سلام خانوما من و همسرم ۱۵ سال اختااف سنی داریم و ی دختر
من ی سری مشکلات با همسرم دارم از لحاظ توجه و محبت و برخورد کردن و سکس
که داره اذیتم میکنه چند ساله تو خودم ریختم الان اصلا کشش ندارم نمیتونم
دوست دارم ادامه بدم اما حس میکنم نمیتونم
ی داداش داره کوچیک تر از خودشه خیلی باهم جورن
به اون بگم یکم باهاش حرف بزنع
یا ب فامیلیمون که واسطه ازدواج شد؟

نمیخوام ب خانواده هامون بگم. اهل قهر کردن اینام نیستم چون زندگیمو دوست دارم اما اینجوزی نمیتونم خیلی سخته

خیلی کلی میگم
سکسمون ب. زور ماهی یباره
سر چیزای خیلی کوچیک غر میزنه و بد اخلاقی می‌کنه (مثلا من پنجره اتاق خواب باز میذارم گاهی چون میگع گرد و خاک میشه باید حتما غر بزنع و صداشو بالا ببره)
تحت هر شرایطی ناراحت بشم اصلا درک نمیکنه دلجویی نمیکنه یا همدردی نمیکنه. تازه مسخرمم میکنه

من محبت کلامی و دوست دارم یا بغل اینا اصلا اهلش نیست

شاید خیلی ساده باشه اینا نمی‌دونم چجوری بگم اما از لحاظ روحی خیلی اذیتم
من تو این چند سال چندتا مریضی گرفتم که همش باید کنترل کنم خودمو دور از غم و استرس اما بدتر دارم این حس هارو تجربه میکنم و خودشم میدونه چقدر اذیت میشم اما تغییر نمیکنه

مشاورم رفتیم
مثلا داشتم گله میکردم که حالم خیلی بده کمتر اعصاب خوردی اینا کن گفت تو از این حرفا زیااد میزنی ول کن
اخرشم من گریه م گرفت کلا مهم نبود براش

نمیدونم والا چکار کنم دلم نمیخواد جا بذارم زندگیمو
هنوز سنی ندازم ۲۲ سالمه
هشت ساله باهاش اشنا شدم نشده ما ی ماه بی مشکل باشیم

تو همه چی سرده منم سرد کزده با اونم کنار میام گیر میده غر میزنه داد هوار میکنه
تحت فشار کاری زیادی هست درک میکنمم اما تحملشو ندارم

۱۳ پاسخ

به هیچکدوم از این افرادی که نام بردی نگو
با مشاور صحبت کن
اختلاف سنی زیاده باید از ریشه حلش کنی که فقط با مشاوره میشه احتمالا حلش کرد
ان شاالله عاقبت به خیر و خوشبخت باشی عزیزم

الان اینقدر تو زندگیا فشار اقتصادی و اجتماعی هست که حتی مایی که اختلاف سنی کمتری هم داریم از این مشکلات برامون ایجاد میشه
مثل عدم درک و توجه

به نطرم نزار کسی ازین موضوعات شخصیتون با خبر بشه تو تازه اول جوونی هستی هنوز زیاد پخته نیستی دیگران شاید از شرایطت سو استفاده کنن یا محبت بی جا کنن بهت هز همسرت زده بشی خودت میتونی از مشاوره کمک بگیری ترفندارو اجرا کنی مثلا میگم لباس تحریک امیز بیشتر بپوش جلوش بزار بیشتر نزدیکت بشه .ولی واقعا ۱۵ سال اختلاف خیلی زیاده شما اون زمون بچه بودی ولی شوهرت کاملا پخته بوده بد خوب میدونسته چرا شرایط عوض شده

اختلاف سنی تون خیلی زیاده شماتویه دوره هستی که احساسات توخیلی زیاده شوهرت تویه دوره دیگه که همه همچی روپشت سرگذاشته از نظر اون چیزهایی که شما گفتی یا لوس بازیه یاالکی ازنظرمن به کسی نگو هم مشاوره روادامه بدی بهتره

۸ساله ازدواج‌کردی ۲۲سالته؟؟
اینجوری خیلی سختهوهر جور شده برید مشاوره های حسابی یا بشین با آرامش خواستهاتو بهش بگو .بگو من‌ الان نیاز به این موارد دارم سنم کمه .کاش قبل ازدواج رفته بودید مشاوره

به نظرم این چالش ها تو تمام زندگی ها هست و کاملا عادیه اونقدر کع خیلیا دربارش حرف نمیزنن دیگه

تمام مشکلات و چالش هایی که گفتی رو منم دارم به علاوه ی بی پولی شدید هم اضاف کن
ولی کلا دیگه بیخیال شدم اصلا دیگه بهش فکر نمیکنم و براش غصه نمیخورم کون لقشون بابا 😅😅
کسی ما رو میبینه میگه بهتر از ما و مچ تر از ما وجود نداره تو دنیا همه میگن خوشبحالشون 😄

عزیزم چقدر یاد عمه ام افتادم اونم دقیقا زندگیش مثل شماست

وقتی مشاوره اثر نکرد ، حرفای برادرشوهر و فامیل اثرداره ؟؟ تو ام مق خودش باش شوهرمنم همینه گیر الکی ام میده بهونه مثلا اینهمه کارمیکنم تو خونه غذا شو کوف میکنه میگه بیکاربودی شیرینی میپختی برام ‌ بیکاربودی یخجال تمیزمیکردی . درحالی ک هزارتا کار تو خونه هست تمومی نداره
منم مث خودش گیر میدم

اختلاف سنی بالا باعث شده زیاد هم رو درک نکنید.... خواهر منم با شوهرش ۱۲ سال اختلاف دارن... وقتی ازدواج کرد ۲۰ سالش بود شوهرش ۳۲ ... یادمه ایییینقدر چالش داشتن چون خواهرم خیلی ببخشید خام بود اون پخته بود .. خلاصه گذشت تا الان که خواهرم ۴۶ سالشه و با هم خوبن مشکلی ندارن.... یعنی این چالش‌ها تو این سن پیش میاد ...

به کسی نگو اینطور که میگی شاید بدتر مسخره کنه . ببین یه نامه براش بنویس اول از رفتارای خوبش بگو که دوست داری بعد از رفتارهایی که ناراحتت میکنه توهین و تهدید نکن . از اخرم بهش ابراز علاقه کن بگو زندگیمو دوست دارم و این شرتیط داره اذیتت میکنه . بعد نامه رو بزار تو جیبش وقتی سر کاره یا تو نیستی بخونه تا فرصت برای فکر کردن داشته باشه

اختلاف سنی تون چقدره عزیزم
احتمال میدم از اختلاف سنی باشه

درکت میکنم ولی پا پس نکش ب نظرم

چقدر منی تو من ۲۳ سالمه دقیقا شرایطمون یکیه بخدا ولی من چون راهی ندارم دیگه بی حس شدم

سوال های مرتبط

مامان یسنا مامان یسنا ۴ سالگی
حالم خیلی بده دخترم خیلی احساساتیه امروز کلی گریه کرده
دخترم خیلی اجتماعی مهربون و دلسوزه خوراکیاش و همیشه با دوستش تقسیم میکنه اسباب بازی هاش و هم ب دوستاش میده و خیلی ابراز محبت میکنه
یه رفتارش که باعث ناراحتیه من و خودش شده اینه که خیلیییی حرف دیگران روش تاثیر میزاره مثلا دوست صمیمیم خونمون بود که اون یه پسر داره همسن دخترمه پسرش خیلی لجبازه و با دخترم نمیسازه دخترم خوراکی داشت آوردن خوردن با اسباب بازی ها بازی کردن بعد ک تموم شد پسر دوستم همش حرف هایی میزد که یسنا بغض میکرد یا رفتار خشنی از خودش نشون میداد مثلا میگفت من یسنا رو دوست ندارم یسنا هم بغض میکرد میگف مامان ببین چی میگ منم میگفتم برات مهم نباشه و ناراحت نشو من دوست دارم اما دخترم جیغ نیزد پسرل نیگفت آخیش الان از خونتون میریم دیگ نمیبینمت یسنا بغض میکرد و جیغ میزد
پسره میگفت من بابام برام دوتا کیک گرفته اما به تو نمیدم یسنا میگف اما من شکلاتم و بهت دادم و گریه میکرد دخترم از صبح تا الان بخاطر اون رفتار ها عصبیه و با کوچیکترین تلنگر گریه میکنه
چرا انقدر دلنازکه؟نیازه با روانشناس حرف بزنم؟نگرانشم