مامانا یه حرکتایی خیلی ذهن منو درگیر کرده
من یه اخلاق های خاصی دارم،خیلی با آدم ها نمیتونم گرم بگیرم مدرسه که میرفتم در حد همون درس و رفت و آمد دوس بودم یا اینکه عصر ها با دوستام بازی می‌کردم الان هیچکدوم دوست من نیستن در حد همکلاسی یادشون میکنم
دانشگاه هم همینطور فقط همون ترم باهاشون دوس بودم ،تو جزوه نوشتن و امتحان کمک هم میکردیم یا همون دوران دانشگاه باهاشون بیرون رفتم بعدش رفتارمون سرد شد انگاری که الان همو نمیشناسیم بعد اون سرکار رفتم دیگه سخت گیر تر شدم با همکارام سلام علیک و احوالپرسی داشتم اصلا نه حرفی میزدم نه چیزی ازشون می‌پرسیدم اونا میگفتن تو خیلی یخی یا خیلی بد اخلاقی اخلاق نداری و تندی ،اونا همدیگرو میدیدن همو بغل میکردن برای من واقعا خنده دار بود که چرا باید هرروز که همکارمو میبینم بغلش کنم
مادرمو اینجوری هروز بغل نمیکنم الان همکار رو بغل کنم
الان میبینم تقریبا دوست صمیمی و قدیمی ندارم نمیدونم این اخلاقم درست بود یا نه
شما چجوری بودین ؟تعریف کنین لطفا
تجربه هاتونم بگین
برگردین عقب مثل قبل رفتار می‌کنین یا نه؟خیلی دوس دارم نظر کسایی که تو محل کار و دانشگاه با همه صمیمی بودن رو بخونم ببینم باز پشیمون هستن یا نه

۲۲ پاسخ

راستش عزیزم من نه مثل شما بودم ک هیچ رفیق پایداری نداره نه مثل بعضیا ک زود با همه صمیمی میشدن
هرکسی طرفم میومد و باهاش اکی بودم دوست میشدیم و چندتایی دوستی پایدار از دانشگاه و قبل دانشگاه دارم
برگردم عقب قطعا بازم همینکارو میکنم و پشیمون نیستم دوستام مثل تراپی میمونن برام و کنارشون حالم خوبه♥️

جوری ک هستی خیلی هم خوب و نرمال، محدوده ی خاص خودت و داری و این عالیه

منم دقیقا همینجور ...یه جورایی درونگرام ....سخت اعتماد میکنم و سخت با کسی دوست میشم یه وقتایی از این رفتارم ناراحت میشم ....بعضیا همون روز اول صمیمی میشن ولی من خیلی طول میکشه تا حتی خنده رو لبم با شخص جدید بیاد

بنظره منم دوست در همون حد بیرون خوبه رفت و امد خانوادگی نباشه بهتره .من ضربه خوردم از دوستی ک میومد خونم دیگه جرئت دوستی رو ندارم.

من حسرت یه دوست صمیمی رو دلم موند.هر برهه ای تموم شد دوستامم تموم شدن.الان شماره هیچ کدومشون نذارم.شوهرم از من بدتر.پسرمم بدترین

منم مثل شما بودم ولی خیلی اشتباه کردم کاش الان دوتا دوست صمیمی داشتم باهاشون بیرون میرفتم واقعا لازمه

منم دقیقا عین توام حتی همسایه ام صمیمی ندارم یکی دوبار همسایه روبه رویی مو دعوت کردم. خونم اماحسماین بود خوشش نیومد منم ادامه ندادم نه دوستی نه همسایه ای

من یکی بشینه پیشم انگار صدساله همو میشناسیم😂😂😂😂😂
بنظرم رفیق صمیمی خیلی خوبه

منم همینطوریم به جایی رسیدم که پیش خودم میگم مثلا فلانی و فلانی که با هم دوستن چه چیزایی بهم میگن یک ساعت تو تلفن چی دارن بگن من با زنداداشم و جاریم هیچ مشکلی ندارم خیلی هم دوسشون دارم ولی بارها پیش اومده اگه بغل هم باشیم شروع کننده حرف نیستن هی مجبورم حرف بزنم چه خبر و فلان همش میگم نکنه من مشکل دارم ؟ سنامون بهم نزدیکه اگه منم مثل خودشون شم کلا سکوت کامل میشه بعد اینا دوست صمیمی هم زیاد دارن میگم یعنی پیش اونا هم اینجورین

نمیدونم کارت درسته یا نه ، خب اخلاقت اینه دیگ ، و هر کسی اخلاق هاش متفاوته،

من خودم با هر کسی حال نمیکنم ، ولی خیلی زود جوش و خاکی هستم با همه، دوست دارم محبتم رو نشون طرف مقابلم بدم ، یعنی همون بغل کنم ....

من یه دونه دوست خیلی خیلی صمیمی دارم ، ک همه کار میکنم براش اونم همینطور،

با همه صحبت میکنم بگو بخند دارم ، ولی خیلی هم زود صمیمی نمیشم ک مثلا بیارمش خونه، اونم آدم غریبه ، هم خودم اینجوری هستم هم همسرم ، خیلی باید دیگ با طرف حال کنم ک رابطه ام رو جدی کنم باهاش ، دیر اعتماد میکنیم .


من مثلا میرم دکتر با بغل دستی ام شروع میکنم ب حرف زدن 😂😂😂😂😂😂






این دوستمم ک صمیمی هست از اول ابتدایی باهم هستیم .

هر چند ک همیشه حریم خصوصی و خط قرمز هم دارم حتی با همین دوستم.

منم کم رفیق دارم ولی این دو سه تایی ک دارم خیلی رفاقتمون محکمه .بدون رفیق بنظرم سخته

من برعکس شمام فوق العاده خاکی و زود جوش
با همه دوست میشم 🥲

دقیقا منم اینجوری بودم که خودت تعریف کردی اگر کسی هم دوست میشد به جز سواستفاده چیزی نداشت .
ولی خیلی دلم میخواست حداقل دوتا دوست صمیمیی واقعی داشتم .‌🫠

منم توی هر مرحله از زندگی مث دبستان،دبیرستان و دانشگاه دوست داشتم اما الان خیلی کم شده روابط مون.
بعضی وقتا ناراحت میشم که مث قبل نیستن

کارت درسته عزیزم‌شک‌نکن اینجوری هیچکس به حریم خصوصی زندگیت نمیتونه سرک‌بکشه

کن با همکارای همسرم دوست ندارم رفت و آمد خانوادگی داشته باشم میخوام فقط همون سر کار با هم باشن دیگه به خونه و زندگی شخصی نرسه این رفاقت اتفاقا منم تو مدرسه و دانشگاه با هم خوب بودم و اوکی بگو و بخند ولی فقط با دوتاشون رفت و آمد دارم و اوکی هستم بقیه همونجا موندن تو همون دوران موندن

منم ی دوست صمیمی دارم که اونم کم میبینمش ،مثلا همسایه هامون هم همه همسن خودمن تقریبا هرروز میان پارک میشینن همو بغل میکنن انگار بعدچندسال همو دیدن در حالی که من چندهفته ای ی بار فقط برم تو جمعشون کلا نمیتونم زیاد صمیمی بشم

سوای دوست
پدر و نادر عزیزانتونو همیشه بغل بگیرین بوستون کنین همیشه🥰

منم بدم میاد هرروز همکار و دوست رو بغل کنم.‌اما دوست قدیمی دارم که بدون بغل گرفتن همو خیلی دوس داریم

منم همینم بنظرم خیلیم خوبه
یجا خوندم زنی ک دایره دوستاش و روابطش محدوده زنه امنیه برا شوهر و بچه هاش

من خودمم دقیقا همین جوریم دوس ندارم بیش از حد گرم بگیرم باکسی
دوران مدرسه که مثل خودت بودم الانم که ۷ ساله عروسی کردم همسایه بغلی هم نمی‌شناسم

من دوران مدرسه دوتا دوست صمیمی داشتم تا اینکه عمو یکیشون اومد خاستگاری من و جواب منفی دادم همه چی تموم شد💔

سوال های مرتبط

مامان ایلیا مامان ایلیا ۴ سالگی
#درد و دل


از وقتی که مامان بزرگم رفته یه جوریم یه چیز سنگین روی سینمه نمیدونم از نارحتی هسش یا وسواس فکری گرفتم . یه دوسه روزی میشه که اومدیم بندر توی فکر مامانم هستم چیکار میکنه کمتر خود خوری کنه اینا سمتاییی ما رسم دارن تا چهلم هی میرن سر میزنن اینا . نمی دونم چمه امروز خواستم کمی از خونه بزنم بیرون یه هوایی هم بخورم که کمتر فکر و خیال کنم . از شانس بدم همون موقع خروج از خونه میخواستم در رو قفل کنم کلید روی در از داخل شکست 😖 از اونجایی که پیش بینی نکرده بودم قابلمه غذا هم روی گاز بود کمی با در ور رفتم گفتم شاید باز شد اینا ولی نه در اخر زنگ همسرم زدم گفتم بیا خودت باهاش ور برو ببینم میتونی باز کنی .
واییی قیافه اشو فقط 🫠🫠 میگه حالا واجب بود بیایی بیرون که اینطوری شه .
میگم وا خوب در که از قبل با من هماهنگ نکرده بود اتفاقه دیگه میوفته .
در اخر هم خودم ور رفتم باهاش کلید شکسته رو در آوردم 😖😖 اونم با ناخن گیر .
به این نتیجه رسیدم از این به بعد با جزیئات کامل از خونه بیام بیرون . دیگه روی همسر هم حساب باز نکنم .والا.
میگم اینکه یه کلید یدک خونه همسایه یا جای دیگه از ساختمان جاساز کنم کار اشتباهیی؟ 😢😢زیاد کلید میشکونم یا فراموش میکنم .
با همسایه ها هم زیاد انچنان رابطه ای ندارم همون در حد سلام و علیک .
مامان 💙دوتا فسقلی💙 مامان 💙دوتا فسقلی💙 ۵ سالگی
بچه ها امروز یه اتفاقی افتادخیلی بد بود
شما میبودین چجوری بچه رو کنترل میکردین واقعا مغزم رد میده
بعد از اینکه رفتم دنبال عرفان باهم رفتیم که یه ماشین زیپ برای لباس ثنا بگیریم تو مغازه ی کیف سازی عرفان از این پایه های چرخ دار که واسه کیف بچه هاست از اونا رو دیده شروع کرده به گریه که من اینو میخوام و جیغ زدن کلی باهاش حرف میزدم که نمیشه به درد نمیخوره الان برای تو مناسب نیست و ....
تو کتش نمیرفت این آخری که کار لباس ثنا درست شده بود میخواستم لباسشو بگیرم عرفان مانتوی منو گرفت محکم کشید سمت اون چرخا همراه با جیغ زدن یهو دکمه ها مانتو تیلیک تیلیک از پایین شروع کردن به کنده شدن تا دوتای بالا که دکمه ی روی سینه میشه شانس آوردم لباس زیر مانتو مناسب بود اگرنه آبروم رفته بود
بخدا اینقد از دستش عصبانی شدم اینقد عصبانی شدم که زدم رو لپش (محکم نه)آروم ولی زدم
پیش اونهمه آدم با مانتو کنده بچه ای که گریه میکنه اصلا یه وضعی😭😭😭😭
بخدا گاهی نمیدونم چجوری متقاعدش کنم اینکارا رو نکنه شما باشین چیکار میکنین؟؟؟؟
تا رسیدیم به خونه این هی گریه میکرد من مانتوم رو گرفته بودم از شدت ناراحتی نمیتونستم باهاش حرف بزنم 😭
مامان مهدیار و ارمیا مامان مهدیار و ارمیا ۵ سالگی
سلام یه سوال ذهن منو درگیر کرده مانده بودم اینجا بپرسم یا ن خیلی خودم ناراحتم کلافه شدم اینقدر فکر کردم دوروزه پیش رفته بودم خونه پسر خالم پسرم یا بچه پسرخاله ک‌ یکسال از پسر من برگتره داشتن تو حیاط بازی می‌کردن ما هم داشتم حرف می‌زدیم بعدش گفتم برم ببینم بچها چکار میکنن دیدم پسر پسر خالم پشت پسرم وایستاده و شلوار پسر منو کشیده پایین من برموقعه رسیدم یعنی اولش بود دعوا کردم و پسر خودمو دعوا کردم و آوردم بعد از چند دقیقه آمدم خونم دیگ ب مادرش ک میشه دختر خالم چیزی نگفتم از پسرم پرسیدم گفتم اون ب من گفت این کارو کنیم من نگفتم و نمی‌دونستم منم پسرمو‌ چندتا زدم اینقدر ک ناراحت بودم فقط اولین بار بود این کارو دیدم من برام سواله ماندم چکار کنم از سرش بپره ب باباش هم نگفتم چون خیلی حساسه همیشه میگه جایی میری مراقبش باش با کسی بازی می‌کنه حواست باشه کار بد ب بچه یاد ندن منم بخدا ماندم چکار کنم میترسم دیگ هم ب خودم قول دادم حواسم بیشتر بهش باشه چکار کنم الان من کمک کنید دارم دیوانه میشم