۱۴ پاسخ

خخخخخخ میون اون همه با تیغ پاره کردنا و خون ریزیا دیگه اینم نوبر بود چقد شانس آوردی فک کنم مثه دسشویی کردن راحت و بی دردسر دخترت اومده خوش به حالت دست راستت رو سر ما

چقدرزایمان خوبی بوده کاش واسه منم همین طوری باشه خیلی می ترسم

ای جانم مبارک باشه عزیز دلم 💙😘بچه اولته چندتا بخیه خوردی

وسط زایمان چطور میخندید
خدایا😐🤣😅

مبارکت باشه
ماشاالله چقدر زایمان و خوب راحتی
بچه اول تون بود و اینقدر راحت و بخیه نخوردی؟
میشه بگی چه ورزش و چه فعالیت های انجام میدادی؟؟؟؟
و از چند هفته شروع کردی؟

ای جانم چ زایمان راحتی داشتی
بسلامتی و دا خوش خوش قدم باشه عزیزم

بخیه نخوردی؟

زایمانت راحت بوده پس

مبارکها باشه عزیزانم ان شالله روزی من ک زود همین روزها زایمان کنم

چند هفته زایمان کردی

انگار زایمان خیالی بوده😆فک کنم ی درصد پیش میاد این زایمان طبیعی بدون درد

بسلامتی

ماشاءالله قدمش مبارک براتون

الهی عزیزم زایمان کردی 🥰🥰 بادا بادا مبارک بادا 😘😘😘😘😘

سوال های مرتبط

مامان پاشا💙 مامان پاشا💙 ۲ ماهگی
پارت 5زایمان
بعدش دیگ زور زور زور سرش در. اومد و گفتین بیشتر ی زور دیگ که بدنش هم در بیاد و یکی هم می‌ره رو صندلی و شکمت فشار میده اون اصلا حس نمیکنی چون درد زایمان بیشتر تا اون
و ماساژ ماساژ تا به دنیا اومد بلاخره تو ی پارچه سبز گذاشتن بچه گذاشتن رو تختش و من که یکم بهتر شدم نشون دادن و گذاشتن رو صورتم دستگاه در آورد ی بوس کردم و بردنش اونور ت ریکاوری
بعدش گفتن یه زور دیگ بزن تا جفت هم در بیاد و مغز شکم و شکم فشار دادن هم داشتن همون موقع و جفت در اومد و شروع کردن بخیه زدن دوتا آمپول بی حسی زدن و شروع کرد ب دوختن ت دوختن بی حس آدم ولی همون نخ ک میبینی ی جوری میشی😂✋ولی درد ندارع اصلا
و بخیه زدن و بدنم می‌لرزید همینجوری چون خون زیادی رفت ازم
بعدش آوردن ریکاوری ت بلوک زایمان بیاد ببرمون
و من همچنان لرز شدید برام بخاری مثل جارو برقی بود آوردن گذاشتن زیر پتوم و یکم بهتر شدم و اومدم بلوک زایمان ک اونجا خابوندن یکم بعدش گفتن ماینه باید بشی هم واژینال هم مقعدی ی انگشت داخل میکنن ک ببین بخیه ها چطوریه الان ک دارم میگم هنوز اون ماینه ها حس میکنم 😂
و بعدش اوکی بود لباس ب بچه پوشیدن سایز 1پوشک سایز صفر
و آوردن تو بخش آزمایش گرفتند ک کم خونی پیدا نکرده باشم
و تا صبح بستریم و ایشالله صبح مرخص میکنن این زایمان من
پسرم روز یک شنبه تاریخ،7/2زایمان کرردم
مامان فداش بشم منه آراد مامان فداش بشم منه آراد ۲ ماهگی
مامان پناه 👧🏻🦋 مامان پناه 👧🏻🦋 ۱ ماهگی
خب تجربه من از زایمان سزارینم
واقعا راضی بودم و بازم به عقب برگردم حتما سزارین رو انتخاب میکنم
سزارین اختیاری بودم بیمارستان بهمن دکتر مردی
اول که رفتم بیمارستان همسرم کارای پذیرشم رو انجام داد و رفتم بلوک زایمان یه ان اس تی ازم گرفتن بعد آنژیوکت زدن برام بعدشم سوند زد برام که با ی ژل همراش زد گفت بی حس میشی من اصلا متوجه نشدم و درد نداشتم فقط بعدش حس ادرار داشتم گفتن عادیه بعدش بردنم اتاق عمل از کمر بی حس شدم ۴ بار سوزن رو زد دردش مثل امپول عضلانی عادی بود شایدم کمتر بعدش بهم گفتن دراز بکش دراز کشیدم پاهام یهو داغ داغ شد هیچی دگ حس نمیکردم ۵ دقیقه اینا گذشته بود یهو صدای گریه دخترم‌ رو شنیدم وای بهتری حس دنیا بود بعدش اوردم نشونم دادن و صورتشو چسبوندن به صورتم و ساکت شد و بعد لباساش رو پوشیدن و وزنش کردن ۳۳۰۰ بود بعد بردنم ریکاوری یه ساعت اونجا نگهم داشتن بهم گفتن خوبی بیاریمش شیر بخوره گفتم اره دخترمو اوردن ( من گفتم حالا مگه الان شیر دارم!)دیدم اره شیر خورد🥹🥹بعدش منو بردن بخش راستی شکمم تو اتاق عمل فشار‌ دادن بی حس بودم اصلا نفهمیدم پمپ درد هم نگرفتم دردم با شیاف و مسکن هایی که زدن کنترل شد خداییش هر وقت گفتم درد دارم میومدن برای مسکن میزدن و خیلی خوب بود
هم از بیمارستان هم از دکترم واقعا راضی بودم
باز سوالی بود بپرسید جواب میدم
مامان الوين 👶🏼 👣🧡 مامان الوين 👶🏼 👣🧡 ۵ ماهگی
تجربه زايمان ٣
از همسرم خدافظي كردمو وارد اتاق عمل شدم يه حس عجيبي بود هم استرس داشتم هم خيلي ذوق ❤️🥰
منو از روي تخت بلند كردنو روي تخت اتاق عمل گزاشتن محيط اتاق عمل خيلي خوب بود همه خيلي خوش اخلاق بودن هم بهم ارامش ميدادن دكترمم اومدو با مهربوني و كلي انرژي مثبت گفت ندا بريم شروع كنيم اقا پسرتو ببينيم 😍دكتر بيهوشي اومد و گفت خودتو شل بگيرو اصلا تكون نخور ميخوام يه امپول كوچولو بهت بزنم كه بيحس بشي .موقع زدن امپول اصلا هيچ دردي و حس نكردم فقط يه كوچولو داغ شدم (اصلا نترسيد از بيحسي از كمرو امپولش ) بعدش پاهام شروع كرد به داغ شدن و بيحس شدن . من همش بهشون ميگفتم نكنه بيحس نشده باشمو حس كنم همه چيو اونام بهم ميگفتن مطمئن باش تا مطمئن نشيم كه بيحس شديم شروع نميكنيم . دكترم گفت ميخوام روت بتادين بريزم يه كوچولو سرد نترسي
وقتي بتادينو ريخت اصلا حس نكردم يه ذره كه گذشت حس كردم يه چيزي ازم كنده شد بعدش صداي گريه ي پسرم تو اتاق پيچيد 🥰😍وااايي يعني نگم از حس قشنگش صداي گريشو كه شنيدم بدون اختيار اشكام ميريخت خيلي حس قشنگي بود باورم نميشد كه اين صداي گريه ي قلب منه 🥰👶🏼بعدش اوردن چسبوندنش به صورتم همين كه به من چسبوندش گريه اش قطع شد اخ يعني بهترين لحظه ي عمرم بود ايشالا كه همتون اين حس قشنگ و تجربه كنيد و به خوبي زايمان كنيد 🙏🏼
مامان لنا مامان لنا ۱ ماهگی
تجربه زایمان من
پارت سوم
۳۰ مهر سال ۱۴۰۳
خلاصه ساعت ۳ اماده کردنم واسه اتاق عمل
رفتم اتاق عمل کفتم ک بیهوشی میخوام پمپ درد هم میخوام
چون از قبل گفته بودن اینا رو تو اتاق امل بگین
پرستارا گفتن ک ما اصلا بیهوشی انجام نمیدیم برا بچه ضرر داره فلان
منم چون اضطرابی هستم استرسم دوبرابز شد وقتی اونا اسرار کردن برای بی حسی
و من اصلا فکر بی خسی نمیکرذم
شرو کردم ب گریه کردن
خلاصه دکتر بیهوشی اومد گفت کمر درد نمیکیزی و درد نداره و فلان
خلاصه یه جورایی ب زور راضیم کردن ک بی حس بشم برا سزازین
اصلا فکرشم نمیکردم اینقدر حالم بد بشه تو اتاق عمل
چون همه بر خلاف من داشت پیش میرفت
نمیخواستم لحظه ز دنیا اومدن ببینم بنا ب دلایل شخصی
و…
اصلا تجربه خوبی نبود از اولین زایمان
بعد ساعت ۳:۲۲ بعد از ظهر دختر قشنگم دیدم بعدش چیزی متوجه نشدم ینی بیهوشی موقت کردنم چون از کریه حالم بد شده بود
بعد رفتم ریکاوری
بعدش ساعت ۶رفتم بخش و دخترم اوردن کنارم
دخترم ۳۶ هفته و ۶روزه ب دنیا اومد
خداروشکر همه چیش اوکی بود
و یک ابان هم عصر مرخص شدیم اومدیم خونه