۱۰ پاسخ

مبارک باشه عزیزم قدمش پراز خیر وبرکت

مبارکه عزیزم

خدارو شکر امروز خیلی بهترم تا دیروز یکم درد میکردن ولی امروز خیلی بهترم کلا بخیه سه روز یکم اذیت میکنه بعدش کم کم خوب میشه

یه چیز دیگه به هیچ وجه موقع دردا و زایمان تکون نخورید من تکون خوردم که اینقد بخیه خوردم اونا اصلا دس بهم نزدن اشتباه از خودم بود 🥹

استرس نگیر من نوشتم که استرس نگیری ولی اشتباه منو تکرار نکنین از دکتر و ماماتون خوب مطمئن شین و انتخاب درست بکنین

ممنون مامان نفس

آره هنوزم طبیعی خوبه من اگه اینجوری شدم یکی تقصیر خودم بود که زیاد تکون میخوردم که جر خوردم دومی هم همین ماما و دکترا لحظه آخر رفتن 🥲 وگرنه خیلی عالیه طبیعی بعدش ادم درد نداره

قدم نو رسیده مبارک باشه عزیزم❤
اینجوری ک میگی جر دردن الان وضعیتت چطوره؟بهتری ؟

چقدر استرس گرفتم به شدت از زایمان طبیعی میترسم 😓

مبارکت باشه.عزیزم بازم نظرت اینه ک زایمان طبیعی خوبه؟
من سر دوراهی ام نمیدونم کدوم زایمان و انتخاب کنم

سوال های مرتبط

مامان هدیه خدا 💙👶 مامان هدیه خدا 💙👶 ۲ ماهگی
تجربه زایمان قسمت دوازدهم(آخر):
دکتر اول بی حسی تزریق کرد، یه بار که زور زدم گفت این بار دردت که گرفت زور بزنی دیگه به دنیا میاد، دست همسرم رو گرفته بودم و فشار میدادم که بهتر بتونم زور بزنم، اون لحظات اصلا روی زمین نبودم و حس عجیبی داشتم، اخرین زور و بیشترین زورو با تمام قدرتی که داشتم زدم و یهو پسرم لیز خورد و به دنیا اومد، ساعت یک ربع به ده شب بود. وقتی به دنیا اومد باباش بلند اذان گفت، همه متاثر شده بودن😅 باورم نمیشد، بچه رو گذاشتن رو سینم و گریه میکرد و منم نازش میکردم و قربون صدقه اش میرفتم، بند نافشم دکتر داد باباش چید و بچم رو بردن گرمش کنن، جفتمم یکم بعد اومد، خرماهایی که از حرم امام علی(ع) آورده بودم رو با آب زمزم که زن داییم از مکه اورده بود رو خوردم به نیت اینکه جون بگیرم شیر بتونم بدم، بچه هم خداروشکر همونجا سینمو گرفت و خورد 😍
دکترم با حوصله بخیه هام رو زد، پرسیدم‌گفت سه تا بخیه بیرونی خوردی، گفتن بافتتم خیلی خوبه چهل روز دیگه معاینه بشی اصلا نمیفهمن زایمان کردی
پسرم رو بردن بخش اطفال، من موندم چون باید ادرار میکردم تا ببرنم بخش، برای ادرار کردن اذیت شدم چون طول کشید، ساعت ۱۲ گذشته بود که رفتم بخش.
اینم از تجربه زیبای من و پسرم محمد مهدی💙
الهی همه باردارا این حس قشنگ رو تو زایمان تجربه کنن و همه چشم انتظارا به زودی دامنشون سبز بشه 💕
ممنون که خوندید و ببخشید طولانی شد
۱۴۰۳/۰۶/۱۰
مامان عدس کوچولو مامان عدس کوچولو ۸ ماهگی
تجربه زایمان
خیلی دیر شد ولی واقعا حوصله نداشتم تایپ کنم 😂😂😑
1 اسفند ساعت 17:4۵ مامانم اومد خونمون نشسته بودیم که یهو احساس کردم ی چی تو دلم صدا داد یعد خیس شدم و فهمیدم کیسه ابمه مامانم رفت خونش اماده شد منم اماده شدم و زنگ زدم اژانس و رفتم بیمارستان از زایمان طبیعی میترسیدم و تا لحظه اخر میخاستم برم سز که دیگه نشد 37 هفته و یک روز بودم و خلاصه بستریم کردن و امپول فشار بهم زدن دردام از ساعت هفت شروع شد و هی میگرفت ول میکرد تا اینکه ساعت ده به بعد شدید شد و بردنم برا زایمان
از زایمانم اصلا راضی نبودم و اگه قرار باشه بازم زایمان کنم حتما میرم سزارین کلی بخیه خوردم و اونم بدون بی حسی فقط بخیه میزدن پدرم در اومد سر بخیه زدن اونجایی هم که برش دادن خیلی درد کشیدم جیغم رفت هوا 😂 امیدوارم دیگه طبیعی نرم هیچ وقت بخیه هامم خیلی اذیتم میکرد حتی نمیتونسم بشینم به بچه شیر بدم تا پنج شش روز از ده روز به بعد یکم بهتر شدم
خب اینم از زایمان من در کل خداروشکر پسرم صحیح و سالم بدنیا اومد و منم تونستم از پسش بر بیام ایشالله همه اونایی که زایمان نکردن زایمان راحتی داشته باشن😍❤️‍🔥✌