اینقد ک مادربزرگ من برا مهدیار خطرناکه هیچکس خطرناک نیس
مهدیار ب گوجه بادنجون شکلات کاکائو گرد و خاک حساسیت داره هفته پیش مادرم طبقه بالاشون بنایی داره برداشته برده وسط بنایی هرچی میگم عاقا براش ضرر داره گرد سیمانه بوی سیگار اوستاها هست میگه ن من جلو دهنشو میگیرم با روسری دیدم نمیشه نهار خوردم فوری بهونه کردم خونم مهمون میاد مهدیار برداشتم بردم خونه فرداش بچه افتاد ب حمله شدید اسمی با بدبختی نوبت گرفتم ب جهنم یک ملیون خرج دوا و دکتر شد ب جهنم بچه آب شد آب بنده خدا تو اردو و برنامه ها مهد اصلا بهش خوش نگذشت دکتر هم بهش ی اسپری دائمی داد از اونوقت هر روز باید براش اسپری بزنم دیشب هم اومده خونمون بهش بيسکوئيت کاکائویی داده اووووففف خدا خوب شد خالش بود ب بهونه ازش گرفت قایمکی از تو کیفش شکلات در میاره ب مهدیار میده مهدیار بنده خدا خودشم از بس اذیت شده نمیخوره گفت مامان بخورم گفتم ن رفت بزاره سر کمدش قشنگ دو مشت شکلات تو کمدش بود
حالا دیشب برا چی اومده من لیمو گرفته بودم گفت برا منم بگیر دیشب اومده تو الکی میگی این ده کیلو لیمو نیست خو ب آبجیم گفتم ترازوشو آورد براش وزن کرد تا باور کرد بعد گفت ن تو برا مامانت لیمو خوب گرفتی برا من همش خرابه یعنی غلط بکنم ب این ننه بزرگم مهربونی کنم چیزی بگیرم از ۱۲ ظهر شستم پاک کردم خشک کردم خستگیش تو تنم موند از در نیومده بهونه شروع کرد قشنگ ننه بزرگم با ما دشمنه همش بچه ها اون خالم دوس داره

۳ پاسخ

عزیزم پسرت مثل بچگیهای منه
حتما حتما پیگیری کن و مراقب باش
دکتر خوب ببرش
من پدرومادرم از بس که پیگیری کردن تا ۷سالگیم کاملا خوب شدم
فقط عوارضش برام مونده
انشاله گل پسرت زود زود خوب میشه

فقط بگردم بزا بچه چه عذابی کشیده
مثل پسر منه قشنگ درک میکنم😩😩😩

عزیزم آلان پسرت خوبه ؟
چه مادربزرگ لجبازی

سوال های مرتبط

مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
بنطرتون قهر کنم خیلی لوسع؟

شوهرم گفت داداشم میاد ایرپادمو بگیره

منم گفتم باشه اکثرا میاد داداش با خانوم بچه ها میاد یا اگه تنهام باسه همیشه میاد خونه اگه بیاد بالا اگه شوهرم برع پایین نمیاد
دخترم خواب بود ایفون زدن گفت برو جای بچه رو بندار شوهرم گفتم لباسم مناسب نیست شاید داداش بیاد تو رفت میندازم
داداشش اومد جلو در منم لباسم مناسب نبود چادر سر کردم احوال پرسی گفتم نمیای داداش گفت نه
شوهرم ایرپاد بهش داد دو س دقیقه حرف زدن جلو در اسانسور من جلو در خد واحد موندم که حرفشون تموم شه تعارف کنم دوباره بیاد تو
برادرشوعرم برگشت منو نگاه کرد که ی چیزی بفهمونه من نفهمیدم
شوهرم برگشت گفت صد بار میگم برو تو نمیفهمی ی چیزایی اصلا یادم نمیاد
بدون خداحافظی اومد تو در قفل کرد بعدش گفت صد بار میگم گوش نمیدی که
منم گفتم لیاقت احترامم نداری من گفتم الان نیام جلو ذر میگه دوست نداره بیام خونتون
خب میگفتی ی لحظه برو من کار دارم با داداش دیگع دعوامون شد
خیلی بهم برخوزد رفتارش تند بود