۱۵ پاسخ

من همسرم یه دوست داره که نمیخواییم هیشکی بفهمه بعد عکس دوست همسرم کنار شوهر خواهرم دید میگفت اه این دوست بابای منه با هم رفتیم بادگیران شام خوردیم جلو همه 😐 تازه قبلش هم گفته بودم به کسی چیزی نگو الان تو یه سنی هستن شاید بگن حواسمون نیست ولی حواسشون خیلی هست به همه هم میگن خبرارو تازه یچیز ای دیگه میگه اینجا جاش نیست بگم😐

جدیداً اینطور شده فک کنم خاصیت سنشونه و چون هنوز نمیدونند چی باید بگن یا نگن
نمیشه بهشون اعتماد کرد و خودمون باید مواظب باشیم

یاخدااااا،بچه هام واضح صحبت نمیکنه ،علیرضا جمله هاش محدوده ولی واضح میگه علیسانم همه چی میگه ولی واضح نمیگه

از این بابت تا حالا برام‌پیش نیومده

متاسفانه ابرومو پیش طرف برده بچه همسایم به خودش نمیرسه همیشه باخاکهابازی میکنه به دخترم گفتم دست نزنی ب خاک کصیفه بعدمریض میشی درست رفت پیش مامانش میگه دخترت کصیفه به من دست نزنه اصلن تمیزنیست مامانم گفته الان منو میگی میخواستم باخاک یکسان شدم

من پسرمو بردم سرکار کلا خیلی بچه مودبیه ، گفت مامان دستمال میدی بهم دادم بهش محکم خیلی محکم فین کرد کاری که تا حالا نکرده بود قشنگ پرام ریخته بود ، یکی هم خونه مامانم اینا به دونه میوه هم بخرن بدو بدو می‌ره پلاستیک میاره میگه بریز ببرم برا مامانم 😁

فقط یه سری روز تاسوعا
هئیتمون ناهار چلوگوشت داشت
همه نشسته بودیم یهو یگانه داد زد و با یه ذوقی گفت مامان گوشت😐😐😐😐
وای من نمیدونم اون لحظه قیافه ام چطوری شد
بعد خیلی خونسرد و با خنده به خواهرشوهرم گفتم خوبه نگفت این چیه😂😂😂بعد دخترم عصبی شد گفت مامان من گوشت دوست ندارم تو که میدونی زود بر دارم از ظرف من☹☹☹
بعد هیئت اون یکی خواهرشوهرم گفت مریم یه لحظه با خودم گفتم الان مریم میزنه یگانه میچسبه به دیوار

ما ماشین خریدیم بنا به دلایلی نمیخواستیم تا چند ماه آتی یه سریا بدونن جالبه تا حالا جایی نگفته چون از عموش خریدیم میگه ماشین عمومو سوار شدم در صورتی که میدونه خریدیم ولی بهش گفتیم این یه رازه نباید به کسی بگیم

من یکدفعه جلوی مادرشوهرم دراومده میگه مامان 😴😴😴😷😷😷😷😷😷😷😷

بنظرم چیز بدی نگفته که آبرو ریزی شده باشه

پسرمن سوتب نمیده زیادخداروشکرچشمش نزنم
اما من نفهمیدم سوتی گلوبنده چی بوددقیقا

در هر صورت بچه است ،مطمئن باش اکثر بچه ها اینجورن قرار نیس ببینن گلم تخیلات خودشونه،فکر میکنن چیز خوبی نسبت دادبه تو وهمسرتون

سلام عزیزم ، سامیار یبار فقط آبروی منو برد اونم متوجه شد که داره اشتباهی میگه 😬 بهش گفته بودم اونجایی که هستیم نگی می خوای بریم باغ نمی خوان اونا با ما بیان ، اونجا گفت مامانم گفته ی راز داریم که به شما نگم ، مامانم میگه نباید رازامونو به کسی بگیم حتی اگر خواستیم جایی بریم 😬 که من نگاش کردم متوجه رنگ و روی من شد دیگه ادامه نداد گفت اصلا من نمی‌دونم🤣

گلوبند منظورت گردنبند هست ؟ این که بد نیست

ب دخترم یاد دادم ی چیزایی رازه باید بین ما بمونه هر چی تو خونه اتفاق نیفته و فلان فعلا ک خداروشکر اوکی

دختر منم پیش اومده ک اینجور بگه یا چیزی میخریم دوس داره ب همه بگه انقددددد تکرار میکنم نگو اگر بگی میرن میخرن مثل مال تو ی چند روز نمیگه

سوال های مرتبط

مامان 😘deli 😘 مامان 😘deli 😘 ۴ سالگی
سلام مامانا که بچه همسن من دارین یه سوال
بچه هاتون چقد از قانون های زندگی انجام میدن ؟چی رو رعایت میکنن و چی رو رعایت نمیکنن .من هر چقد به دخترم قانون ها رو میگم اصلا متوجه نمیشه که باید گوش بده. با بازی و صحبت کردن هم بهش گفتم .ولی هیچی.منظورم اینه مثلا بهش هر چقد میگم شب زود بخواب که بتونیم صبح راحت تر پاشیم بریم؟ مهد متوجه نمیشه و هردفعه ما الم شنگه داریم .یا مثلا میگم باید الان غذا بخوری و بعدش میوه یا اینکه الان وقت خوراکی نیس سر حرفش میایستد و تا خوراکی رو نخوره آروم نمیشه .مثلا می ریم مهمونی وقتی گیر بده به چیزی باید بگیره .هر چقد میگم وقتی رفتیم مثلا برات این خوراکی که میخوای رو میخرم جلو همه میگه دروغ میگی من الان میخوام . نمیدونم از کی اصلا یاد گرفته .چون همین یه بچه دارم.مثلا میگم من میرم حموم و الان نیای نمیتونم بعدش ببرمت حموم نمیاد و یه ربع بعد میگه باید بریم؟ الان حموم .یا الان باید فلان لباسم رو بپوشم .از همه راه باهاش وارد شدم .خیلی وقتا گوش نمیکنم حرفش رو .خیلی وقتا هم اولش به خواسته اش توجه کردم .ولی دختر من انگار خیلی لجبازه و من میترسم از ایندش که داره از کنترل خارج میشه. اکثر اوقات اعصابم رو خورد میکنه مثل امروز و من دارم اول صبحی گریه میکنم .چون واقعا دیگه نمیکشم .خیلی خسته میشم با همین یدونه بچه 😔😭چکار کنم به نظرتون ؟؟؟؟
مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
سلام خانما یه سوال دارم اگر کسی می دونه راهنماییم کنه لطفاً ،پسر من تقریبا دو هفته پیش عفونت گوش گرفت ، البته قبلش هم آبریزش بینی و سرفه داشت ولی از وقتی که گوش درد گرفت بردمش دکتر بهش چرک خشک کن و چند تا داروی سرماخوردگی داد و گفت تا ده رو مصرف کن و بعد از دو هفته بیار مطب چک کنم ببینم برطرف شده یا نه ، پسرم رو بعد از دو هفته بردم گفت تقریبا خوب شده ، بهش گفتم خیلی وقته آزمایش چکاپ نداده براش بنویس تا چکاپ هم بده ،گفت بزار تا ده روز از قطع چرک خشک کنش بگذره بعد آزمایش انجام بده ، حالا ده روز گذشته امروز دوباره می‌گفت مامان ببینیم کیپ شده یکی دوبار هم سرفه کرد ، منم بهش پلارژین و شربت فکسوفنادین که دکتر بهش داده بود دادم میگم اگر تا دو سه روز دیگه خوب شد و داروشو قطع کردم میتونم ببرمش آزمایش بده ، آخه بدنش ضعیف شده می‌خوام بهش مولتی ویتامین بدم ، دکتر گفت بزار آزمایش بده بعد شروع کن به مولتی ویتامین دادن و اینا ، موندم چی کار کنم تا خوب میشه دوباره شروع میشه