دکترت دستور داده و باید ببینم چشتون روز بد نبینه ک منو معاینه میکزد من ازون طرف عربده میزدم ن اینجورا در حدی ک صدام گرف خیلیییییییییییی درد داشت گف دختر تو ۴سانت و نیم بازی چرا بدون دردی مگ میشه خلاصه گف باید بستری شی وگرنه خونه میزایی منم گفتم من فقط سزارین میخام چون اون معاینه ای ک من شدم انقذ درد داشت دیگ چ برسه ب سزارین تماس گرفتن با دکترم گفتن امادش کنین تا ببریمش اتاق عمل منم ترس و دلهره زیاد فقط برای دخترم ک نارس نباشه منو اماده کردن دکترم نیم ساعت بعد اومد رفتم اتاق عمل