۷ پاسخ

من قطره ی تلخک اول مهرشروع کردم زدم

اومدشیربخوره..تادهنش کردشروع کردمکیدن تلخیش ک رفت تودهنش دراورددیگه ازاون روزلب نزده ولی میگم کاش میشددادبهشون آخه میادمیگه مامان هنوزتلخه جی جی دلم کباب میشه

من رب انار زدم روش هم چسب زدم، رب انار حالت سیاهی داره دیگ دخترم میومد میدید میگفت بوف اصلا سمتم نیومد دیگ

عزیزم مو‌بچسبون ب سر سبنت بگو ک مو در آورده فکر نکنم بتونه بخوره دبگه

عزیزم اهسته اهسته ازش بگیر اول تایم هر وعده اش کم کن بعد خود وعده وقتی هم خواستی بگیری کامل یه لباس بلند بپوش که نتونه لباست بده بالا خودتم تحملت ببر بالا گریه و بهونه گیری داره وقتی کم کم شیر کم کنی شیر خودتت هم کم میشه شیر نداری که بهش بدی خودتتم کمتر اذیت میشی توی مهمونی مسافرت راحتره بچه سر گرم بقیه میشه کمتر بهونه میگیره

فقط نوار چسب مشکی بزن رو هاله قهوای سینه ت ببینه میترسه دیگه نمیخواد دو سه روزم طول میکشه دیگه راحت

اولا گذاشتی بچه بزرگ شده داری میگیری از شیر
من پسرمو تو ۱۸ ماهگی گرفتم که درکش کمتر بود
از ۱۸ ماهگی تا ۱۹ ماهگی من روش تدریجی رو هی امتحان میکردم اخرسر هم نشد یه چسب زخم زدم دو روز یادش رفت

صبر زرد زدی؟

سوال های مرتبط

مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۱ سالگی
چرا خدا منو سر همچین دو راهی گذاشت میدونه که من آدم ضعیفی هستم هم روحی هم جسمی وقتی بنده شو میشناسه چرا باید با همچین چیزی امتحانش کنه من با یه بچه ی ۲۳ماهه هنوز به هیچ کارم نمیرسم از خود واقعیم دور شدم تازه داشتم کمی نفس میکشیدم چرا باید با چیزی که ازش میترسیدم همیشه منو امتحان کنه من دیگه کشش ندارم
امشب پسرم اشکمو درآورد به آسمون نگاه کردم از خدا ناراحتم که چرا منو سر این دوراهی گذاشت همه میگن ننداز اونو گناه داره چطور دلت میاد .....حالم از این حرفا بهم میخوره و اینکه کسی بهم بگه چرا جلوگیری نکردی چرا کردم اصلا من تنبلی تخمدان و کیست داشتم سر پسرمم کلی دارو خوردم یکسال تو دکترا بودم خستم خسته هیچکسی درکم نمیکنه همیشه خدا آدمو با چیزی که ازش می‌ترسه امتحان میکنه از هیچی نترسید کاش یکیو داشتم سرمو میزاشتم رو شونه هاش با صدای بلند هق هق میکردم فقط به حرفام گوش میکرد نمی‌گفت برو خداروشکر کن نمی‌گفت تو گناه کاری نمی‌گفت چقدر ناشکری.....