تجربه زایمان طبیعی
سلام مامانای برای این رو دارم برای شما می‌نویسم ک شاید کمکی کرده باشم
من روز سه شنبه صبح ساعت 9 از خواب بیدار شدم درو برای مامانم باز کردم اومده بود بریم چکاپ دکترچون نزدیک به زایمانم بود باید هر چند روز یکبار میرفتم پیش دکترم داخل هفته 39.4روز بودم با تاریخ ان تی خلاصه مامانم اومد منم بلند شدم خاستم برم دسشویی و آماده بشم ک دیدم یهو ازم یکم آب خارج شد دستمال کشیدم فکر کردم مثل این چند روز ترشح سفید رنگ دارم اما دیدم خیلی آبکی با لکه های خون دیگ متوجه شدم ک وقت زایمانم رسیده رفتم حموم و اصلاح کردم وسایل زایمانمم همه رو گذاشتم یه گوشه ک اگر بستری شدم مامانم بیاد بیارشون تو این فاصله هم مامانم خونم تمیز کرد همچی مرتب کرد آماده شدیم زدیم بیرون تا بیمارستان پیاده چهار پنج دقیقه فاصلمون بود دیگ پیاده روی کردم رفتم بخش زایمان شرایطم گفتم معاینه کرد گفت دو سانتی و اینکه کیسه ابت پاره نشده گفتم من نوارم یکم خیس شده زنگ زد دکترم گفت نشتی داره گف بستریش کن ساعت یازده رفتیم بخش زایمان یه اتاق گذاشتن برای خودم با حموم و تک تخته وکلی امکانات داشت یه ماما مهربون اومد پیشم با یه سرم فشار وصلش کرد و رفت گفت 8ساعت زمان می‌بره تا تموم بشه كم کم وارد بدنت میشه خلاصه یکساعت اول خیلی عادی گذشت با درد کمر و زیر دل خیلی جزیی

۳ پاسخ

تجربه ات عالی بود قدم نورسیده ات مبارک❤

واقعا هشت ساعت زمان میبره امپول فشار؟بعد همینجوری باید دراز بکشیم؟؟

وای مبارکه باهمیم گلم❤️
منم همین امشب گذاشتم تجربه امو
دوست داشتی بخون
منتظر ادامه‌ش هستم🥰

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۳ ماهگی
سلام به همگی من اومدم تجربه خودمو از زایمان طبیعی بگم...
من یک شنبه ساعت ۳ شب که دیگ میشد دوشنبه پنجم تو رخت خواب کیسه آبم پاره شد اولش فک کردم ترشح چون شیاف گل مغربی ک میزاشتم ترشح داشتم دستمال کنارم بود گذاشتم دیدم نه بدجور خیس شد دستمال دوبار عوض کردم دیدم طبیعی نیست یکمم کمرم درد میکرد بلند شدم برم چک کنم تو حموم که جلو در حموم یه آبی ازم ریخت رفتم تو حموم بازم ریخت دیگ گفتم تموم کیسه آب ک اینقدر زیاده برگشتم فوری حوله رو برداشتم دوش بگیرم بعدش شوهرمو بیدار کنم دیدم آبگرمکن خامو منم نمیتونستم روشن‌کنم اومدم با آرامش شوهرمو بیدار کردم اونم هنگ کرده بود استرس گرفت نمیتونست آبگرمکن رو روشن کنه خلاصه منم خندم گرفته بود عرق از کله اش چکه می‌کرد...
خلاصه ما خونه خودمون نبودم رفیقش بیدار کرد آبگرمکن رو روشن کرد
من دوش گرفتم شوهرمم تو این فاصله آماده شد وسایلا برد تو ماشین رفتیم بیمارستان.
البته اینم بگم من از هفته ۳۳ تا ۳۵ استراحت بودم شیاف و سوزن هم زدم
دیگ از ۳۵ هفته و ۶ روز دقیق شروع کردم ب ورزش و پیاده روی برای زایمان طبیعی و رفتم پیش یه ماما که تو گهواره بهم معرفی شد برای زایمان در آب
داخل۳۸هفته ۶ روز هم زایمان کردم
رفتیم رسیدیم بیمارستان تو مسیر هم ب دکترم زنگ زدم گفت شما برید بگید من فرستادم رفتیم یه ماما کشیک بود منو آماده کرد نوار قلب انقباضات این چیرا رو انجام داد معاینه کرد گفت یک فینگر باز شده منم یکم درد داشتم اماقابل تحمل بود ساعت چهار بود تا شیش ک ماما اومد من فقط نفس عمیق میکشیدم دوباره ماما اومد گفت معاینه انجام داد واقعا درد داشت ولی خیلی مهربون بود خیلی بعدش دیگ دکترم شیش نیم هفت بود اومد
مامان آروین و آرتین مامان آروین و آرتین ۳ سالگی
تجربه زایمان طبیعی در 39هفته
اول اینکه ماما خصوصی گرفته بودم. تحت نظرش بودم ورزش قرص و معاینه همه چیز خدا رو شکر ب خوبی بود قبل 39هفته دو بار معاینه شده بودم و یکبار ی سانت بودم و بار و دوم دو سانت
2مهر که رفتم برای معاینه سوم همون روز نیم ساعت پیاده روی کرده بودم رسیدم خونه حالت تهوع داشتم ناهار نذاشتم دراز کشیدم خوابیدم همسرم ک اومدم گفتم اصلا صداتون در نیاد حالم بده فقط میخام بخوابم خوابیدم و8شب رفتم دکتر برای معاینه معاینه کرد و گفت همون دو سانته اگه بخایی 4شنبه با آمپول فشاربستری کنم
بعدش منم قبول کردم برگشتیم خونه ساعت 1شب رفتم دستشویی و لخته خون ازم اومد رفتم بیمارستان و دکترم اومد و بستری شدم تا9صبح دردهای ریز خودم بود بعدش دکتر گفت صلاح میدونید سرم فشار بزنم و کیسه آبتو پاره کنم زد و پاره کرد😀خورده خورده دردهام زیاد شد و بعد با 6شکم درد زیاد زایمان کردم خیلی از زایمان اولم راحتر بود خیلی خدا رو شکر میکنم ک مامابود و خیلی کمک کرد نیم ساعت آخر فقط درد کشیدم تجربه زایمان خوبی بود کاش برای اولین هم جور میشد ماما میومد بالا سرم
والبته مامانم تا آخر پیشم بود و فقط20دیقه رفت بیرون ک کارهای عمل تموم شه و بعد اومد
انشالله قسمت همه زایمان راحت و خوب
مامان مهدیار👼🪴💚 مامان مهدیار👼🪴💚 ۱ ماهگی
خب بچه ها پارت اول زایمان طبیعی #
دیشب ۲۲ مهر خیلی دلم زیارت میخواست برم حرم.با شوهرم رفتیم و کلی پیاده روی کردم شکمم خیلی سفت میشد قبلشم ۶ روز پیش معاینه تحریکی شدم بیمارستان ک قبلش ۱ سانت بودم طوری بد معاینه کرد گفت تا فردا سه سانتی .اما فرداش دوباره رفتم یه سانت بودم و دریغ از یه زره پیشرفت.روزی دو ساعت راه میرفتم ورزشا رابطه شیاف گل مغربی هر کار بگی میکردم خلاصه ۱۲ شب از حرم برگشتیم و من یکم انقباض داشتم ک تقریبا منظم بود ولی محل ندادم گفتم حتما مثل اوندفه کاذبه و شکمم سفت سفت شده بود گرفتم یه لیوان تخم شوید دم کردم با نبات خوردم اما دردم کم بود قابل تحمل بود و ماما همراهم گفت تا دردت شدید نشده بیمارستان نرو .منم‌میگفتم ولشکن نمیرم و اینکه چند روز یود ترشح داشتم ترشحات خونی کم .و ۴۰ هفته و یه روز به حساب انتی بودم.خلاصه هر کار میکردم بخوابم خوابم نمی‌برد گفتم شاید از خستگی پیاده رویه.اما نه دیدم ساعت ۴ یهو یه آبی ازم خارج شد اندازه نصف لیوان معاینه کردم دیدم سفیده شک کردم گفتم حتما کیسه آبه.راه رفتم رفتم حموم ۵۰ تا اسکات زوم قر دادم راه رفتم ظرفارو شستم گفتم اگر کیسه اب باشه بیشتر میشه یهو دیدم هی داره زیادتر میره و شلوارم خیس میشه خلاصه یکم تو خونه راه رفتم در حد ۴۰ دقیقه بعد رفتم بیمارستان و گفتم کیسه آبم پاره شده معاینه کرد یه سانت بودم همچنان و بردن و منو بستری کردن ....ادامه ...
مامان دخترم😍 مامان دخترم😍 ۷ ماهگی
اینم خاطره زایمان من
قسمت اول😂😶
من وارد ۳۹ هفته شده بودم ک کم و بیش درد داشتم کمرم و شکمم درد میکرد یه شب تا صبح دل درد داشتم یه شب کمر درد یه شب دوتاش رو باهم فرداش ک بیدار شدم زنگ زدم مامانم اومد خونمون و گفتم فک کنم موقع زایمانمه خیلی درد دارم درد جوری بود ک میگرفت و ول میکرد دیگه رسیده بود به ۱۰ دقیقه یه بار
ساعت ۱ ظهر با مامانم و مادرشوهر و شوهرم راهی بیمارستان شدیم ساعت ۲ رسیدم اونجا معاینه کرد و ان اس تی گرفت و گفت هم انقباض داری هم دهانه رحمت ۲ سانت باز شده
(من نظر خودم این بود بیشتر دردم رو تو خونه بکشم بعد برم بیمارستان فک میکردم با این ۳ شب و روز درد من حداقل ۳ ۴ سانت شایدم بیشتر دهانه رحمم باز شده)
دکتر گفت برو یه ساعت پیاده روی کن یه چیزی بخور و حتما بیا گفتم باشه
ساعت ۳ رفتم گفت بیا داخل دوباره معاینه ات کنم دکتر رفت دستکش بپوشه و اماده بشه یهو یه حس کردم یه پارچ اب گرم ازم ریخت ذره ای اختیار تو کنترل کردنش نداشتم کل لباس زیر و شلوارم و همههه کامل خیس شد من سریع دکتر و صدا کردم گفت نترس کیسه ابت پاره شده لباس بیمارستان برام اورد و زیرانداز انداخت رو تخت و گفت اماده شو وقت زایمانته ک اینجوری شدی لباسام رو عوض کردم و دادم مامانم
من همه ی قسمت هایی ک نوشتم رو پایین میزارم فقط لطفا به ترتیب لایک کنید بالا بمونه
مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۹ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اول
خب من ۳۷ هفته بودم رفتم دکتر برای معاینه که با تعجب بهم گفت درد نداری گفتم نه گفت ۵ سانتی یهو ماما کنارش خندید گفت امشب زایمان میکنی منم استرس گرفتم کارامو نکرده بودم دیگ دکتر ان اس تی گرفت انقباض نداشتم گفت برو استراحت مطلق شو تا ۳۸ پر کنی ولی احتمال زیاد فردا دردت شروع میشه برو بیمارستان اومدم خونه مطلق شدم تا ۳۸ هفته پر کردم رفتم دکتر معاینه کرد گفت هنوزم ۵ سانتی چطوری درد نداری تو خلاصه دکتر گفت بیشتر این نمیتونم ریسک کنم ممکنه بچه جای بدی بدنیا بیاد اورژانسی بشی نامه داد گفت ساعت ۶ صبح برو بیمارستان به ماما همراهتم امشب زنگ بزن اماده باشه خلاصه به ماما زنگ زدم گفتم دکتر اینو میگه منم ۵ سانتم بنده خدا اونم تعجب کرده بود استرس گرفته بود ک من با ۵ سانت باز شدن دهانه رحم امشب زایمان میکنم😂خلاصه رفتم خونه هنوزم هیچ استرسی نداشتم ۶ صبح بیدار شدیم با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان رفتم پذیرش بخش اینجا لباسامو عوض کردم و گفت بیا بخاب معاینه شی معاینم کرد گفت ۷ سانتی پروندمو گرفت کامل کرد کارامو کرد اینجا دیگه استرس گرفته بودم چون تنها شدم یهو از مامانم جدا شدم و صبح زودم بود تاریک بود تو پذیرش زایشگاه😀بعد زنگ زدن از قسمت زایشگاه اومدن منو بردن داخل اتاق زایشگاه و اونجا خوابیدم رو یه تخت و دستگاه بهم وصل کردن برا انقباضات و نوار قلب بچه پرسنل پرستار و ماما و خدمه کلا خیلی مهربون بودن مدام ازم میپرسیدن چیزی نیاز نداری بهم انرژی میدادن ولی با این حال حس غریبی داشتم همش میگفتم ماما همراهم کی میاد خلاصه ساعت هفت ونیم ماما همراهم اومد
مامان ماهک من🥺🤍 مامان ماهک من🥺🤍 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۱۹ ام بود که نوبت داشتم برم پیش ماما همراهم شیراز ببینمش اشنا بشیم قرار بود برا زایمان طبیعی برم بیمارستان شوشتری صبحش رفتم یه دوش اب گرم گرفتم
بدنم شیو کردم بعد ک از حمام اومدم بیرون یه حس فشار و سوزش داشتم تو واژنم با خودم میگفتم اخ نکنه عفونت ادرار باشه حس دسشویی داشتم اما نمیومد خلاصه جدی نگرفتم اماده شدیم حرکت کنیم شیراز یک ساعت نیم فاصله داشتم یهو مامانم گفت فاطی وسایل ساک بچتم بردار میبینی اتفاقه یهو اولم گفتم نمیخاد ولی بعد برداشتمش رفتیم ماما منو‌ معاینه کرد گفت یک سانتی تعجب کردم گفت دیگه نرو همینجا باش تا شب درد میاد سراغت دیگ منم برا خودم هیچی وسایل برنداشته بودم رفتم خرید تو بازار بودم ک دردا اومد سراغم عرق نشسته بود رو پیشونیم دیگ رفتیم یه هتل نزدیک بیمارستان گرفتیم دوش اب گرم میگرفتم تا ساعت ۱۱ شب بود ک تو دردای منظم هر بیست دقیقه کیسه ابم پاره شد بستری شدم تا صبح هیچ تغییری نداشتم دو سانت بودم با دردای وحشتناک ک اصلا نگم براتون نوار قلب بهم وصل بود هر ازگاهی میومدن معاینه میکردن میگفتن هنوز دو سانتی نیازی نیس هنوز ماما همراهت بیاد تا صبح ک ماما همراهم ب اصرار خانوادم اومد تو همون دوسانت ماساژم داد ورزش کردم چیزای مقوی خوردم یهو از دو سانت شدم هفت سانت یهو گفتن داری فول میشی او لحظه خییلی درد داشتم اما با خودم میگفتم هیچ جیغ دادی نکن فقط نفس بکش ب حرفشون گوش کن و شاید با سه تا زور یه برش ب راحتی زایمان کردم خودم میگم خیلی راحت بود اونقدر ک تو ذهنم ازش غول ساخته بودم بد نبود تجربه من ک‌خوب بود بعدشم با دیدن دخترم هزاران بار خداروشکر‌کردم و از انتخابم راضیم و ۳۸ هفته ۱ روز بودم
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان قلب مامان🥺😍 مامان قلب مامان🥺😍 ۴ ماهگی
خاطره زایمان طبیعی
وقتی بستری شدم رفدم تو اتاق درد یه دختره هم بود ک هم سن من بود من خیلیی خوشحال بودم کلی عکس گرفدم 😂ورزش کردم ب اون دختره انرژی دادم ساعت ۱۲ بستری شدم تا ساعت ۳و نیم ورزش کردم ..ماما معاینم میکرد معاینه تحریکی هم کرد خلاصه اینکه باهاش خیلی همکاری کردم ..ساعت چهار اومد کیسه آبمو پاره کرد همزمان باهاش باز معاینه تحریکی کرد و آمپول فشار زد😓ک از همونجاا دردهای شدید من شرو‌شد..فاصله دردام هر دو دقه یه بار بود دیگ نتونستم ورزش کنم فقط جیغ می‌کشیدم اون دختره ک باهام تو اتاق بود هنگ کرده بود 😂😂منم روم نمیشد نگاش کنم 🤣خواهرم پیشم بود با هر درد اونو چنگ مینداختم جیغ می‌کشیدم ..التماسشون میکردم منو ببرن سزارین😂تا دو یه ساعت مدام جیغ می‌کشیدم ..ماما هم چن بار اومد معاینه کرد ولی موقع معاینه همکاری میکردم هر کاری می‌گفت میکردم می‌گفت هروقت دردت شرو شد پاهاتو ببر تو شکمت بزار معاینه کنم ..معاینه کرد ۵ سانت بودم گفت عالیه
مامان یاسین و متین مامان یاسین و متین ۶ ماهگی
پارت دوم

خلاصه ک من تو هفته ۳۴بودم ک یکم درد داشتم ولی فعالیتم زیاد بود همون روز زایمانم کلی ظرف شستم و کیک پختم و خونه تمیز کردم و خوب بود شب ک شد رفتم خونه مامانم آخه شوهرم شب کار بود ساعت ۹ونیم بود ک رفتم سرویس بهداشتی موقع ک پاشدم یه صدا تقی مثل ترکیدن بادکنک اومد من شک کردم ولی گفتم نه بابا زود همینکه اومدم نشستم کلی آب ازم خارج شد انگار یه تشت آب ریختن رو شلوارم کیسه ابم پاره شد خوب بود ساک و اینارو آماده کرده بودم زنگ زدم شوهرم اومد تا رسیدم بیمارستان شد ۱۱اولین معاینه ۲سانت بودم هر چی از رسیدگی و خوبی بیمارستان و پرستارها بگم کم گفتم بیمارستان رضوی یعنی درسته پول زیادی میگیره ولی تک ماما و پرستار مدام رو سرم بودن و وضعیت قلب و فشار چک میکردن ۱۱بستری شدم ۴زایمان کردم اوج دردام ۳تا ۴بود درخواست اپیدورال کردم گفت چیزی ب زایمانت نمونده دهانه رحم نرم زود زایمان می‌کنی دکتر شیفت هم پناهنده بود بعد زایمان هم با دو تا پرستار منتقلم کردن بخش اتاق عمومی دونفره بود
مامان رُز🌹🩷 مامان رُز🌹🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت یکم❤️
هفته ۳۵بارداری بودم ک متوجه شدم اب دور جنین کم شده و عددش به شیش رسیده بستری شدم دوشب و سرم تراپی و انجام دادم بعد دوروز باعدد هشت مرخص شدم از اون روز شروع به ورزش و پیاده روی کردم دکتر معاینه کرد سر بچه کامل تو لگن بود حتی به خودم گفت دست بزن داخل واژنت دست زدم حسش کردم سرشو ولی دهانه رحمم بخاطر مصرف شیاف کلا یه سانت باز بود و بازتر نمیشد همچنان ورزش پیاده روی وروزی هفت بار سوره انشقاق و نادعلی میخوندم
اسامی اصحاب کهف و نوشته بودم ک باخودم برای زایمان ببرم
تا روز چهارشنبه نهم آبان برای سونو مجدد آب دور جنین رفتم ک عددش شده بود چهار و سریعا بهم ختم بارداری دادن
با ترس و استرس بستری شدم چون هیچ دردی نداشتم
دکتری ک زیر نظرش بودم ماما بود و قرار بود یه عنوان ماماهمراه بیاد بالا سرم...
ساعت چهارونیم بستری شدم و کم کم کارای زایمان و شروع کردن اول نوار گرفتن بعد سرم و امپول فشار ساعت پنج و نیم دیگ دردام کم کم داشت شروع میشد
بخاطر امپول فشار فشارم بشدت افت کرد و حالم خراب شد سریع با سرم فشارمو بردن بالا اول هر ده دیقه یه بار بود بعدش کم کم شد هر دودیقه یه بار منم تواین تایم تا تونستم سوره انشقاق میخوندم
هردیقه یه نفر میومد معاینه میکرد ک از یک سانت دهانه رحم و رسوندن به پنج سانت دکتری ک قرار بود زایمانم کنه تازه وارد بود و بشدت اخلاق بدی داشت تو اون درد دعا میکردم ک این موقع زایمان بالا سرم نباشه
دهانه رحم ک پنج سانت باز شد زنگ زدن ماماهمراه گفت پنج سانت بازشده روند زایمانش عالیه من دیگ بیام چی کنم اخرش خودم زنگ زدم گفتم توروخدا بیا..
مامان آیکان👨‍👩‍👦 مامان آیکان👨‍👩‍👦 ۱ ماهگی
شده بود ساعت پنج عصر ک التماس میکردم به پرستار میگفتم سرم قطع کن یه کم استراحت کنم خیلی فشار بهم میاد افت فشار هم دارم تحمل درد ندارم میگف ن حالت خوبه یکم آبمیوه بخور خوب میشی سرم رو هم باید هشت ساعت بگذره تا استراحت بدیم دیگ رحمم داشت پاره میشد از درد ک اومدن استراحت دادن😅یکم حالم بهتر شد سرم تقویتی هم وصل کردن ولی بازم درد داشتم با فاصله کم یجور داشتم تحمل میکردم ک دیگ حداقلش سرم فشار وصل نیست ک چندتا ماما ودکتر اومدن داخل شیفت اونا بود ماما قبلی گفت خوش بحالت ببین چه بیماری داری هشت سانت دارم بهت تحویلش میدم موقع ک اینو گفت خدایش خیلی تعجب کردم انتظار نداشتم اینقدر خوب پیشرفت کنم چون فکر کردم الان میگه پنج سانتی درسته درد داشتم ولی خوب برام قابل تحمل بود نمی‌گم اذیت نشدم اما انتظار دردای شدید تر رو داشتم از زایمان طبیعی خلاصه ماما جدید اومد معاینه کرد گفت هر وقت درد اومد سراغت پاهات جم کن داخل شکمت و زور بزن چند تا زور زدم اونم معاینه کرد گفت همینطور ادامه بده میتونی بری رو توالت بشینی زور بزنی بعد به یه خانم دیگ گفت اتاق زایمان آماده کن رفتم نشستم توالت درد شدید ک میومد داخل واژنم من زور میزدم انگار ک یبوست گرفته باشی حدودا چهار تا زور زدم ک حس کردم وقتشه واژنم پر شده انگار صداشون زدم اومدن رفتیم اتاق زایمان رفتم بالا رو تخت گفت هر وقت درد داشتی زور بزن تقریبا دو دقیقه درد نداشتم اونم تو این فاصله بیحسی رو زد ک درد اومد سراغم گفت پاهات بده داخل شکمت و زور بده همین کار رو کردم ک حس کردم یچی مثل ماهی لیز خورد ازم بعدم صدای گریه بچم شنیدم ساعت تولدش زد 19.10دقیقع دیگ بعدش اصلا دردی نداشتم درد من تا اونجایی بود ک گفت