پارت 1ازتجربه هفته 36
دیشب شکمم 10دقیقه درد گرف بعد پاهام لرزید و شدم یخ زیر پتو دندونام بهم میخورد مامانم فشارمو گرف دیدیم 6کوچیکه و9بزرگس ضربان قلبم 110زنگیدم اورژانس گفتیم گفتن تکون نخورره امبولانس میفرستیم یهو استرس گرفتم اخه شوهرمم سرکار بود هرچقد میزنگیدم ج نمیداد اورژانس تابیاد مامانم اب قند داد لباس ضخیم تنم کرد اومدن چن تا سوال پرسیدن و گفتن میخوای ببریمت کوثر گفتم ن گفتن پس بیمارستانی ک خودت میخوای برو یه چکاب شو شوهرم بالاخره تماس گرف بازم درد داشتم مامانم حرفید شوهرم 12دقیقع رسید با وسایلام رفتیم بیمارستان معاینه شدم رحمم 1سانت نوار قلب بچه گرف گف چیزی خوردی گفتم اره بعدد20دقیقه همینطور نوار قلب بچمو یه دستگاه میگرف ساعت 12شب بود دکتر اومد ب نوار قلب نگا کرد گف برات ازمایش ادرار نوشتم برو الان بده پایین و بعد کیک و نوشابه بخور بیا منم ک از همه چی بیخبر گفتم شاید حرکاتش کمه نگران شدن خلاصه رفتم طبقه پایین ازمایشگاه ازمایش ادرار دادم یه برگه داد روش نوشته بود ج ازمایش ساع 2مامانم و شوهرمم پیشم بودن

۲ پاسخ

خانما بخدا این موضوع هااا اصلا اصلا تجربه اضافه نمیکنه فقط فقط به مادرا استرس میده

بعدش چیشد استرس گرفتم

سوال های مرتبط

مامان رایان مامان رایان روزهای ابتدایی تولد
پارت 2تجربه 36هفتگی
شوهرم گفتم کیک و ابمیوه و اب گرف نشستم خوردم ب زوراشتها نداشتم اصلا رحمم و کمرم و زیر شکمم خیلی درد داشت هی میومد میرف میگفتم باخودم امشب زایمان میکنم بعد یادم افتاد دکتر گفت بالا اگ زایمان کنی بچه تا 1ماه میره دستگاه استرس کشیدم کمی از کیک و ابمیوه خوردم راهی طبقه بالا اتاق معاینه شم بعد نوار قلب گرفتن گفتن بعد گفتن بیاااونور ان اس تی بده بردنم اون یکی اتاق دوباره نوار قلب گفتم مشکلی هست گفتن نه دوباره 25دقیق اونجا بودم بعدش دکتر اومد گف برو دوباره مایعات بخور بیا گفتم چرا اخه چیشده گف نترس ها ضربان قلب بچت بالاس اگ پایین نیاد باید بستری شی رفتم دوباره اب معدنی بزرگ و کیک ب زور خوردم و برگشتم دوباره نوار قلب گرفتن تا 20دقیقه قلبش تند میزد ولی بعدش اروم شد دکتر اومد گف مرخصی گفتم چیشد مردم از نگرانی گف هیچی خداروشکر ضربان قلبش نرمال شد .خلاصه تعریف این داستان این بود ک دیشب فقط الکی استرس کشیدم یه تجربه بود خواستم ثبت کنم اگ کسی بود مث من شاید بهش کمکی شه و استرسی ک من کشیدم اون نکشه ....
مامان دیان😻 مامان دیان😻 ۳ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم داستان زایمانم رو بگم
پارت 1
دو روز پیش ک قرار بود برم دکتر زنان واسه معاینه رفتم کاملا خوب بودم هیچ اذیتی نداشتم ی کوچولو علائم داشتم فقد رفتم دکتر معاینم کرد خیلی اذیت شدم انقد اذیتم کرد ک فقد نمیکردم معاینه اینقد سخت باشه انقد گریه کردم جیغ زدم ت معاینه های دیگر اذیت نشدم ول اون کشت منو یدفعم کرد
خلاصه معاینه کرد گف ت 3سانت باز شدی هنوز زوده برات برو ت خونه درداتو بکش برو بیمارستان تو بیمارستانم قرار بود همون دکتر زایمانم کنه گفتش ک حرکات بچه چطوره گفتم حس نکردم گف برو بیمارستان واسه نوار قلب رفتم بیمارستان نوار قلب گرفتن و کلی حس کردم حرکاتش رو بعداش اومدیم خونه چون گفت برو پیاده روی کن حموم کن اومدم کلی پیاده روی کردم حموم کردم تا شب شد تازه میخواست دردام شروع بشه تب گرفته بودم دردی میومد میرفت من ت خونه کلی درد کشیدم تصمیمم نبود ک اونروز برم بیمارستان چون اذیتی نداشتم شب ک اذیتام بیشتر شد مامانم گف وقتشه بریم بیمارستان چون اون دکتر و ت اون بیمارستان زیادی اذیت دادن منم تصمیم گرفتم برم بیمارستان ماکو ب راه افتادیم منم زیادی درد داشتم ی ساعت کشید بریم ک بیمارستان ساعت1شب رسیدیم بیمارستان رفتم اتاق زایمان تنهایی کسیو نزاشتن باهام بیاد حف بزنه با دکتر اصلا کف چته گفتم اذیت دارم س سانت باز شدم نوار قلب گرف معاینه کرد ولی اذیت نکشیدم زیاد ت معاینه مث دفعه قبل گف ت 3سانته باز شدی برات زوده برگرد گفتم من اذیتم زیاده از دور اومدم باز قبول نکرد گف چرا اینجا اومدی برو شوط یا برو ساعت8صب بیا نوار قلب رو گرفت
بقیه رو پارت دو میزارمم
مامان هاکان مامان هاکان روزهای ابتدایی تولد
پارت دو


خب من زنگ زدم به زایشگاه بیمارستان گفتم نمیزنن برام نمیشه نزنم یهو گفتن که دوس داری بچت ناقص باشه بیا خودمون بزنیم خب من رفتم و زدم اومدم خونه دیگه یه دردای ریز داشتم میرفتم معاینه و دهانه رحمم کلا بسته بود تا یه شب رفتم زایشگاه گفتن خانم چرا میای اینجا فلانه برو بیمارستان دیگه ای منم گفتم باشه تا شدم 40 هفته دیدم خبری نیست رفتم بيمارستان غرضی خب معاینه کرد گفت باز نشده برو فردا بیا من فرداش که رفتم تا ضربان قلب بچه اومده پایین و درد داشتم اما نه زیاد خب یهو خانمه گفت چرا دهانه رحمت کلا بستهه باز نمیشه اخه بچه اومده پایین منم گغنم یعنی بخاطر امپولا فمولایفا نیستت وای همه ریختن توهم که چرا تو این هفته زدی بچه میخاد بیاد دهانه رحمت بسته سفت شده و نمیزاره خلاصه گفتن برو 20 دقیقه دیگه بیا من رفتم و گفتن ضربان قلب بچه اومده پایین و سریع برو اینارو بگیر تا بستری بشی برای سزارین بعدی که میخاستم برم سزارین یهو ان اس تی گرفتن تا ضربان قلب بچه بهتر شده و گفتن بزار طبیعی پس...