پارت سوم...گف میری زایشگاه الان ی ماما عینکی هستش کشیک بش میگی ک من غروب سه تا لخته خون بزرگ دیدم حرکتم بچمم کلا کم شد یهویی وخودتو ناراحت میکنی قشنگ دقت کن صوتی ندی منم گفتم باشه چشم
اونم گف برو پس دست علی گفتم ینی چ دکتر الان برم ینی بستری شم گف اره پس کیع کلا شوکه دشم بدون امادگی یهویی استرسم شروع کرد دیگه رفتم خونه وسایلامو برداشتم ی دوش غسل یهویی هم گرفتم شوهرمم دمدر مث پیرمردها غور میزد ک دکتر گف برو زایشگاه مستقیم چرا اومدی خونه خلاصع با عجله استرس موهای خیس رفتم زایشگاه ساعت یازده ربع بود رفتم ماما چک کرد معاینه کرد زنگ زد ب دکتر
دکترم‌خودش کشیک بود گف سریع امادش کن برا اتاق عمل وا من بدتر شد استرسم گفتم ینی چ ماما یهویی ینی عملم میبریدم اتاق عمل فک کزدم حداقل بستریم میکنه صب مییرتم اتاق عمل نگو خلوت ک بود‌ماما هم دوست دکتزه بود برا همی دکتر همه چیو یهویی کرد رفتم داخل رگم گرف گف بشین شوهرت پرونده بیاره بفرستم بری اتاق دیدم دکتر رسید اصلا نیومد پیشم از دور دیدم ورفت گف من میرم اتاق عمل اماده میشم تابیا گف چشم دکتر سوند وصل میکنم میفرستم میاد اقا خلاصه میاد سوند وصل کنه گفتم درد داره نمیزارم گف کی گف درد داره بابا بیا اگ دست من درد داشت بزن ت گوشم ماما خیلی مهربون بود خلاصه سوند زد یکم سوزش داشتم خوب شدم زود گف درد داش گفتم‌یکم سوزش وگرنه دیگه دیدم دکتر زنگ زد ماما پ چیشد نفرستادی گف چشم چشم دکتر الان میفرستم دکتره هم عجله داش زود عملو کنه بره قیب شه تا کسی شکش نکرد😂
دیگه دیدم گف بیا بریم وا ن ب مامانم ن خاهرام هیچکدوم‌نمیدونستن هیچکس چون همه چی یهویی شد واقعا....

۴ پاسخ

مافیای زایمان 🤣🖐

چند هفته و چند روز بودی

ببین چه اصراری به طبیعی دارن که سزارین مافیا شده🤣کلی باید نقشه کشید تا کاریو که میخای انجام بدی

😂عجب زايمان پرچالشي اونوقت من همش دست به گوشي بودم وقتي باردار بودم يه درد خفيفم داشتم زنگ ميزدم مامانم🥹😂

سوال های مرتبط

مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۳ ماهگی
پارت‌چهارم...
دیگه شوهرم زنگ زد خاهرم گف چیشد رفتین دکتر نگف کی نامه میده شوهرم گف الان بستری کردن میخان ببرنش اتاق عمل گف دروغ نگو شوکه شدن دیدم پشتش مامانم زنگ زد او خاهرام مجرد زنگ زدن گفتن ت دروغ میگی میخای سرب سرمون بزاری تصویری زنگ بزن نکع شوهرمدهمیشه سرب سرشمن میزاشت شوخی میکرد باورشون نشد شوهرم دیگه شوهرم تصویری گرف من رو ویچر بودم منو دیدن جیغ کشیدن داد نفهما چرا بما‌نگفتین قط‌کردن دیگه من رفتم داخل اتاق عمل ده دقه شد دیدم صدا مامانم خاهرام وخاهرشوهرم پشت اتاق عمل‌میاد خلاصع اومدن امادم کردن ی رگ دیگه گرفت دوتا سوزن زدن ت گردنم رسید ب سوزن بیحسی گف خودتو شل بگیر خم شو خم شدم یکی زد دوبارع گف سفت نگیر شل شو یکی دیگم زد دوبار سوزن زد ت کمرم خلاصه گف خانم سریع سریع خودتو بکش عقب بیوفت پاهام کشیدم عقب سرمو گذاشت ت ی گردی گردنم بالا سرم پایین دیدم پاهام داره گرم میشع ولی هنوز دست میزدن بم حس میکردم همیجوری کم کم یکی اومد باهام حرف میزد ک چرا عمل شدی مستقیم رفتی مطب دکتر یا اومدی زایشگاه گفتم ن اومدم زایشگاه لخته خون دیدم رفتم سونو دادم دکتر گف سریع بروزایشگاه سونوت نشون زایشگاه بده درهمین حین حرف زدن دکتر رسید داخل پرستاره حرفش قط کرد رفتن دیگع پنج دقه ای بچها نگذتشه بود دیدم انگار ی چیزی‌ت شکمم سبک شد شکم خالی خالی شد اینو هم حس کردم ی دقه بعد دیدم یچیزی گف اهووووو اشک اومد ت چشام گریه کردم گف خانم بچت صحیح سالم ی پسر ناز مبارکت باشع منم گریه کردم‌گفتم مرسی دکتر ممنونم بچه رو بردن بیرون من اونجا ودلهوره دیدن بچه اصلا ندیدمش‌خلاصه رفتن دور بخیه زدن اینا ی سه چهل دیقه طول کشید بعدبردنم ریکاوری دوبار اومدن ماساژ شکم رفتن دیگه بعد یساعت ریکاوری صدا شوهرم زدن ک بیاد
مامان آرمان🩵 مامان آرمان🩵 ۴ ماهگی
تجربه سزارین من
سلام دوستان عزیزم من ۰۳/۰۴/۰۶ زایمان کردم
یکشنبه ۳تیر نوبت دکتر داشتم هفته قبلش ک رفتم دکتر بچه عرضی بود گف ک اگ نچرخه سزارین میشی ی هفته دیگ صبر میکنیم ک بچرخه چون لکه بینیم داشتم دکتر گف دیگ باید درش بیاریم چ طبیعی چ سزارین دیگ استراحت مطلق شدم و امپول ضد انقباض میزدم تا ی هفته چون درد داشتم (دکترم خیلی سخت گیره هرجوری بود میخاست طبیعی بیارم) سونو هم برام نوشت ک ببینه چرخیده یا ن همون روز سونو رفتم بچه بریچ شده بود دکتر گف فردا برو یبار دیگ سونو بده چون بیمه قبول نمیکنه هرچی ب زایمانت نزدیک باشه بهتره بری سونو
نامه بستریم داد بهم برای چهارشنبه گف سه شنبه شب برو بستری شو
رفتیم بیمارستان و بستری شدیم گفتن از ۱۲شب به بعد چیزی نخور من اصلا تحمل گشنگیو نداشتم تو بارداری خیلی سختم بود 😂😫 خلاصه صب شد و منم هی استرسام بیشتر میشد ساعت ۸ونیم بود ک دکتر اومد به پرسنار بخش گف ببریدش سونو اگ نچرخیده بود بچه بیاریدش اتاق عمل😐 ینی تا لحظه اخرم منو بردن سونو
بعد از سونو رفتیم اتاق عمل پرسنل اتاق عمل مث فرشته ها بودن اینقده ک مهربون و خوب بودن واقعا اخلاقشون خوب بود بهم سوند وصل کردن و امپول بیحسی زدن
موقع عمل خیلی سردرد داشتم و حالت تهوع در حدی ک میخاستم بالا بیازم بهم دارو زدن و اکسیژن وصل کردن خیلی بهتر شدم
مامان ویهان👶🏻💙 مامان ویهان👶🏻💙 ۱ ماهگی
مامان تودلی 🥰 مامان تودلی 🥰 ۱ ماهگی
میخوام از تجربه سزارینم بگم
من یکشنبه ساعت ۵ صب ۲تا لکه خون آبه ازم شیاف زدم و استراحت کردم چون۴ شنبه ساعت ۳صب نوبت سز داشتم تا اینکه شد دوشنبه ساعت ۱۰ شب دیدم مث پریودی ازم داره خون میره سریع رنگ زدم دکترم گف برو بیمارستان من هماهنگ میکنم خودمو رسوندم بیمارستان انصاری ساعت ۱۲ شب بلوک زایمان بستری شدم نوار قلب گرف اوکی بود معاینه داخلی کرد اوکی بود(خیلی بارعایت و احتیاط)دهانه رحمم باز نشده بود دکترم گف تاصب بمونه و هر ۱ساعت enst بگیرید ک همشم اوکی بود گف صب بره سونو ک من خونریزیم شدت گرفت دکترم واینساد تا۱۰ بهوا سونو ساعت ۸ بردنم اتاق عمل خلاصه نگم از پرسنل معرکه اتاق عمل و دکتر جیگرم ک با خنده و شوخی همه استرس منو شست و
بردعمل سزم کلا ۱۵ مین طول کشید یهو دکتر گف فیبرم داری سریع ب ی پرستار گف سونو هاشو بیارید دید تو سونو ها هیچی معلوم نبود فیبرمم درشت بوده خیلی قاطی کرد گف تو این همه درد از هفته ۶کشیدی تااخرش بخاطر این فیبرم خیلی خدا باهات یار بوده این خونریزی هم علتش همین بوده چون حتی کیسه آبتم پاره نشده خلاصه فیبرمم عمل کرد در کل نمیشه ب هیچ سونوی اعتماد کرد زایمانم خیلی خوب بود ولی منو درد عمل فیبرم داره از پا میندازه کلا پمپ دردم زیاد جواب نیس فقط شیاف دیفلوفناک دکترم گف هر۴ساعت بزن
اینم از تجربه سزارین من🌺❤
مامان ... مامان ... ۵ ماهگی
پارت۵
انژیو کتو زدن اصن درد نداشت ازمایشم گرفتن اصن درد نداشت ولی سوند خیلی درد داشت وقتی که سوندو زدن دردا و انقباضات طبیعیمم ۴ برابر شده بودن و حالا هر ۵ دیقه یبار میمردمو زنده میشدم خیلی سوند ازیتم کرد حتا دیگه کمرمم یخ شده بود خلاصه سوار ویلچرم کردن بردنم اتاق عمل گفتن که این اوراژنسی سزارینه سریع بردنم اتاق عمل گذاشتنم رو تخت دکتر بیهوشی اومد به زن بود خیلیم بی ترلیتو بیشود بودمن داشتم از درد میمردم اون داش غیبت عمل قبلیو میکرد گفتم عجله کن گف ت نمیخاد ب من ساعت کارمو بگی بعد رف کولر اتاق عملو روشن کرد تبو لرزم بیشتر بود گفتم چرا کولر روشن کردی سردمه گف ب من ربطی ندترخ ک سردته و ب توم ربطی نداره ک چرا روشن کردم اتاق عمل گرمه دکترتم میخاد عمل انجام بده و خب گرمشه بعدم بم گف خم شو میخان بی حسی بزنم شونه هامو خم کردم تزم پرسید اسمت چیه گفتم مرضیه دوباره مرسید جواب دادم دوباره پرسید عصبی شدم بلتد جواب دادم بابا مرضیه خب برو نگا پروندم کن دیدم گو چرا داد میزنی خانوم حیف که اورژانسی وگرنه بیحست نمیکردم دکترمم لش گف خانوم فلانی بیمارم اورژانسیه انقباضات طبیعی رو هم داره و اذیته درد داره یکم کارتو زودتر انجام بدا اونم سریع امپولو زدوقتی زد انگار یه برقی بم وصل کردن مثه جرقه ی فندک بعد از چند دقیقه کل دردام خفه شدن و من بی حس بی حس شدم دیگه ن درد سوندو داشتم ن انقباضاتمو
مامان •هلن|Helen• مامان •هلن|Helen• ۵ ماهگی
تجربه زایمان

🌸پارت «۲»🌸

با کلی زحمت نوبت دکتر گرفتم
رفتم بیمارستان نوبتم شد رفتم پیش دکتر وضعیتم و پرسید منم چون خیلی درد داشتم لکه بینی هم داشتم بهش گفتم که درد دارم و اینا اونم نگاه سنو هام و کمیسیون بریچ کرد و گف که خیلی درد داری منم گفتم اره
گف دیروز معاینه شدی گفتمش اره گف خب
گفتم یک سانت دهانه رحمم باز بود بعد نگاه تقویم کرد روزی که رفتم پیشش پنج شنبه بود گف که فعلا نوبت ندارم برات اگه بمونه یک شنبه ممکنه زایمان کنی اینجوری و برات بد میشه
بهش گفتم خب الان چکار کنم گف نمیدونم راهش اینه که بری بمونی تا یکشنبه و امیدت بخدا باشه زایمان نکنی یا بری راه بری اینا دردت زیاد شه ارژانسی عمل شی وای اینو گف خیلی حالم بد شد 🤦🏼‍♀️ فرستادنم دوباره تریاژ🫤( ازش متنفرم عع) دوباره معاینه کردن شانس بدمم همه دانشجو بودن😭 همون یک سانت بودم 🥲😂
بهم گف برو یکم پیاده روی ببینیم پیشرفت داره دهانه رحمت باز میشه خب تقریبا سه ساعت راه رفتم دوباره معاینه شدم ۲ و نیم شده بودم و اینقد فشار داد خر فهمید که بریچه ب بقیه میگف واقعا بریچه 😐😐 انگار مرض دارم هی میرم و میام بخاطرش😐🤦🏼‍♀️
بعد ان اس تی میگرفتن دردمو نشون نمیداد😣 ولی درد داشتم یعنی حس میمردم کمرم داره نصف میشه
این ماما هم فهمید که واقعا درد دارم زنگ زد به دکتری که آنکال بود وضعیتمو گف اونم گف آمادش کنین اتاق عمل « با کلی سختی قرار بود خلاص بشما ولی بازم استرس داشتم در حد مرگ دردم در حد مرگ که نه ولی داشتم 🙃🤣»
مامان مارشمالو مامان مارشمالو ۳ ماهگی
تجربه سزارین:
من چند وقت درد لگن داشتم و راه رفتن یکم سخت بود برام توی ۳۶هفتگی و‌۵روز نوبت دکتر داشتم رفتم دکتر دکترم گف حتما باید معاینه بشی گفتم من سزاربن اختیاری هستم گف باشه باید ببینم ک اگ بازی ک زودتر برات تاریخ بزنم منو معاینه کرد گف ۳سانتی و حتما برو ان اس تی (نوارقلب)بده ببینم انقباض هات فعاله یا نه جنین در چه وضعیته صب رفتم بیمارستان مهرگان ازم ان اس تی گرف و گف نه همه چی خوبه انقباض فعال هم نداری اما باید معاینه بشی و منی ک دیشب تازه معاینه شده بودم و لک بینی داشتم گفتم نه من نمیذارم دیشب اخه۳سانت بودم مگ الان فزقی ام کرده در صورتی ک من نه پیاده روی کرده بودم نه ورزش خلاصه کفتم دکترت دستور داده و باید ببینم چشتون روز بد نبینه ک منو معاینه میکزد من ازون طرف عربده میزدم ن اینجورا در حدی ک صدام گرف خیلیییییییییییی درد داشت گف دختر تو ۴سانت و نیم بازی چرا بدون دردی مگ میشه خلاصه گف باید بستری شی وگرنه خونه میزایی منم گفتم من فقط سزارین میخام چون اون معاینه ای ک من شدم انقذ درد داشت دیگ چ برسه ب سزارین تماس گرفتن با دکترم گفتن امادش کنین تا ببریمش اتاق عمل منم ترس و دلهره زیاد فقط برای دخترم ک نارس نباشه منو اماده کردن دکترم نیم ساعت بعد اومد رفتم اتاق عمل