تجربه زایمانم که شاید به دردتون بخوره

بچها من شب سایت ۱۱کیسه آبم پاره شد و رفتم بیمارستان بعثت چون دکترم تو اون بیمارستان بود و گفت باید بیای اونجا ...ساعت ۱۱خرکت کردم چون از شهرستان میومدم ۱۲رسیدم دوتا ماما بودن که وقتی رفتم و شرایطم رو گفتم بهم سروم وصل کردن و اونی که سروم رو وصل کرد رگ دستمو پاره کرد و مثل فواره خون ازم می‌رفت و قطع نمیشد بعدم با خنده به همکارش می‌گفت خواب بودم دیدی رگ دستشو ترکوندم اون لحظه دلم میخواست کلشو بکنم البته اینو که فاکتور بگیریم اخلاق خوبی داشتن و کارشون خوب بود خلاصه با دکتر بی مسئولیتم تماس گرفتن و نیومد و با پزشک شیف هم هر چقدر که تماس گرفتن نیومد در این حد بی مسئولیت بود دکتر که پیش خودش فکر نکرد این کیسه آبش پاره شده شاید بلایی سرش بیاد خدا ازش نگذره ...خلاصه که باهر کی تماس گرفتن نیومد و همون دوتا مامان بچه رو به دنیا آوردن کارشون خوب بود خداروشکر و حتی خودشون میگفتن زائویی که تو بیمارستان خصوصی دکتر نیاد بالا سرش هیچ فرقی با بیمارستان دولتی نداره و بعثت شده مثل بیمارستان دولتیا که دکتر نمیاد و... دیگه هر چی بود خدا کمک کرد زایمان کردم ولی اصلا تجربه خوبی از بیمارستان به دست نیاوردم و کاش نمی‌رفتم البته تمیر و خلوت بود ولی دکتراش بی مسئولیت و دیو...ث بودن خلاصه که نرین بعثت واسه زایمان طبیعی

۱۶ پاسخ

به این خاطر گفته بعثت که غیرقانونی هست اونجا میتونه همیجور عملت کنه وپول بگیره ازت

خاک توسرشون، من دکترم هادی باقری بود بیمارستان اردیبهشت، کیسه آبم پاره شد ساعت۱۲شب بیمارستان بودم۱۲/۲۰ دقیقه دکترم خودشو رسوند و سریع عملم کرد

آخی عزیزم خداروشکر که هردوتون سالم هستین
من بیمارستان بهشتی زایمان کردم ولی شاید باور نکنی از همون موقع دکتر میومد هر نیم ساعت چک میکرد می‌رفت واقعا خوب بود
بیمارستان بعثت دوستم بود ماما همراه داشت خیلی راضی بود
شاید دکترت بی مسئولیت بوده

ماما چ بود فامیلیشون؟؟؟

اصن بعثت نه برا سزارین نه طبیعی نابوده خیلیم شکایت کردن ازس فقطم بحث پوله براشون وگرنه هیچ فرقی ندارع با دولتی

بعثت سال ۹۰ بیمارستان خوبی بود و واقعا تمیز بود حالا دیگه شده مثل بیمارستان شوشتری 😏

من مادر کودک بودم دکترمم شهبازی بود عالی بود ندایی هم بیمارستان هم دکتر

من پگاه روانفر بود دکترم اخلاقس خوبه ولی پولکی هست سال۹۹ازمن۳۵۰۰زیرمیزی گرفت عملم کنه درصورتی که مسمومیت بارداری داشتم.واونموقع اول کرونا بود من اصلا اصلا از بیمارستان وپرسنل راضی نبودم

وای کثافت ها چطور دلشون میاد این کار هارو بکنن من دولتی بودم از این کار ها نمیکردن خیلی مهربون و خون گرم بودن فیلم گذاشتن آهنگ گذاشتن ورزش دادن خدا ازشون نگذره

من بیمارستان میر بودم دکترم نتنج بود سزارین شدم راضی بودم

ای وای منم دکترم اونجاگفته ، اولین تجربه زایمانمم هست اینجور ک شما گفتید دودل شدم 😢

وااااای دکتر منم گفت اونجا میتونم سزراین کنم الان ترسیدم😑

دکتر من فاطمه امامی هس و بعثت عمل میکنه این چیزا رو ک شنیدم ترسیدم😮‍💨من ۵سال پیشم بعثت سزارین شدم از این خبرا نبود ک

سزارینش هم خوب نیس
فک کن یکی از دوستام کلا سزارین بوده زایمانش
یعنی دکتر گفته بوده تو سزارین هستی بخاطر یه سری مشکلاتی که داشت
میره بیمارستان بعثت بستری میشه که فرداش سزارین بشه
دوتا ماما سر خود میان اینو هی معاینه میکنن
هی معاینه میکنن انقدررررر زجرش میدن که سر بچشو داخل دهانه رحمش زخم میکنن
آخرشم میگن خانم چقدر تنبلی نمیتونی طبیعی بزائی
بیچاره رو بعد دو روز میبرن سزارین
سزارینش هم که میکنن از اتاق عمل که میاد بیرون میکوبنش به دیوار با شکم پاره که جیغش درمیاد
بعدم میخندن میگن واااای امروز قهوه نخوردیم هنوز لود نشدیم😐😏

دکترتون کی بود؟؟
قدمش خیرباشع براتون زیرسایه پدرومادربزرگ بشه
خداروشکر ک سالمین هردو
ولی لعنتیا بی مسئولیتن

منم متاسفانه بعثت بودم و بخاطر پول بچه م رو بردن الکی nicu و بعد اونجا عفونت گرفت و این شد که ۲۶روز بچه م رو مجبور شدم ببرم حافظ بستری کنم 😪

سوال های مرتبط

مامان جوجک مامان جوجک ۸ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
۳۸ هفته بودم روز جمعه ۲۶ ۱۲ قرار بود شنبه صبح برم پیش دکترم و تعیین کنه که طبیعی زایمان کنم یا سزارین ساعت ۸ صبح بود که احساس کردم نزدیک یه دیوان آب ازم خارج شد مامانم اینا هم رفته بودن شهرستان نمی‌خواستم نگرانشون کنم به شوهرم گفتم فکر کردم که کیسه آبمه زود رفتم حموم یه دوش گرفتم تا شوهرم اومد عد رفتیم نزدیک‌ترین بیمارستان ساعت ۹:۱۰ بود که ازم تست کیسه آب گرفتن ماما گفت که کیسه آبت پاره شده و هر کاری کردم که بستری نشم و بریم جای دیگه قبول نکردن و گفتن که برای ما مسئولیت داره بستریم کردن برای زایمان طبیعی ساعت ۱۰ صبح بود که بهم آمپول فشار زدن تا غروب که ساعت ۵ بود دکتر اومد و وقتی تستو دید گفت که کیسه آبت پاره نشده تستت منفیه بودم من باز تلاش کردم که از این بیمارستان برم چون چیزای خوبی در موردش نشنیده بودم اما دکتر گفت که آمپول فشارو زدیم الان ۳۸ هفته‌ای و بچه کامله باید زایمان کنی تا اون زمان دو تا آمپول فشار به من زده بودن ولی من هیچ دردی نداشتم
مامان علی 💙 مامان علی 💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان من
زایمان من سزارین بود و دکترم تاریخ ۲۳شهریور رو برام تعیین کرده بود
یکشنبه ۱۸ شهریور آخرین ویزیتم بود البته نامع سزارین رو از قبل گرفته بودم
دیگه رفتم مطب دکتر تا آخرین ویزیت رو انجام بدم دکترم گفت که ساعت ۱۰ جمعه بیست و سوم شهریور بیمارستان باشم خودشم ساعت دوازده میاد ولی احیانا اگر علایم زایمانم زودتر اومد برم بیمارستان
من تقریباً ۱۰ شب از مطب دکتر رسیدم خونه و بعد از خوردن شام و .. سرویس بهداشتی رفتم دیدم که یه لک کوچیک صورتی کم رنگ روی لباس زیرمه از سرویس اومدم بیرون به مامانم و بقیه خانواده گفتم پاشیم بریم بیمارستان
مامانم به دکتر پیام زنگ زد و شرح حال داد و ایشون گفتن که برو بیمارستان
دیگه یه حموم هول هولی کردم و با بند و یساط رفتیم بیمارستان
رفتیم بلوک زایمان بیمارستان گاندی که فقط همسر رو راه میدادن ازم nst گرفتن معاینه کردن و گفتن که دهانه رحمت باز نشده ولی انقباض داری و به دکترم زنگ زدن دکترم گفت که بستری بشم تا فردا صبح بیان برای عمل
ولی نمیدونم چرا من و همسرم یه مقدار دودل شدیم وفکر کردیم که مشکلی پیش نمیاد و گفتیم با رضایت شخصی برمیگردیم خونه خلاصه با اینکه لباسمم عوض کرده بودم برگشتیم خونه تا فردا ۷صبح که بیام بیمارستان
خلاصه تا خود صبح خوابم نبرد تازه خوابم برده بود که توی خواب ساعت پنج و نیم صبح کیسه آبم پاره شد همه رو از خواب بیدار کردم با اون وضعیت آرایش کردم و رفتیم به سمت بیمارستان و همزمان با پاره شدن کیسه آبم دردهامم شروع شد دوباره رفتم بلوک زایمان nst وصل کردن معاینه کردن با اینکه من سزارین بودم از ساعت 5تا 10صبح درد کشیدم تا دکترم اومد 🥴
دیگه خیلی طولانی شد بقیه اش رو توی تاپیک بعد مینویسم 🌼
مامان کوچولویِ‌مَن❤️ مامان کوچولویِ‌مَن❤️ ۳ ماهگی
خلاصه که همین بود دیگه
آها خونریزیمم تا ۵۰ روز بود و بعدش تموم شد و چون شیرخشک میدم پریود هم شدم و نسبتا خوب بود ، نه خیلی سنگین و نه خیلی سبک

دکترم ، خانم دکتر ساناز عمادی تفتی بودن و به نظرم معرکه هستن ، حرف ندارن خدایی 🥲❤️
بیمارستانم ، بیمارستان فاطمه‌الزهرا مهریز بود که با وجود دولتی بودن خیلی از بیمارستانای خصوصی یزد تر و تمیزتر و عالی‌تر بود و من واقعا راضی بودم (دوستان من پول بیمارستان خصوصی رو داشتم ولی رفتم اونجا چون بهتر بود ، خب ؟!🥲😂)
مامای خصوصی من خانم عزت دهقانیزاده بودن که خداوکیلی دستشون سبک بود و من هیچی از زایمانم نفهمیدم و خیلی خوب گذشت ، عین یه مادر بودن حتی کمک میکردن که پاهامو بالا بگیرم و ... ، یه جا سر بچه رو با دست برام چرخوندن و خیلی بهم کمک کردن
ماماهای بیمارستان سر شیفتی که من زایمان کردم (من بین تعویض شیفت زایمان کردم) خانم شه‌مراد‌زاده ، خانم متینه‌سادات حسینی‌تبار ، خانم زهرا امانی ، خانم سعیده عبادی‌فر بودن
البته من همینا رو یادمه فقط
مامان آینور🥹🤍✨️ مامان آینور🥹🤍✨️ ۶ ماهگی
سلام سلام
من اومدم با تجربه زایمانم
روز دوشنبه وقتی بیدار شدم دردای پریودی کم و قابل تحملی‌داشتم و شکمم سفت شده بود و فکر میکردم ماه دردن
حتی از هرکی هم می‌پرسیدم میگفتن اینا ماه دردن
با گذشت زمان دردا شدتشون بیشتر می‌شد تا اینکه ساعتای۵ونیم۶عصر هر ۱۰دقیقه این درد شدید میشد و دوباره قابل تحمل و...
رفتم پیش دکتر،دکتر معاینه کرد گفت ۱سانتی و دارو نوشت که دردام کم بشن چون تازه ۳۷هفتم کامل شده بود و از قبل هم دردی نداشتم
سرم و آمپول رو زدم و دردم یکم کم شد.دوباره ساعتای۱۱ونیم۱۲شب دردام شروع شد و به فاصله ۴_۵دقیقه رسیدن
رفتم بیمارستان،به دکترم زنگ زدن که من این علائم رو دارم
(از قبل با دکترم صحبت کرده بودم قبول کرده بود که سزارین اختیاری برام انجام بده و همون عصر هم بهش یادآوری کردم)
بیمارستان دولتی قبول نکرد گفت اختیاری به هیچ عنوان،مخصوصا اون موقع شب که دیگه تمام عواقب به پای دکتره نه بیمارستان
با بیمارستان خصوصی صحبت کردیم
اول قبول کردن بعد گفتن دکتر بیهوشی نیست،زنگ زدیم یه دکتر بیهوشی که توی اون بیمارستان خصوصی کار می‌کرد که بیاد سر عمل
اما هیچ دکتر بیهوشی قبول نمیکرد بجای شیفت اون همکارشون کع اون شب شیفتش بود و نرفته بود بره🫠
خلاصه اینکه تاساعت۴دردای شدید و انقباض داشتم و حالم خیلی بد بود
رفته رفته دردام بیشتر شدن طوری که فقط جیغ میزدم و گریه میکردم از درد(تخت کناریم هم خانومه نزدیک زایمانش بود جیغ میزد و گریه میکرد و همش آه و ناله میکرد منم اون جیغ میزد بیشتر میترسیدم)
دیگه واقعا بی قرار شده بودم همش میگفتن دکتر گفته میا میاد آخر هم دکتر نیومد ساعتای۶و۴۵ کیسه آبم پاره شد.ترسیدم خیلی بیشتر جیغ میزدم
مامان کایرا مامان کایرا روزهای ابتدایی تولد
پارت اول
ساعت ۱۱ شب بود که با دکترم تلفنی صحبت کردم طبق تمام سونو گرافی ها ۴۱ هفته بودم که گفت هرچه زودتر باید امشب بستری بشم شوهرمو و مامانمم و هل شدن و نمیدونم چیا اماده کردم و رفتیم بیمارستان که از شانس من دکتر دستش شکسته بود و ارجاعم دادن بیمارستان دیگه به زور رفتم اون بیمارستان ساعت ۱ تحویلم گرفتن و منو بردن زایشگاه معاینه کردن و گفتن یک سانت باز شدم برام سوند گزاشتن که کیسه ابم پاره شه که ساعت ۶ صبح بود سوند پر شد و بهم قرص فشار دادن که دردام شروع بشه کمکم شروع میشدن که دکتر گفت سه سانتی و تا ظهر زایمان میکنی خیلی شکمم سفت شده بود و دردام مثل درد پریودی بود ساعت ۹ صبح ماما اومد و کیسع اب اصلیو پاره کرد و منم همچنان دردم مثل درد پریودی بود ولی فاصله کم که ساعت ۱۲ اجازه دادن مامانم بیاد پبشم به خاطر اینکه سنم کمه مامانم خیلی مالشم میداد تا ساعت سه و نیم که همه قطع امید کردن که زایمان کنم و مامانم رفت پایین من دردم هنوز مثل پریودی بود که ماما اوند واسه معاینه گفتم نمیزارم من ۴سانتم به زور معاینم کرد و گفت من سرشو میبینم اگه میخوای زایمان کنی زور بزن و رفت منم شروع کردم بع زور زدن هرچی ماما رو صدا میزدم نمیومد که گفتم سرش اومده که ماما گفت وایی زود بریم اتاق زایمان که من دردام تموم شد که تا دکتر لباس پوشید و منم یه زور زدم که سر بچه اومد من ساعت ۴ و ربع فارغ شدم انشاالله همتون مثل من زایمان راحتی داشته باشد جفتو خارج کرد و ۳ تا بخیه خوردم
مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۳ ماهگی
تجربه زایمان
خب بالاخره یک دقیقه وقت خالی پیدا شد
اول بگم که من قرار بود بیمارستان جوادالائمه به روش بی حسی سزارین بشم
صبح وقتی رفتم با توجه به شرایطی که داشتم بیمارستان بستریم نکرد و بعد دو ساعت گفت ما ICU نداریم اگه لازم بشه نمیتونیم مسئولیت قبول کنیم
برا همین رفتم بیمارستان پاستور وقتی رفتم اتاق عمل دکترم گفت باید بیهوش بشی و بی حسی برات ضرر داره مجبور بودم قبول کنم و بی هوش شدم اول اذان ظهر بود ساعتای ۱ بهوش اومدم ولی چون همون اول نمیتونستم دست و پام رو حرکت بدم یا حرف بزنم اولش خیلی ترسیدم تا اینکه کم کم خوب شدم یک بدشانسی که داشتم سرماخوردگیم بود که واقعا اذیتم کرد
بعد رفتم بخش و بچه ها رو آوردن خداروشکر نیاز به دستگاه و چیزی نداشتن
ساعت ۱۰ شب اومدن گفتن میتونم مایعات بخورم ولی تا معده ام کار نکنه نمیتونم چیز جامد بخورم اولین چیزی که خوردم نسکافه بود خیلی خوب بود سرم رو آروم کرد از اون سنگینی که بعد عمل داشتم
اونایی که سزارین هستین حتما با خودتون ببرین
ساعت۱۰ پرستار اومد کمک کرد که بلند بشم و راه برم چند قدم اولش برام سخت بود ولی بعد اوکی شدم شیاف گذاشتن و ساعت ۱۲ معده ام کار کرد و بعدش خرما خوردم البته که تا ساعت ۲ به خاطر اون شیاف دم به دقیقه سرویس بودم
من شیر خشک برده بودم بیمارستان و اول که شیرم نیومده بود با قطره چکون از کنار سینه ام به بچه ها شیر میدادم
این خلاصه روز زایمانم بود اصن اون طور که فکر میکردم اذیت بشم نبود خداروشکر
من پمپ درد نگرفتم تا الان فقط ۳ تا شیاف استفاده کردم دوتا تو بیمارستان یکی هم شب اول که اومدم خونه دیگه لازمم نشد خداروشکر
حالا باز سوالی داشتین بپرسین مامانای گل
مامان حسین مامان حسین روزهای ابتدایی تولد
تجربه ی من از سزارین اورژانسی
خب من ۴۰ هفته و یک روز بودم و چندین بار از چند دکتر متفاوت خواهش و التماس کرده بودم که امپول فشار بزنید تا من زایمان کنم
چون علی رغم اسکات و پیاده روی و رابطه بدون جلوگیری و پله و هرچی که هرکی گفته بود و خوب بود درد زایمانم شروع نمیشد
این آخرین همش سردرد داشتم میرفتم بیمارستان میگفتن فشارت نرماله
میرفتم بهداشت و دکتر میگفتن نرماله آزمایش دفع پروتئین هم دادم بازم همه چی نرمال بود...که یه روز دیه از سردرد نتونستم سرم تکون بدم و اتفاقا روز جمعه بود مجبور شدم برم زایشگاه به امید یه مسکن و سرم
همونجا فشارم رو گرفتن روی ۱۴ بود و ختم بارداری...
امپول فشار زدن نیم ساعت هی دوزش رو بالا میبردن بازم دردم نمی‌گرفت کیسه آبم پاره کردن بازم دردم نیومد شده بودم ۳ سانت بازم هیچی...یعنی معاینه میکردن همون لحظه درد داشت دو ثانیه بعدش هیچی...کیسه آبم رو پاره کردن زنگ زدن دکتر..دکتر تا منو دید گفت همین الان باید بره سزارین بشه اونم اورژانسی بدون معطلی بچه اش مدفوع کرده و تا صبر کنیم مریض دردش بیاد طول میکشه و خطرناکه...
یهو کپ کردم چون اصن انتظار سزارین اورژانسی نداشتم اصن من ماما همراه گـرفت بودم تو ی بیمارستان خصوصی از ترس اخلاق بد پرنسل بیمارستان های دولتی...اما خدا خیلی هوامو داشت و خیلی خوش اخلاق و مهربون بودن و لحظه سزارین هیچی نفهمیدم و با بی حسی بود یه حسی مثل گیچی و منگی داشت دکتر بیهوشی دستمو ماساژ میداد میگفت هیچی نیست نترس نگران نباش بعدم یه آرامش بخش زد دوساعت بعد سز خوابیدم...انتخابم طبیعی بود ولی از سزارینم راضیم...خلاصه که خدا هوای مارو داشت
مامان آیلین مامان آیلین ۳ ماهگی
ادامه
منم ساعت هفت بستری کردن و آمپول فشار بهم وصل کردن که نگم چقدر بد بود و اذیت شدم از همون اول که وصل کردن بهم دردام شروع شد نمی‌تونستم رو تخت بخابم همش راه میرفتم که شاید دردام کمتر شه
خلاصه که ماما و پرستارا هی میومدن معاینه میکردن یعنی هر ساعتی که ببینن دهنه رحم باز شده یا ن آخرش به خونریزی افتادم زخم کرده بودن بس که معاینه کردن بودن خلاصه ساعت هشت شب شد و بازم همون یه سانت بودم که یه دکتر ماما جوون اومد و گفت بزارین خودم معاینه کنم تا معاینه کرد گفت این که لگنش خوب نیس و سر بچه گیر میکنه تو لگن و اینجور حرفا بعدش گفت خودم سزارینش میکنم که خدا خیرش بده. زندگیمو مدیون اونم
همونجا کیسه آبمو پاره کردن که هیچی درد نداشت سوند هم وصل کردن که اونم درد نداشت برا من البته اینم بگم بدن با بدن فرق داره. بعد پیاده بردنم تو اتاق زایمان که یه آقا سوزن بی حسی زد که نفهمیدم اصلا بعد پاهام بی حس شد جوری که نتونستم تکون بدم بعد پارچه انداختن جلومو کارشونو شروع کردن بعد ده دقیقه دخترمو گذاشتن رو صورتم که بهترین حس دنیا بود همه اونجا بهم میگفتن مامان کوچولو چون همش ۱۶سالم بود دکترا تعجب کرده بودن
ادامه دارد.....