پیرو سوالم تو تاپیک قبل
خواهرشوهرم با دوستش میخوان برن مسافرت چند روزه تفریحی. بچه ی دوستش از رادین یک ماه کوچیک تره. میگه بچه پیش باباش و مادربزرگش راحت میممونه بغل همه هم میره. هميشه هم براش عجیبه که رادین خیلی به من وابسته اس. همش میگه بچه ی دوستم راحت میخوابه تو سر و صدا راحت بغل همه میره راحت پیش کسی میمونه. رادین خیلی بد میخوابه باید مطمئن شه همه خوابن تا اون بخوابه. یعنی تا وقتی کسی بیداره دوست داره بازی کنه. دوست داره توی جمع باشه. پیش باباش اصلا نمیمونه که من برم جایی درواقع باباش نگهش نمیداره. پیش مادربزرگش میمونه در حد نیم ساعت تا یک ساعت. قبول دارم رادین خیلی به من وابسته اس چون هیچ کس پیشم نبوده. دور از خانواده زندگی کردیم. تازه اومدیم شهری که مادرشوهرم هستش. رادین هنوز عادت نکرده پیششون بمونه. تازه بنظر من بچه ای که بغل همه میره طبیعی نیست چون در اینده احتمال اینکه تو جمع هایی قرار بگیره درست نیست زیاده. خلاصه اینکه حرصم میگیره وقتی خواهرشوهرم اینجوری میگه میدونم درست نیست نباید به حرف بقیه اهمیت بدم ولی خب یکم ناراحت شدم . نظر شما چیه؟

۱۰ پاسخ

ولی اینم بگم بچه زیاد هم به مادر وابسته نباشه بهتره اما خوب منم دخترم خیلی مامانیه به من وابستس پیش باباش هم میمونه ولی پیش کس دیگه نه

منم اینجوریم یعنی همین شرایط و دارم ولی این حرفتو قبول ندارم که میگی طبیعی نیست و در آینده احتمال اینکه تو جمع هایی قرار بگیره و از این داستانا ولی در کل مادر و پدر درست بچه رو تربیت کنند و حواسشون به بچه باشه و دور اطرافش و البته به بچه هم بستگی داره اتفاقی نمیفته

بچه ها هم انسان هستن با خلقیات، روحیات و رفتار متفاوت.
نه بچه دوست خواهر شوهرتون عجیبه نه بچه شما.
هر بچه شخصیت منحصر به فرد خودش رو داره. این برچسب زنی ها و دسته بندی کردن ها کاملا اشتباهه. وظیفه ما اینه که شخصیت و روحیات بچمون رو بشناسیم و شرایط رو جوری محیا کنیم که باعث آرامششون باشه.

دختر منم همینطوره چطور بشه پیش باباش باشه طبیعیه چون فقط خودم بودم پیشش

یزدان پیش غریبه که هرگز نمیمونه
پیش مادرم و خواهرم و شوهرم قبلا خیلی میموند و اگه من جلوش درب خونه رو باز میکردم میرفتم اصلا اهمیت نداشت
الان پیش باباش باشه فقط موقع خواب و گرسنگی منو ببینه میاد بغلم وگرنه اصلا منو محل نمیده
پیش خواهر و مادرم میزارمش برم دانشگاه قبل اینطور نبود ولی الان خونه رو سرش میزاره انقدر گریه میکنه بعدش که آروم میشه دیگه بهونه منو نمیگیره ولی برگردم آیفون بزنم جلوی در وایمیسته میگه بغلم کن تا یکی دوساعت هم ازم جدا نمیشه یکسره بغل

نفس هم همینطوره بدون من حتی نیم ساعتم جایی نمیمونه حقم داره چون تو شهری زندگی میکنیم که خانوادم اینجا نیستن با باباشم نهایتا یه ساعت بمونه

پسر منم دقیقا مثل رادینه فقط پیش مامانم میمونه و باباش اونم نه طولانی نهایتش ۴ ساعت به منم میگن بدعادتش کردی و خیلی به خودت وابستش کردی
تازه سپهر زود از یه بازی خسته میشه و باید یه چیز جدید پیدا کنه تا سرگرم بشه وگرنه حوصلش سر میره بهم میگن ازبس باهاش بازی میکنی نمیذاری مستقل بشه خودش تنهایی بازی کنه و این چرت و پرتا ولی من برام مهم نیست فقط مهمه که مادر خوبی برای پسرم باشم و میدونم که کارم درسته
به ثول تو ناراحت میشم از اینکه به خودشون اجازه میدن اظهار نظر کنن ولی خب کاریش نمیشه کرد

پسر من اصلن بدون باباش نمیمونه اصلن من یادش نمیوفتم 🙄
گاهی با خودم میگم نکنه منو دوس نداره😂

اتفاقا آریا هم بغل هر کسی نمیره با باباش نهایتا یک ساعت بمونه
با مادرشوهرم اینا ک بدون من اصلا نمیمونه اما خونه مامانم راحت میمونه ی روز از صبح ساعت ۸ گذاشتم رفتم آرایشگاه تا ۹ شب اصلا هم مادرمو اذیت نکرد
در کل آریا غریبه ببینه گوشه گیری میکنه اما تو سر وصدا اگه خوابش بیاد خیلی راحت میخوابه

به اون چه ربطی داره . پسر منم بغل همه نمیره

سوال های مرتبط

مامان رادین مامان رادین ۱ سالگی
ما بخاطر جابجایی شهر محل زندگیمون مجبوریم مدتی پیش خانواده هامون زندگی کنیم تا وقتی بتونیم کلا جابجا بشیم. الان من فعلا خونه بابام هستم همسرم شهر دیگه خونه ی باباش هست.حس میکنم رادین خیلی داره بد عادت میشه. خیلی بیش از حد بهش توجه میشه. چیزی میخواد نمیتونن بهش نه بگن مخصوصا بابام. یچیزی که نباید دست بزنه بابام بهش میده بعد با قربون صدقه میخواد ازش بگیره. من میگم از اول نده بهش مثبا عینک یا سیم هندزفری یا کنترل تلویزیون. یا وقتی تایم نامناسب میگه ددر من میگم الان وقتش نیست اینقدر گریه میکنه که بابام یا مامانم بغلش میکنن میبرنش بیرون. اصلا مهلت نمیدن من با چیز دیگه سرشو گرم کنم. تا گریه میکنه دلشون میسوزه خیلی هم باهاشون صحبت کردم فایده نداره. شبها و ظهرها موقع خواب دست بابامو میکشه میاره تو اتاق خودمون میگه بیا اینجا با من بازی کن. بابام با اینکه خیلی خسته اس اصلا مقاومت نمیکنه همینجور که رادین دستشو میکشه اونم قد خودشو کوتاه میکنه و دنبال رادین راه میفته. بعد رادین اینقد خسته اس که میفته رو بهانه گیری های عجیب و غریب نه خودش میدونه چی میخواد نه ما میدونیم. هرچی به بابام میگم تو برو تو اتاق خودت بذار یکم گریه کنه خودش اروم میشه دلش نمیاد. بعد که بابام راضی میشه بره بخوابه رادین میره سراغ خواهرم دستشو میکشه که تون بیاد پیشمون تو اتاق . با یه دستش دست منو میگیره با یه دستش دست خواهرم .خیلی وابسته شده بهشون. پس فردا باید برم خونه مادرشوهرم اونجا هم طولانی بمونم. اونجا هم با یه سری مسائل دیگه روبرو میشیم. حس میکنم بچه ام داره بد بار میاد. بهانه گیر و لوس داره میشه. معلوم نیست چند ماه وضعیتمون همینه 😔
مامان امیر مامان امیر ۱ سالگی
براتون پیش اومده بچتون رو دعوا کنید؟ بچه من خیلی اذیتم میکنه گاهی دعواش میکنم بعدش عذاب وجدان میگیرم، از یه طرفی تز این رفتارش ناراحتم ک خیلی به باباش وابسته اس اصلا منو دوس نداره انگار ازم متنفره با اینکه باباش هم گاهی دعواش میکنه،باباش خونه بودنی من بیشتر اذیت میشم هی میچسبه بهش باباشم هی سر من غر میزنه،مثلا از خواب بیدار میشه نمیاد سمت من با گریه میره پشت در گریه میکنه باباشو میخواد بهش میگم شب میاد همینجوری بهونه میگیره،باباش بره بیرون چنان گریه میکنه ولی من صدبارم جلو چشمش برم مهم نیست براش،باباش از بیرون میاد میدوعه بغلش ولی من برم بیام اصلا نگاهم نمیکنه میدونم بچه اس ولی واقعا دلم از این کارش میگیره چرا نباید بچم منو دوس داشته باشه😔حتی نوزاد هم بود بغلش باباش آروم میشد بغل من نه😒نصف شبم تو خواب گریه میکنه با انگشت باباشو نشون میده ک بره بغلش،این همه زحمتشو میکشم قربون صدقه اش میرم ولی انگار نه انگار،حتی میگم بیا بازی کنیم دوس نداره😒اگه باباش سرکار نمیرفت این اصلا سمت من نمیومد، بهم حق بدین حق دارم ناراحت باشم،از الان این همه وابسته اس فردا روز ک بزرگ بشه باباش با خودش ببره فوتبال دیگه کلا منو یادش میره😔آخه باباش مربیه هی میگه بزرگ بشه هر روز با خودم میبرمش،از طرفی دوس ندارم مدام پیش باباش باشه چون اصلا دوس ندارم اخلاقش مثل اون بشه