خلاصه که همین بود دیگه
آها خونریزیمم تا ۵۰ روز بود و بعدش تموم شد و چون شیرخشک میدم پریود هم شدم و نسبتا خوب بود ، نه خیلی سنگین و نه خیلی سبک

دکترم ، خانم دکتر ساناز عمادی تفتی بودن و به نظرم معرکه هستن ، حرف ندارن خدایی 🥲❤️
بیمارستانم ، بیمارستان فاطمه‌الزهرا مهریز بود که با وجود دولتی بودن خیلی از بیمارستانای خصوصی یزد تر و تمیزتر و عالی‌تر بود و من واقعا راضی بودم (دوستان من پول بیمارستان خصوصی رو داشتم ولی رفتم اونجا چون بهتر بود ، خب ؟!🥲😂)
مامای خصوصی من خانم عزت دهقانیزاده بودن که خداوکیلی دستشون سبک بود و من هیچی از زایمانم نفهمیدم و خیلی خوب گذشت ، عین یه مادر بودن حتی کمک میکردن که پاهامو بالا بگیرم و ... ، یه جا سر بچه رو با دست برام چرخوندن و خیلی بهم کمک کردن
ماماهای بیمارستان سر شیفتی که من زایمان کردم (من بین تعویض شیفت زایمان کردم) خانم شه‌مراد‌زاده ، خانم متینه‌سادات حسینی‌تبار ، خانم زهرا امانی ، خانم سعیده عبادی‌فر بودن
البته من همینا رو یادمه فقط

۱ پاسخ

جالب بود

سوال های مرتبط

مامان رستا مامان رستا ۳ ماهگی
و گفتن دهانه رحمت ۲ سانته و گفتن بچش کامله بستریش کنین و به همراهیم گفتن تشکیل پرونده بده و یه لیست داده بودن گرفته بود که توش نوار بهداشتی بزرگ .خرما .آبمیوه. زیر انداز .دستمال کاغذی .دمپایی .لباس بیمارستان بود که تو بیمارستان شریعتی از بوفه گرفته بود ۷۰۰ شده بود و من مامام اومد و خیلی خوش اخلاق بود فامیلیشم اخلاقی بود خیلی باهام میگفت می‌خندید ولی ساعت یک شیفتش عوض شد و یه ماما دیگه اومد اونم خوب بود و اومد معاینه کرد گفت ۴سانتی هنوز هروقت به پشتت فشار اومد صدام بزن و رفت که تو سرمم آمپول فشار زدن و من دردام داشت شروع می‌شد که صداش زدم دوباره اومد معاینه کرد گفت ۶ سانتی و ولی منو فک کنم یه ده باری معاینه کردند ببینن چن سانتم که باز زمان بستری که ساعت ۱۲ ظهر بود تا ۳ بعداز ظهر ۷ سانت شدم که دیگه نزدیک زایمانم بود که دوتا ماما بالاسرم بودند و خانم دکتر اومد همه کارا با ماماها بود فقط خانم دکتر راهنمایی میکرد و من چون سابقه خونریزی داشتم شکمم و چند بار فشار دادن و بخیه هم نخوردم و چون بهش جا نداشت از ساعت ۴ تا هشت من پایین بودم و بهد زایمانم همراهیم اومد به من چای و خرما داد و بچه رو شیر دادم ولی چون اتاقا پر بود من بردن با بچه تو سالن و ساعت ۸ بردن بخش و شیفت شب تو زایشگاه که عوض شدن خیلی بداخلاق بودن .و هزینه زایمان رایگان بود فقط همون ۷۰۰ تومن که پول وسایلام شده بود ...پارت دو
مامان صورتی ملایم مامان صورتی ملایم ۲ ماهگی
تجربه زایمانم که شاید به دردتون بخوره

بچها من شب سایت ۱۱کیسه آبم پاره شد و رفتم بیمارستان بعثت چون دکترم تو اون بیمارستان بود و گفت باید بیای اونجا ...ساعت ۱۱خرکت کردم چون از شهرستان میومدم ۱۲رسیدم دوتا ماما بودن که وقتی رفتم و شرایطم رو گفتم بهم سروم وصل کردن و اونی که سروم رو وصل کرد رگ دستمو پاره کرد و مثل فواره خون ازم می‌رفت و قطع نمیشد بعدم با خنده به همکارش می‌گفت خواب بودم دیدی رگ دستشو ترکوندم اون لحظه دلم میخواست کلشو بکنم البته اینو که فاکتور بگیریم اخلاق خوبی داشتن و کارشون خوب بود خلاصه با دکتر بی مسئولیتم تماس گرفتن و نیومد و با پزشک شیف هم هر چقدر که تماس گرفتن نیومد در این حد بی مسئولیت بود دکتر که پیش خودش فکر نکرد این کیسه آبش پاره شده شاید بلایی سرش بیاد خدا ازش نگذره ...خلاصه که باهر کی تماس گرفتن نیومد و همون دوتا مامان بچه رو به دنیا آوردن کارشون خوب بود خداروشکر و حتی خودشون میگفتن زائویی که تو بیمارستان خصوصی دکتر نیاد بالا سرش هیچ فرقی با بیمارستان دولتی نداره و بعثت شده مثل بیمارستان دولتیا که دکتر نمیاد و... دیگه هر چی بود خدا کمک کرد زایمان کردم ولی اصلا تجربه خوبی از بیمارستان به دست نیاوردم و کاش نمی‌رفتم البته تمیر و خلوت بود ولی دکتراش بی مسئولیت و دیو...ث بودن خلاصه که نرین بعثت واسه زایمان طبیعی
مامان جوجه خانم مامان جوجه خانم ۳ ماهگی
بیمارستان گاندی
خانوما میخوام از تجربه خودم در مورد زایمان توی این بیمارستان بگم برای کسایی که هنوز بیمارستان انتخاب نکردن برای زایمان.
من یکبار توی هفته ۳۶ به خاطر تکون نخوردن بچه رفتم بیمارستان و ان اس تی ازم گرفتن ، یک سونوگرافی بایوفیزیکال هم اینجور وقتا لازمه که بیمارستان گاندی نداشت و مجبور شدیم برای سونو بریم بیمارستان آرمان
زایمان من سزارین بود . اما وقتی رفتم بیمارستان دردهای زایمانم شروع شده بود. هر چی گفتم من سزارین هستم معاینه دهانه رحم نیاز ندارم باز هم گفتن باید انجام بشه و معاینه دردناکی هم بود. کادر اتاق عمل و دکترم خیلی خوب بودند.
اما از بخش بستری اصلا رضایت نداشتم. من اتاق خصوصی داشتم و همسرم تقریبا به همه پرستارا انعام داده بود که حواسشون به من و بچم باشه اما…
پرستارها افتضاح بودن. توی مدتی که من اونجا بودم دو تا شیفت پرستار دیدم که همه بد بودن. اون پرستاری که بچه منو آورد پیشم خیلی گستاخانه گفت بچت چقدر وحشیه ( چون بچم خیلی بلند گریه میکرد). هر وقت هم پرستار لازم داشتم باید چند بار دکمه فشار میدادم و کلی منتظر میشدم تا بیان .
خلاصه که من اگر یکبار دیگه زایمان کنم سمت گاندی نمیرم .
مامان جوجک مامان جوجک ۸ ماهگی
مامان کوچولویِ‌مَن❤️ مامان کوچولویِ‌مَن❤️ ۳ ماهگی
فرداش رفتم پیش دکترم معاینم کرد گفت اشتباه گفتن و ۴ سانتی 😂
خلاصه با معاینه کمک کردن و کمک کردن و کمک کردن تا دیگه تحملم تموم شد 😂😂
رفتم مطب دکترم گفتم دکتر من میخوام سزارین بشم اصلا
دکترمم گفت یک شهریور بیا بیمارستان نیمه دولتی‌ای که یزد میشینم سزارینت کنم ، فقط دعا کن تا اون‌موقع تعمیرات اتاق عملاش تموم بشه
من دیدم اتاق عملاش تا آخر شهریور باز نمیشه رفتم نوبت گرفتم از یه دکتر دیگه تو یزد که برم مجیبیان سزارین کنم
قبلش گفتم یکبار دیگه برم دکتر خودم ببینم چند سانتم ، اگر پیشرفت کرده یودم که هیچی ولی در غیر این صورت میرم یزد سزارین میشم
شب قبل زایمانم رفتم ان‌اس‌تی بدم مامایی که به عنوان مامای همراه انتخابش کرده بودم قرار بود فرداش بره کربلا 🥲
معاینه‌م کرد و گفت تو باید سجده بری تا سر بچه تو جای درست قرار بگیره
یه خانم دیگه هم بودن که ایشونم مامای همراه بودن ، بهم گفتن نرجس اگر تو سجده بری و باسنتو به سمت چپ و راست ببری مطمئن باش صبح برمیگردی 🥲
راستم میگفت بنده خدا واقعا خیلی این حرکت بهم کمک کرد
صبح روز زایمانم با مامانم رفتم پیش دکتر ، معاینم کرد و گفت شدی ۵ سانت و عالی داری پیش میری بیا نامه بهت بدم برو بخواب و زایمان کن
دکتر به مامانم گفت من تا شب دخترِ نرجس رو میبینم ولی من نشنیدم ، رفتم پیششون گفتم دکتر یعنی من تا فردا زایمان میکنم ؟! 🥲
دکتر گفت فردا ؟؟؟؟ من دارم میگم شب باید تموم شده باشه 😂
مامان نفسی مامان نفسی ۱ ماهگی
پارت اخر

و اما رفتیم رو تخت زایمان برام سرم وصل کردن برام امپول فشار زدن درد های خیلی زیاد امد سمتم ولی دیگ من جونی نداشتم چون دوست روز نخوابیده بودم غذا درست حسابی نخورده بودم تنها چیزی که میخاستم فقط اب بود هی بهشون میگفتم اب بدید چون گلوم کاملا خشک شده بود
تقریبا ساعت 2شذ معاینم کردن گفتن رحمت 10سانت بازسر بچه پیداست فقط زور بزن خانم و من دیگ نمیتونستم زور بزنم از اینورم کیسه اب پاره کرده بودن بچه خشک شده بود دیگ هی بهم میگفتن خانم بچت داره خفه میشه زور بزن و هی من نمیتونستم زور بزنم دیگ خود دکتر به ماما گفت شکمش فشاره بده بچه رو هل بده سمت پایین تا خفه نشه خود ماما بچه رو به سمت پایین هل داد و خیلی پاره پورم کردن دوتا زور زدم و نفسم به دنیا امد وقتی دیدمش کل دردهام فراموش کردم انگار ن انگار این همه درد داشتم همه رو فراموش کردم خداروشکر نفسم به دنیا امد ولی بعدش خیلی خیلی خیلی بخیه خوردم که تا 1ماع من هنوز درد بخیه دارم اما خداروشکر الان خوبم دخترم خوبه همه چی هم میگذره.

اینم از زایمانم در تاریخ 1403/7/15