بعد هشت نیم معاینه اومدم پیاده روی دگ شدت دردا زیاد تر شد فاصله هاش هر دودقیقه شد دگ ده نیم شد دردا به اوجش رسید احساس دفع داشتم فشار میومد بهم انگار بچه میخاد خارج شه هر سی ثانیه درد شدید دگ تحمل نتونستم رفتم بخش معاینه کردن هفت سانت شده بودم تا لباسم عوض کردن کارا پذیرشم تموم شد سیروم وصل کردن دگ فول شده بودم ده سانت بودم کسیه آب بچه پاره کردن بعد گفتن زور بزن منم نفس عمیق میگرفتن زور میزدم اما چون لگن من تنگه زایمان قبل هم بچم تو کانال گیر مونده بود با دستگاه کشیدن اینم توکانال گیر مونده بود برا همین یکم برش زدن به دو زور دگ دنیا اومد اما بند ناف پیچیده بود دور گردنش خفه شده بود بعد پنج دقیقه گریه کرد اما خداروشکر بسلامتی دنیا اومدم دیروز دو بعد ظهر ترخیص شدیم کلا از ده نیم تا یازده نیم طول کشید بچم دنیا بیاد منی با بی دردی، واسه زایمان با آمپول فشار رفته بودم 😂با درد طبیعی بدنیا اوردم دخترم از موقعه داداششو دیده تعجب کرده هر بار نینی گریه میکنه😂😂

۴ پاسخ

به سلامتی قدمش پروخیروبرکت براتون

مبارک باشه عزیزم 😍😍

خدا بگم چیکارت نکنه دختررررر،،گفتی خفه شده دلم ریخت
خداروشکر بسلامتی زایمان کردی خدا حفظش کنه

مبارک باشه درد زایمان غیر قابل تحمله ؟ من فک میکنم میمیرم

سوال های مرتبط

مامان مامان ستایش مامان مامان ستایش ۱ ماهگی
مامان دختر کوچولوم مامان دختر کوچولوم ۲ ماهگی
خب اومدم با تجربه زایمانم 🥴🫠 من ۳۸ هفته ۵ روز زایمان طبیعی انجام دادم
من از هفته ۳۷ بارداری درد های پریودی داشتم از پنچشنبه صبح ک بلند شده بودم شکم درد داشتم خیلی کم بود رفته رفته هی دردهام فکر میکردم بیشتر میشه میگفتم حتما باز درد پریودی خوب میشم دگ من موندم تا ساعت ۶ عصر ک رفته رفته کمتر میشد فهمیدم درد زایمانمه گفتم بزار بمونم خونه رفتم بیمارستان اذیت نشم ساعت ۲ شب بود ک دگ نمی‌تونستم تحمل کنم رفتم دوش گرفتم رفتم بیمارستان معاینه شدم که کلا ی سانت هم نمی‌شدم با اون همه درد دگ بستریم کردن گفتند برات آمپول فشار میزنیم سرم وصل کردن من ساعت ۷صبح ک معاینه شدم گفتند ۲ سانتی ولی سر بچه خیلی پایینه من دگ جونی نداشتم گفتم آمپول بی دردی می‌خوام گفتند باشه هر وقت ۵ ۶ سانت شدنی خلاصه من ورزش میکردم توی وان آب گرم میشستم هی معاینه میشدم ی سانت ی سانت اضافه میشدم من ۵ سانت ک شدم دگ داشتم از حال میرفتم ماما گفت برم بگم بیان آمپول بزنن رفت اومد گفت ی دور دگ معاینه کنم همین ک دستش رفت گفت ۶ ۷ ۸ سانت شدی من گفتم فقط آمپول می‌خوام اومدند تزریق کردن بعد اون میگفتن شکمت سفت شدنی فقط زور بده من ک دگ درد نداشتم آروم بودم خیلی خوب بود اون لحظه با چند تا زور رستا خانم منم ساعت ۱۱ صبح ب دنیا آمد من سونو ک رفتم گفت ۳۲۰۰ی روز قبلش فردا ک زایمان کردم ۳۸۵۰ بود من واقعا اذیت شدم 🥲
مامان تیام مامان تیام روزهای ابتدایی تولد
مامان آوا 💜 مامان آوا 💜 ۳ ماهگی
تجربه سوم
یکم درد داشتم تا ساعت ۱۲شب یه ماما اومد یه چی مثل سرنگ وصل کرد بهم بعد اونو از کیسه آبم آب گرفت یکم ازم خون آب اومد تو اتاق زایمان منو گذاشتن رفتن اون کمربند ها هم بسته بود سیرومم وصل بود هر یه ساعت یبار میومدن معاینه میکردن میرفتن میگفتن همونجوری هست ساعتای ۴صبح بود منم کل شب سردم بود یکمم درد داشتم یه آب ازم اومد که مال کیسه آبم بود ماما اومد معاینه کرد گفت کیسه آب پاره شده از ساعت پنج دردام شروع شد خیلی درد غیر قابل تحمل بود انگار کمرم داشت دو نصف میشود شیفت عوض شد یه ماما بد اخلاق اومد هر دقیقه به دقیقه با اون همه درد تو دردام معاینم میکرد انگشتاشو فشار میداد قر میزد من نوکرت نیستم داد نزن فلان تا شب کلی درد کشیدم گریه کردم بعد با کلی درد دست انداختن تا ساعت دو سه ظهر دو سانت شده بود گریه میکردم میگفتم لگنم کوچیکه سزارینم کنین میگفتن نمیکنیم ده روزم بمونی باید طبیعی زایمان کنی ساعتای چهار اینا بود گفت سه سانت شده با هر بار معاینه کلی درد میکشیدم ساعت پنج گفت شش سانت شده یه خانومه اتاق بغلم یه بیست دیقه میشود اورده بودنش بچه چندمش بود اول گفتن بسته است بعد نیم ساعت گفتن ده سانت شده از من زودتر زایمان کرد رفت بخش من هنوز بعد دو روز درد کشیدن بسختی ۶ سانت شده بودم بعد که اونو زایمان داد اومد معاینم کرد گفت الان ۹ سانت شد با هزار فشار درد که کشیدم پارگی ام دادن بلاخره دخترم بدنیا اومد ساعت ۶:۲۰بعد گذاشتنش اونور تختم یه نیم ساعتی ماما بخیه ام میکرد گوشت بی حس کرده بود ولی پوست با زدن سوزن درد میکرد کلی بخیه خوردم پاره زیاد کردن اصلا من اماده زایمان طبیعی نبودم باید سزارینم میکردن بزور اینجوری شدم گفتم بخیه هام چند تاست گفت زیاد نشمردم بعد منو دخترمو گذاشتن رفتن
مامان علیرضاوزهرا مامان علیرضاوزهرا ۵ ماهگی
سلام اومدم تجربه زایمانمو بگم
۲۴ خرداد که میشه ۳۹ هفته و ۶ روز رفتم واسه نوار قلب
تا رفتم بهشون گفتم فردا اخرین وقتمه هنوز هیچ دردی ندارم
تا معاینم کردن دیدن دوسانت شدم واسم لباس اوردن بهم گفتن عوض کن سریع حتی نزاشتن شوهرم و خانوادمو ببینم منم قبول کردم تقریبا ساعت هفت و نیم بود وقت تعویض شیفت بود خلاصه تاشیفت عوض شد ساعت نه بهم آمپول فشار زدن ساعت یازده که شدم یکم دردو احساس کردم بعدش گفتن هر کی می خوات بره دسشویی بره هر کاری هم می خواستین بکنین به خانوادتون زنگ بزنین ساعت ۱۲ یه ده دقیقه وصل کردن بعدا دوباره اومدن جداش کردن گفتن تا صبح بخوابید منیکه درد داشتم نخوابیدم تا صبح ساعت چهار یکم خوابیدم یه دو دقیقه هم نشد تا چشامو بستم سریع بیدار شدم بعد ساعت پنج و نیم یا شش اومدن دوباره وصل کردن سرمی که توش آمپول فشار میزدن
ساعت هفتو نیم به بعد دیگه دردو احساس کردم هی بیشتر و بیشتر میشد من یه دو جیغی کشیدم بعد گفتم بزار وقتی دردو احساس کردم سریع زور بدم
وقتی دردم میگرفت پاهامو باز میکردم زور میداد م یا اینکه مثل نشستن تو ی دسشویی مینشستم مثل جوجه زور میدادم و زور میدادم خیلی بیش از حد زور میدادم تا ساعت ده و بیست دقیقه شد من هشت و نیم سانت شدم
بعد هی زور میدادم تاساعت ده و نیم شد تا اومدن ببین چند شدم گفتن فولی می خواستن یکم باز کنن تا سرش خوب در بیات یهو یه زوری دادم که نصف سرش در اومد بهم گفتن سریع بدو برو روی تخت زایمان بعد من با جیغ سرشو گرفتن بدو رفتم ولی با پاهای پرانتزی پیاده رفتم تا رسیدم روی تخت زایمان و ضد عفونی زدن من هی زور میزدم همه سرش در اومد دکتر فقط یه تیغی سریع زد برا شونه هاش تا درش اورد انداختتش بغلم منم خیلی میترسیدم به زور تو بغلم گرفتمش
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان پسرم مامان پسرم ۹ ماهگی
خب بیاید داستان زایمانمو بگم:
۳۸ هفته و ۳ روز بودم من دیروز رفتم معاینه لگن وقتی معاینه کرد با خواست خودش معاینه تحریکی انجام داد و گفت الان ۲ سانت بازی و دهانه رحمت نرمه امشب برو بستری شو. بعد معاینه به لکه بینی افتادم و انقباض هام شروع شد هر ۱۰ دقیقه میگرفت .
شب شام خوردیم راه افتادیم طرف بیمارستان که ۲ ساعت راه بود معاینه کرد گفت هنوز همون ۲ سانت بازه ولی دردام هر ۸ دقیقه شده بود. گفت برو وقتی هر یکی دو دقیقه شد بیا بستری شو . رفتیم خونه اقوام شب تا ساعت ۸ و نیم صبح هی راه میرفتم تو خونه و انقباض هام هر ۳ . ۴ دقیقه شده بود رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت ۶ سانتی الان آماده زایمانی 😃
لباسامو عوض کردم ساعت ۹ تا ۱۱ و نیم هی انقباض میومد بهشون گفتم اپیدورال زدن بعد چند دقیقه دردام کم شد و فول شدم رفتیم اتاق زایمان با جند تا زور محکم بچه دنیا اومد ساعت ۱۲ . ولی جفت مونده بود تو رحم بعد نیم ساعت اومد که باعث خونریزی شد با آمپول و دست انداختن اومد بیرون ☹️
الانم سون وصل کردن .
وزن نی نی هم ۳۳۰۰
مامان پویا مامان پویا ۴ ماهگی
سلام از تجربه زایمانم بگم که
ده تیر صب بادرد خیلی جزئی رفتم برای معاینه تحریکی درست ۳۹ هفته بودم رفتم که نوار قلب جنین اکسیژن خودم خوب نبود و سه سانت باز بودم رفتم دکترم بهم دوساعت پیاده روی داد بعدش نامه بستری ساعت چهار بعد از ظهر بستری شدم تا شش توی بخش زایمان با آمپول فشار پیاده روی کردم بعد هفت به دستور دکترم کسیه آبو زدن بعد کیسه آب درد بیشتر بیشتر می‌شد ساعت هشت دکترم اومد با اولین معاینه سربچه اومده بود که با چن تا زور پسرم ساعت ۸:۲۰ دقیقه شب بدنیا اومد دیگه آزاد شدم با چن تا فشار جفتم خارج شد بعد خونریزی بند آوردن بعدش بی‌حسی زد بخیه هارو زدن تو اون فاصله بی‌حسی اثر کنه دکترم یه بچه دیگه دنیا آورد اتاق بغلی ساعت ده شب اومدم بخش صبم دکترم بعد معاینه مرخصم کرد
اول اینکه تحمل درد باید بالا باشه خیلی بالا دوم طبیعی واقعا سخته ولی بعد کیسه آب معاینه ها خیلی راحت میشه هنوزم هم بعد دوروز درد دارم بخیه زیاد خوردم اینم تجربه دومین زایمان طبیعی من ۱۰ تیر ساعت ۸:۲۰ دقیقه شب
مامان پویا مامان پویا ۴ ماهگی
سلام از تجربه زایمانم بگم که
ده تیر صب بادرد خیلی جزئی رفتم برای معاینه تحریکی درست ۳۹ هفته بودم رفتم که نوار قلب جنین اکسیژن خودم خوب نبود و سه سانت باز بودم رفتم دکترم بهم دوساعت پیاده روی داد بعدش نامه بستری ساعت چهار بعد از ظهر بستری شدم تا شش توی بخش زایمان با آمپول فشار پیاده روی کردم بعد هفت به دستور دکترم کسیه آبو زدن بعد کیسه آب درد بیشتر بیشتر می‌شد ساعت هشت دکترم اومد با اولین معاینه سربچه اومده بود که با چن تا زور پسرم ساعت ۸:۲۰ دقیقه شب بدنیا اومد دیگه آزاد شدم با چن تا فشار جفتم خارج شد بعد خونریزی بند آوردن بعدش بی‌حسی زد بخیه هارو زدن تو اون فاصله بی‌حسی اثر کنه دکترم یه بچه دیگه دنیا آورد اتاق بغلی ساعت ده شب اومدم بخش صبم دکترم بعد معاینه مرخصم کرد
اول اینکه تحمل درد باید بالا باشه خیلی بالا دوم طبیعی واقعا سخته ولی بعد کیسه آب معاینه ها خیلی راحت میشه هنوزم هم بعد دوروز درد دارم بخیه زیاد خوردم اینم تجربه دومین زایمان طبیعی من ۱۰ تیر ساعت ۸:۲۰ دقیقه شب
مامان حسنا مامان حسنا ۶ ماهگی
😍تجربه زایمان من 😍
سلام مامانا من دیروز ۱۳اردیبهشت سال ۱۴۰۳ساعت ۲:۲۰دقیقه دختر کوچولوم بدنیا اومد
قبل از هر چیزی بگم که فقط خودتون میتونید به خودتون کمک کنید با ورزش و پیاده روی که خیلی مهمه
من ساعت پنچ صبح وقتی بستری شدم دهانه رحمم دو سانت بود بدون هیچ دردی رفتم بعد از اینکه قرص فشار بهم دادن کیسه آبم پاره شد ساعت هشت کم کم دردام در حد پریودی شروع شد که قابل تحمل بود بعد از دو ساعت ماما معاینه کرد گفت داری میشی سه سانت بازم دیگ ساعت ده به بعد دردام زیاد شد که بلاخره با تکنیک تنفس ماساژ روغن که همراهم باهام بود تا ساعت یک تحمل کردم بعد ماما اومد گفت هنوز چهار سانت نشدی دیگ داشتم نا امید میشدم اخه خیلی درد داشتم بلند شدم با هر توانی که داشتم ورزش ،ماساژ،کیسه اب گرم خودمو اروم میکردم اما نمیشد که آخرش گفتم فقط بیاید بی حسی که از کمر کنید که اپیدوراله ماما اومد گفت یه نیم ساعت تحمل کن میایم که نیم ساعتتش شد یک و نیم ساعت دیگ از تحملم خارج شد وقتی اومد معاینه کرد گفت تو که داری زایمان میکنی دیگ نیاز نداری و دکترمو خبر کردن تا دکتر اومد دیگ با دو تا زور زدن بچم بدنیا اومد خودمم باورم نمیشد که یهو از چهار سانت رسیدم به ده سانت فقط یاری امام علی و حضرت زهرا و اهل بیتش بود که من تونستم راحت زایمان کنم ❤️😍
مامان هایان مامان هایان ۴ ماهگی
سلام خوبید من 23 تیر ماه بستری شدم 24 ساعت 6 عصر زایمان کردم می‌خوام تجربه مو بگم
اول از اینکه خیلی زایمان سختی داشتم
من با قرص دارو دردام شروع شد خوب بعدش تا 5 سانت تونستم تحمل کنم بعد از از گاز استفاده کردم ت بیمارستان تا 10 سانت ک فول شدم هیچ دردی احساس نکردم فقط یکم احساس دشویی بزرگ داشتم اونم بعد ک خواستم برم سرویس دکترم نذاشت گفت بچه آن داره میاد زور بده ت تخت تا 10 دقیقه زور دادم بی فایده بود رفتیم اتاق زایمان ک‌ آنقدر زور دادم طاقت نداشتم دیگه بعد دکتر برش زد چند بار با زور و فشار شکم بچم به دنیا اومد ولی اصلا گریه نکرد با ترس دکترم و پرستار ها پیش من رفتند سمتش نمی‌دونم چی بود به دهنش و بینی اش زدند چند تا سیلی هم به باسنش گریه کرد دیگه بند ناف شو بریدند خون از بند ناف گرفتند بردنش منم بعد چند دقیقه بعد جفتم دکتر در آورد بی حسی زد بخیه زد ولی چون برشی که خورده بودم خیلی زیاد بود بیحسی که زدند بعد چند دقیقه اثرش رفت احساس میکردم باز هم بهم گاز دادن. گذاشتم رو دهنم تا اتمام دیگه چیزی احساس نکردم خوابم میومد. خلاصه بعد نیم ساعت اونجا اتاق زایمان نگهم داشتم ببینم سر گیجه چیزی دارم چون نداشتم بردنم بخش بچه ام ک چون مدت بیشتری ت کانال زایمان مونده بود دچار تنگی نفس شده بود بعد 3 ساعت نیم ک بچم دستگاه رفته بود آوردم پیشم