مامانا تجربه از شیرگرفتنم رو میزارم قبلنم گذاشتم؛ولی دیدم خیلیا پرسیدین...
با این روشا عالیه..بیاین بگم
⭕️اول اینکه دختر من بشدت وابسته بود و برای بچه های وابسته روش یهویی بهتر جواب میده
✅️روز اول وقتی از خواب بیدار شد بهش دادم و بعد تلخک زدم و هروقت دیگه اومد سراغش گفتم تلخه تا این که خودش تست کرد دید تلخه و دیگه اصلا نیومد سمتشون...شب هم ندادم هیچی
✅️درعوض اومدم خوراکی های مورد علاقش رو مثل بستنی تخمه هندونه و ‌.....خریدم و بهش میدادم ک سرگرم شه
✅️رو اول بعدازظهر بردمش باغ وحش حسابی سرگرم شد
✅️روز دوم رفتیم خانه بازی بازم حسابی سرگرم شد و در طول روز هم بازی میکردیم تو خونه
✅️✅️و اما واسه خواب شب که دخترم با شیر میخوابید و خیلی وابسته بود؛بردمش کتاب فروشی و به انتخاب خودش ۸ تا کتاب قصه خرید؛؛؛هرشب اون کتابارو براش میخونم تا میخوابه .....هر ۸ تاشو
و عاشقشون هست و خوب گوش میده تا خواب میره
🚩🚩خداروشکر اصلا نه اذیت شد نه بهانه گرفت و خیلی خوب همکاری کرد
🚩🚩اینم بگم من اول با روش تدریجی شروع کردم دیدم نمیشه دخترم بدتر شده بود و عطش شیر داشت تا اینکه یهویی و با تلخک گرفتم...فقط یکبار خورد و دیگه نخورد اونم در حدی ک فقط زبونشو زد بهش....

۲ پاسخ

منم تلخک زدم گفتم می می تلخ شده دورش بگردم اصلاااااا نخورد ببینه واقعا تلخه یانه چون هیچوقت بهش دروغ نگفتم اعتماد داره بهم
ینی یکبارم نخواست دهن بزنه فقط میومد بوس میکرد سرشو میزاشت روش با دستاش بازی میداد منی که دخترم انقدرررر بهم وابسته بود به این راحتی جدا شد فقط الان روزی سه چهار بار میاد میگه میخوام باشیر مامان بازی کنم همین قلبم براش میمیره الهی بمیرم🥹😓😓😓

سلام.منم یهویی گرفتم چون خیلی وابسته بود همش تودهنش بود، ولی ۲۶روزرفتم خونه مامانم شهرستان اونجا با خونوادم سرگرم میشد توحیاط بود و... هروقت ک میخاست باخوراکی حواسشوپرت میکردیم،شبا هم راه میبردم تاخابش ببره تاصبح هی بیدارمیشدوگریه دقیقا ساعت هایی ک وقت شیرش بود منم راه می‌بردم و روپاهام میذاشتم تا دیگ خداروشکر ب خوشی تموم شد وبرگشتیم خونمون .اینم بگم پسرمن هنوز ب صحبت کردن نیومده بخاطرهمین یکم سخت بود

سوال های مرتبط

مامان دخترم مامان دخترم ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتنم رو میزارم امیدوارم بدردتون بخون؛برای من خداروشکر خیلی خوب گذشت با این روش ها
قطره تلخک گرفتم و زدم به سینه هام؛دخترم که اومد سراغشون گفتم تلخ شدن اقلی شدن؛ رفت...دوباره اومد سراغ حواسشو پرت کردم و گفتم بیا بخور ببین تلخ شدن؛اومد خورد گفت اییییی مامان اقلی شدن بد شدن؛دیگه نیومد سمتشون اصلااااااا....خوراکی های مورد علاقشو خریدم مثل تخمه بستنی ژله هندونه؛هروقت میدیدم بی حوصله شده بهش میدادم
زیاد باهاش بازی میکردم و اینکه هروز بعدازظهر یا میبردمش خانه بازی یا باغ وحش؛کلی دوس داشت و خسته میشد و کلا شیر یادش میرفت؛و اما موقع خواب....دختر من بشدت وابسته بود ینی با شیر میخوابید؛اومدم کتاب داستانای مختلف به سلیقه خودش براش خریدم؛شبها یک ساعت قبل خواب تو جاش درازش میکردمو براش کتاب داستان میخوندم تا خسته میشد؛۸ تا کتاب داستان خریدم؛هرشب هر ۸ تاشو میخوندم؛تا اینکه میخوابید؛؛
روز دوم از خواب بیدار شد یکم بهانه گرفت ولی تا گفتم تلخ بیا بخور گفت نه و دیگه اصلا نیومد سراغشون
و بشدت راضی ام ک یهویی از شیر گرفتم
اصلا هم آسیب ندید دخترمیا گریه کنه
ب شمام پیشنهاد میدم امتحان کنید این روشارو واقعا جواب میده
و هنوزم شبا براش کتاب قصه میخونم و میخوابه
الان دو هفته س کامل از شیر گرفتمش
مامان 🌼نرگس🌼 مامان 🌼نرگس🌼 ۲ سالگی
خانوما یه تجریه از شیر گرفتن مو بگم
اخرین بار روز چهارشنبه ظهر دادم بهش شبش بی قراری کرد چندبار از خواب بیدار شد میگفت جی جی فقط و فقط آب بهش میدادم دوبار فقط خورد بقیش تو بغلم و رو پاهام میخوابوندم فرداش سینه هام پر شده بود تو حمام زیر دوش با اب گرم خالی کردم شب دومش اصلا بیدار نشد جز یبار آب دادم فقط
فرداش که روز سوم بود صبحش گریه کرد برا جی جی منم تلخک زدم سینه ام گرفت دهنش چندتا مک زد فهمید تلخه دیگه بیخیال شد
شب سوم سینه هام پر شده بود تو خواب عمیق بهش دادم خوب خالی شد و تاصبح اصلا بیدار نشد منم دیگه سینه هام پر نشد (خیلی عجیب بود برام چرا پر نشد سینه هام از جمعه شب تا امروز )
تا ۳ روز بهانه شیر میگیره روز چهارم به بعد خیلی کم یک باری گفت جی جی فقط
الانم دیگه نگفت هیچی امروز
ولی خب چون عادت داشت زیر سینه بخابه یا بغلش میکنم میخابه یا رو پا
خلاصه راحت بود هرچند من خیلی دل نازک و احساسی بودم خیلی غصم می‌گرفت و اینکه اون چند روز اول شوهرم خونه بود خیییییلی خوب بود
اگه نبود من زود جا میزدم واقعا حتما تنها نباشین هم واسه شما هم بچه خیلی خوبه
روز سوم هم جمعه هم بردمش پارک براش اسباب بازی گرفتم 😁
خدارو شکر بخیر گذشت
.۱۴۰۳ ۸ ۹ دو سال و یک ماه و ۲۲ روزگی از شیر گرفته شد 🥲😁
مامان مامان مامان مامان ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن من

دختر من دائما به سینم چسبیده بود با شیر میخوابید و بیدار میشد خیلی وابسته بود در حدس که همه میگفتن پدرتو در میاره تا بگیریش، خودمم دستم نمیگزفت بگیریمش خیلی میترسیدم
از سه ماه قبل از تولدش هربار شیر می‌خورد بهش میگفتم بهد از تولدت شیرم تموم میشه بچه‌های فامیل رو بهش نشون میدادم که دیگه شیر نمیخورن عکس تولد نشونش میدادم که براش بگیرم شیرم تموم میشه ، تا شد شب تولدش ، تولدش رو زودتر گرفتم، دو روز جلوتر ، گقتم زهرا سینم درد میکنه اخ و آوخ کردم که دیگه شیرم تموم شده در کمال ناباوری قبول کرد و ممه ام ناز کرد رفت ، خودم باورم نشد خیلی خوشحال بودم تا اینکه شب شد
وای شب شد ، بهوته هتش شروع شد با بیرون رفتن از سرش افتاد تا یک هفته شبا می‌بردیم بیرون تا از سرش افتاد و خودش تونست بخوابه

خانوما شرط اول از شیر گرفتن نترسیدنه بعدش حوصله مادر ، تا بیدار میشه شمام سرحال بیدار شید صبحانه بدید کلی بازی کنید ببرید بیرون تا بهتر کنار بیاد
مامان تمشک مامان تمشک ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن دخترم
انشاالله مفید باشه براتون
اول از همه بگم برای این روش باید کمک داشته باشید، حالا یا همسر یا خانواده یا هرکسی که بتونید در طول ترک به اعصابتون مسلط باشید و جسم و روانتون کم نیاره.
دیروز سومین روز بود که دیگه همون یک وعده رو هم شیر ندادم ب دخترم و کامل گرفته شد از شیر.باورم نمیشه 🥹🥹🥹
یک ماهی میشه که شروع کردم تدریجی
شیر خودم میخورد و خیلی وابسته بود. شب و روز میخورد.
از روش 4در4 شروع کردم ولی بیشتر طول کشید
چند روز اول تا ساعتای 3-4 بعد از ظهر نگهش می‌داشتیم یدون شیر
بعدش هی ساعتش رو اضافه کردم. همسرم خیلی کمک بود گاهی میبردش بیرون که خیلی کمک کننده بود...
چند روزی خونه مادر همسرم بودیم هرچند طبق معمول همش انرژی منفی میداد ولی برای نگهداشتن بدون شیر کمک بود. خانواده خودم مخصوصا پدرم هم خیلی کمک بود.
همش باید سرگرمش کنی بتونه طاقت بیاره هفته های اول خیلی سخت بود برای خودش و خودمون. ولی بعدش هی عادت کرد .
اوایل برای خوابوندنش با ماشین میچرخیدیم رو صندلیش می‌خوابید با کلی بهانه گیری... از اول اصلا روی پا نمیخوابید. تو پتو هم یکی دو باری خوابید فهمید خوابش میبره دیگه نیومد تو پتو 😆
تا یاد بگیره بدون شیر میشه خوابید.
الان دیگه رسیدیم ب جایی که دراز میکشه یا خودش میخوابه یا میگه کتاب بخون بخوابم 🥲🥲🥹🥹🥹
هنوز هم صبح زود بیدار میشه بهانه میگیره یکم گریه میکنه ولی ارومش میکنم سرگرمش میکنم در نهایت با آب یا شیر پاستوریزه یا روشن کردن تیوی اروم میشه...
مامان آقا سبحان مامان آقا سبحان ۲ سالگی