#پارت ۳
قبل دنیا اومدن پسرم خود پرستار گفت نترس دارم شکممت رو فشار میدم تا بچه بیاد بیرون و من فشار ملایمی احساس کردم بعد که صدای گریه بچه ام رو شنیدم انقدر گریه کردم و ازخدا تشکر کردم که حد نداشت🥹🥹🥹 واقعا لحظه بی نظیری هستش🥰، تنها چیزی که تو اتاق عمل منو اذیت میکرد این بود که چندتا انترن هم اونجا بودن و دکتر هر کاری که انجام میداد به اونا توضیح میداد و این واسم خیلی عذاب آور بود هر بار که دکتر یه چیزی میگفت بازم استرس میگرفتم😢😢 ازشون خواستم تا نی نی رو بیارن و ببینم وقتی دیدمش انگار دنیا رررو بهم داده بودن🥰🥰🥰 هی ازشون سوال میکردم حالش خوبه؟ دستگاه نرفت؟؟ آخرش گفتن نه خیالت راحت، آخرای عمل بود که من دیگه داشتم از سرما یخ میزدم 🥶🥶🥶🥶دستام و لبهام جوری میلرزید انگار که زیر برف بودم عملم تموم شد و چهار تا خانم اومدن و منو رو تخت جابه جا کردن و دوتا پتو انداختن روم و منو بردن اتاق ریکاوری، با اینکه دوتا پتو رو بود ولی بازم از سرما داشتم میمردم، تو این زمان پسرم رو هم آوردن تا شیر بخوره یه پرستار بسیار مهرررربون که کمک کرد شیر بدم بهش و هی باهام شوخی میکرد و خیلی خوش برخورد بود😍😍 بچه رو برد و گفت وقتی اومدی بخش بچه رو میارم پیشت...
#پارت ۴
وقتی بچه رو برد من بازم از سرما داشتم یخ میزدم آخرش یه دستگاهی رو بالای سرم اوردن تا یکم گرم شدم ، از شانس بدم همه اتاق خصوصی ها پر شده بود😢
تو اتاق ما شیش تا تخت بود منو تو تخت کنار پنجره گذاشتن، بازم خدا رو شکر که جاری و زندایییم کنارم بودن و و قتی دیدم که همراه دارم خیلی ذوق کردم، پیسرم رو هم اوردن و همسرم و دخترم هم اونجا کنارم بودم ومن واقعا از ته دلم از خدا تشکر کردم و واسه همه کسایی که دلشون نی نی میخواد دعا کردم، شب اول برام خیلی درناک بود چون گیر یه پرستاری افتاده بودم که اصلا به مریض توجه نمیکرد هر چقدر بهش میگفتم بهم مسکن بزن میگفت نه من نمیتونم، دکترت برات ننوشته به معنی واقعی مرگ رو به چشم دیدم، بهم گفته بودن از ساعت دو نصف شب میتونی مایعات بخوری، ساعت دو شب اومدن و بلند کردن تا برای بار اول راه برم، حالم خیلی بد بود و هی قندم میفتاد و سرگیجه میگرفتم🫨🫨، به زور و زحمت چند قدم راه رفتم و دوباره برگشتم به تختم، دردش خیلی وحشتناک بود و پرستار هم اصلا توجه نمیکرد همش میگفت باید تحمل کنی و از این حرفا...
#پارت ۲
منو بردن اتاق عمل منم خیلی استرس دستگاه رفتن بچه ام رو داشتم😖😖 دکتر شیف قرار بود منو عمل کنه دکترم به قدر خوب بود با اینکه اولین بار بود می دیدمش خیلی آرامش گرفتم، دیگه همه چیز رو سپرده بودم به اون بالایی🥲🥲، تو اتاق عمل بعد از زدن آمپول بی حسی منو آروم خوابوندن رو تخت و چند بار ازم خواستن تا پاهام رو بالا ببرم تا ببینن بی حس شدم یا نه، خیلی استرس داشتم و هی ضربان قلبم بالا میرفتم و پرستار ها و دکتر ازم میخواستن که آروم باشم ولی اصلا نمیتونستم خودم رو کنترل کنم تا وقتی که صدای نی نی رو نشنیده بودم استرس داشتم بعداز دنیا اومدن پیسر طلا یکم آروم شدم.....
عزیزم میشه بگی انقباضات چجوری بود؟
منم دستگاه nstانقباض ثبت میکنه .ولی بستری نشدم ترسیدم اومدم خونه.
هرچند دقیقه یکبار انقباض داشتی؟؟؟؟؟
میشه لایکمکنی
چند هفته بودی؟چرا زودتر عملت کردن؟بچه ات رفت دستگاه؟
خداروشکر❤️مبارک باشه قدمش
خبببب کامل تعریف کن۰ از لحظه رفتی اتاق عمل چطور بوددد🥺
عزیزم انشاالله به سلامتی
چند هفته بودی؟
خب جیگر بقیشو تعریف کن
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.