تجربه زایمان زودرس
سلام مامانا چطوری‌بهتون بگم از دیشب😢تا چهار صبح بیدار بودم درد نداشتم ولی خوابم نمیبرد ساعت چهار با حس دسشویی شماره ۲و دل درد خیلی خفیف رفتم دستشویی گفتم شاید نفخ کردم وقتی اومدم دوباره دراز کشیدم دیدم نه درده ول نمیکنه هر پنج دقیقس امدم زایشگاه گفتم شاید انقباضات معمول ماه هشته اینجا که اومدم معاینه کردن گفتن دهانه رحمت ۵سانته جالبه با دوتا درد خفیییف اینقد شده بود گفتن شهرستانه امکانات نداره برا بچه باید اعزام شی مرکز استان دوساعتم راهه تا خواستن کارای اعزام کنن مامایی که قرار بود تو اعزام بیاد امد گفت باید معاینه کنم که ببینم چندی باز تو راه نیاد بچه معاینه کرد میگه ۶سانت شدی باید دکتر بیاد ببینه تا دکتر بیاد یه رب شد همینجور درد داشتم هر پنج دقیقه اما قابل تحمل بود نفس عمیق میکشیدم دکتر امد معاینه کرد گفت خانم هشت سانتی بفرستیمت تو امبولانس زایمان میکنی باید بمونی همینجا دیگه تا ساعت هفت صبح همینجوری درد داشتم تا اینکه همگی ریختن سرم و گفتن زور بزن بچه امد دخترم ۳۲هفته به دنیا اومد حتی دلم نیومد نگاهش کنمq

۲۶ پاسخ

عزیزم حالش خوبه؟ چیکار کردن گذاشتن دستگاه ؟

تن جفتتون سلامت🌱❤️🙏

خدا برات نگهداره گلم

عزیزم چقد عجله داشته کوچلو وزنش خوب بود اوقتی دنیا اومد گریه هم کرد بچه اولیت بود خیلی حین زایمان درد داشتی

مبارکت باشه عزیزم

وای چه وحشتناک یعنی ممکنه اینقدر راحت دهانه رحم باز بشه فرصت نشه حتی کاری کنی

عزیزم به سلامتی

عزیزم بسلامتی رفت دستگاه؟

الهی عزیزم بسلامتی . لطفا بگو داخل دستگاهه یا نه چی چطوره اوضاش

خوب خداروشکر هردو سالمین ‌.تو شهرستان دستگاه بودبرا بچه

ای جان الان حال خودت و بچه چطوره؟

آخی عزیزم زایمان کردی؟؟ انشالله بسلامتی
خب دخترت خوبه الان؟ خودت خوبی؟؟

خیلی خیلی مبارک باشه

انشاالله تن هر دو تون سالم باشه بچه داخل دستگاهه ؟ حالش خوبه ؟

الان بچت دستگاهه؟؟؟

چن کیلو هس

اوخی عزیزمم🥲نی نی چطوره؟

چرا دلت نیومد نگاش کنی

سلام عزیزم خوبی
حالا چی شد دخترت خوبه رفت دستگاه چرا اینجوری شدی چی شد ک زایمان کردی

الهیییی ۳۲هفته!؟؟ نزاشتن دستگاه!؟؟؟

ای جان عزیزم🥺
خودت خوبی؟نی نی خوبه؟؟دستگاه رفت؟

چ خوب و راحت 😍😍 ب سلامتی عزیزم الهی قدمش پر برکت باشه

الان خودت خوبی؟
بچه خوبه ؟تو دستگاه نرفت؟ دقیق چند هفته بودی ؟

ببخشید انقدر سوال پرسیدم یه لحظه نگرانت شدم 🥲

عزیزم مبارک باشه ان شاالله بسلامتی برید خونتون 💓
کلا چون ساعت طول کشید پروسه زایمان
بردنش دستگاه؟

اخییی عزیزمممم بسلامتیییی

ای جانم چقدعجله داشته جوجو😂😍
حالش چطوره رفت دستگاه؟

سوال های مرتبط

مامان گل پسرا،گل دختر مامان گل پسرا،گل دختر ۸ ماهگی
خاطره زایمان :
(قسمت اول)
سلام این خاطره زایمان اولمه گفتم تعریف کنم شاید به درد کسی بخوره و از استرس بعضی ها کم کنه☺

من تو بارداری اولم کلاسای تئوری زایمان رو بیمارستان صارم میرفتم تا ۲۰ هفته بعد از اون هم کلاسای ورزش بارداری و پیش خانم کرباسی رفتم که واقعا عالی بود.😊

از هفته ۳۳ دردای پریودی اومد سراغم و هربار پیش دکتر میرفتم میگفت طبیعی....
گذشت تا ۳۶ هفته و ۶ روز بودم از شب قبلش همون دردای پریودی اومد سراغم
ولی کمی بیشتر بود هم تعداد دفعات هم شدتش ولی اصلا جوری نبود که اذیت بشم یا فکرم پیش زایمان برم
فقط تا صبح نتونستم درست از درد بخوابم.
من وقت دکترم هفته ی بعدش بود اما صبح به شوهرم گفتم نره سرکار که بریم دکتر ویزیت شم.😁
ساعت ۱۲ ظهر رفتیم مطب دکتر و گفتم بین مریض اومدم و تا ساعت ۱:۳۰ معطل شدم.
وقتی رفتم دکتر گفتم دیشب درد داشتم گفت پس بزار معاینه ات کنم😯 منم چون اولین معاینه ام بود و خیلی ترس از معاینه داشتم کلی ترسیدم🤕
اما خداروشکر با کلی ژل معاینه کرد و اصلا درد نداشت 😊
وسط معاینه چشمای دکتر اینجوری شد (😳😳)
گفت الان درد نداری؟ گفتم اصلا از صبح‌درد نداشتم فقط دیشب درد داشتم.
نشست پشت میزش یه نسخه نوشت داد دستم با خنده گفت دختر ۵ سانتی برو بیمارستان تا من بیام 🤒🤒
این جمله رو که شنیدم یه دفعه استرس گرفتم چون اصلا منتظر زایمان نبودم.
دیگه من وسایلمم اماده کرده بودم رفتم خونه یه دوش سریع گرفتم و تند تند وسایلمو جمع کردم و رفتیم سمت بیمارستان
مامان امیرسام وآنیسا مامان امیرسام وآنیسا ۳ ماهگی
ادامه 😍❤️
انقد شلوغ بود بیمارستان یکی گفت چی شده گفتم خیلی درد دارم از ساعت پنج عصر تا حالا که دو ساعت شده درد ولم نمیکنه منظمم هست بخواب می‌خوام معاینه کنم 🤕 معاینه کرد ۳ سانت باز بود گفت بشین تا پرونده تشکیل بدیم بستری کنیم
من نشسته بودم یه گوشه به مامان های نگاه میکردم که هی میومدن و میرفتن باورتون نمیشه اون شب بیمارستان دیگه تخت خالی نداشت بخش زنان خیلی شلوغ بود بعد شیفت عوض شد یکیشون گفت تو چرا اینجا نشستی 😄 گفتم سه سانت بودم معاینه کرد دیدم زد زیر خنده 😐 سه سانت اگه یه سانت بودی ساکت میشستی فلانی اینو معاینه کن ببینم چند سانته 😳 موندم و آخه مگه مجبورم دروغ بگم زنیکه 😁
دوباره معاینه کرد در عرض نیم ساعت شده بودم ۴ سانت
گفت ۴ سانت بازه سریع بستری کنید
دیدم خندید گفت خوب صبوری همه دو سانت جیغ میزنن تعجب کردم هیچی نمیگی
خلاصه تا بیاد پرونده تشکیل بدن برا من ساعت ده شب شد
من تا اون موقعه که بستری بشم تو سالن راه میرفتم و نشستم غذا خوردم واقعا خاطره خوبی بود همه چی سر حوصله بود بعد دیگه ساعت ده بستری شدم دوباره معاینه کردن گفتن عالیه شش سانت بعد ماما خیلی مهربون بود گفت نوک سینه ها تو ماساژ بده تا سریع فول بشی نیازی به سوزن فشار نباشه من با اینکه تو اتاق بودم مامانمم پیشم بود با توپ ورزش میکردم 😂 یعنی بگم ورزش به خدا جوابه خیلی ام جوابه دیگه ترشحاتم شده بود صورتی و قهوه‌ای لزج .و دردم داشت خیلی نزدیک بهم میشد نفس کشیدن سخت بود ولی هر بار که حس میکردم نمیتونم دیگه یکم دراز می‌کشیدم نفس عمیق می‌کشیدم دوباره پامیشدم راه رفتن مامانم با روغن کمرم و ماساژ میداد همه چی خوب بود تا اینکه ساعت ۱۲ شب