۱۷ پاسخ

اینجاست که میگن از ماست که برماست😂😂😂😂
خلاصه عزیزم من و تو خودمون واسه خودمون چالش درست میکنیم😉😉😉 ولی بنظرم دورهم بودن خوبه😊 خوش بگذره بهتون خانوم گل🥰🥰😍😍😘😘

خوش بگذره من عاشق مهمونم منم دیشب مهمون داشتم سرماخوردم بدجور دوبار رفتم زیر سرم حالا هم امیرعلی گرفته باباش برده درمانگاه این شکلیم ها🫤🫤

اوووه چه حوصله ای داری. 😁خانواده شوهر من سالی یکبار اونم باید دعوتشون کنی اصرار کنی بیان 🙄

منم مهمون دعوت میکنم همینجوری میگم یک دفعه همه با هم بیان آدم هسته میشه ولی تا ی مدت راحت میشه بعلاوه وقتی تعداد زیاده بهم بیشتر خوش میگذره خوش مشربم اما تو جمع فامیل شوهر حرفم نمیاد .میمونم چی بگم 😁😁😁😁😁😁اینجوری خودشون با خودشون مشغول میشن خیالم راحته

من عاشق اینم مهمونی دعوت بشم 😂🤭🤣

سلام خدا قوت خسته نباشی همیشه ب خوشی شادی من دوس دارما اما حوصله حرف حدیث بدش ندارم یه مهمونی ساده چنان حرف درمیارن ها البته بعدازظهر تولد مهد برا الینا گرفتم شبم تو خونه براش میگیریم فردام می رم خرید سرخاک پدرشوهر شنبه خونه مادرجان 😍

خسته نباشی حمیده جان

عاشقتممممممم

باز شب جمعه مهمون جمع کردی 😄

چه حوصله ای داری .... من که فقط دراز کشیدم روی مبل چون زیادی کار کردم یه مدت الان هم دوستدارم فقط استراحت کنم

چقدر خوبه که انقدر پر رفت ‌ و آمدید
خانواده شوهر من مثل غار نشینان

به به خوش بگذره کار خوبی کردی

خوش بگذره عزیزم همیشه شاد باشی🥰☺️
دیشب خواهرم مهمون من بود صبح رفت😘

منم دوست دارم مهمون دعوت کنم
عاشق مهمونم
اما کسی برنامه هایش بامن جور در نمیاد

ماشالله به شما که همیشه انرژی داری همیشه سالم و دلت خوش باشه دوست عزیز که با تاپیکهات انرژی میگیرم

خخخخخ خدا کمکت کنه

سلام جیگر😘😘😘
من که از ساعت۱۶ تو ارایشگاهم
تا الان فقط برای یه اصلاح صورت

سوال های مرتبط

مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
سلام سلام عشقای من چطورین در چه حالین 🥰🥰
دلم براتون یه ذره شده🥺😘
نمیدونم چند روز نبودم
گفتم برم یکی دو روز کمپ بخوابم یکم کارای عقب افتاده مو انجام بدم دیگه حسابی شلوغ پلوغ شدم 😅😅
هیچی جونم براتون بگه که گشتم و گشتم تا بالاخره یه مهد شرایطی هم برای مهدیار پيدا کردم اولش گفتم بیست و دو سه تومن گفتم اووووووو چه خبره😳 بعدم گفت یک سوم بده بقیشم تا اسفند تسويه کن گفتم اوووووو 😳 نمیتونم گفت چطوری میتونی گفتم ماهیانه گفت ماهی دو سه تومن گفتم اووووووو😳 گفت چقد گفتم من ماهی یک و پونصد میتونم فقط بدم چون بچه دیگم دارم اونم هزینه مدرسه و مهد داره خلاصه خدا یه رحمی به دلش انداخت و از من خوشش اومد 😎😌 قبول کرد 😁
ازینطرفم سرویس ریحانه گفت ماهی یک تومن 🙄 گفتم اووووووو چه خبره😳 خلاصه تصميم گرفتم خودم دو تاشونو ببرم بیارم هزینه سرویس ریحانه رو بدم برای مهد ساعتاشونم مثل همه خداروشکر از 8 تا 1 هست🥰
خلاصه دیگه سرویسسسس شدم رفتتتت 😪😂
از ساعت 6 و نیم بیدار میشم اینارو بیدار کن و براشون چی بذار و چی نذارو ببر و... 😪 خوب نونت کم بود آبت کم بود تا ساعت 9 خواب بودی مثل آهوی نازززز چه کاری بود 🤪
ازونوروم طفلک پسر خالم که گفتم آی وی اف کرده بود زنش زود زایمان کرد دوقلوهاش الان 6 ماهه بودن از دنیا رفت دو سه روزم درگیر اونجا بودم 😔
و گذر زمان اینگونه گذشت...
از همه دوستانی که نگران و احوال پرس بودن عذرخواهی و تشکر میکنم عاشقتونم فداتون بشم😘
شما در چه حالین؟ 🥰
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
سلام دوستان روزتون بخیر وشادی🥰 امروز حالتون چطوره 🥰🥰
من خداروشکر خیلی حالم خوبه امروز 🥰 دیروز خیییلی دلتنگ خواهرم بودم یعنی هر روز دلتنگ میشم و باهاش حرف میزنم هر روز براش زیارت عاشورا میخونم هدیه میکنم دیروز ولی خیلی بغض داشتم گفتم خیلی بیمعرفتی گذاشتی رفتی نگفتی ما دلمون برات تنگ میشه چیکار کنیم هر روز زنگ میزدی بهمون باید بیای سر بزنی و...
خلاصه دیشب اومد تو خوابم تا صبححححح با خواهرم بودم انقد باهاش حرف زدم😍😭 انقدر بغلش کردم فشارش دادم😍🥰 دیگه نشستم کنارش تا صبح دستاشو ماساژ میدادم مثل دوره مریضیش و باهاش حرف میزدم خیلی حالم خوب بود کنارش حتی میدونستم مرده به مامانم و و خواهرم و شوهرش گفتم بیاین ملیحه اومده شمام میبینین گفتن نه گفتم اینجا کنار منه داریم حرف میزنیم بشینین شمام گوش کنین🥰
گفتم خواهر هنوزم دستات درد میکنه گفت نه دیگه خوب شدم 😭
گفتم از من راضی هستی گفت اگه کارایی که بهت میگفتم خوب نیست و کارایی که خوب هست و درست انجام میدی آره کارت درسته 😍😭
خلاصه جیک تو جیک بودم هر موقع ازش میخوام میاد بهم سر میزنه یه مدت خیلی بیقرارش بودم اومد گفت چرا اینقد شماها ناراحتین گفتم بخاطر تو مریضی گفت نه دیگه من مریض نیستم ببین هیچ جام دیگه درد نمیکنه من خوبه خوب خوب شدم دیگه برای من غصه نخورینا یه شبم شب جمعه براش فاتحه خوندم دم صبح صدام زد از صداش بیدار شدم 🥰😭
ممنونم از خدا که اجازه میده خواهرم بیاد پیشم 😭🥰
هر موقع خوابش میبینم تا چند وقت حالم خوبه 😍🥰😍🥰
دیگه ناهارم آبگوشت تو دیزی گذاشتم جاتون خالی یه صبحانه خوشگلم آماده کردم گفتم بیاین باهم بزنیم بر بدن 🤪
مامان رضایار مامان رضایار ۵ سالگی
مامانا یع راهنمایی ازتون میخوام رضایار تا خرداد کسی نمی فهمید چی مسگه گذاشتمش مهد الان مثل خودمون جمله بندی داره اگه هم یه کلمه رو کسی نفهمه دوباره درست تکرار میکنه میفهمن مشکل من اینه رضایار شش تا حرف رو تا چند ماه پیش بلد نبود ولی الان ق رو کامل یاد گرفت ج چ ح رو وسط کلمات میگه ل ر هم چند روزه داره میگه در کل رو به پیشرفته من تا اسفند بهش فرصت داده بودم گفتم اگه خوب نشد میبرم گفتار درمان که دیدم الان پیسرفت کرده واسع همین مسگم چند ماه دیگه هم صبر کنم بمدیر مهدشونم گفتم گفت اکی میشه فرصت داره از طرفی من خودم اگه زوم کنم رو یه کلمه عصبانی میشه میگه بریم یه بازی دیگه غیر مستقیم باشعر وقصه بهتر یاد مگیره ولی یکم وجدان درد دارم اینم بگم نمیزارم تا سن مدرسه برسه اگه تا چند ماه دیگه پیشرفت نکنه میبرم گفتار درمان با اینکه میدونم الان گفتار درمانو همکاری نمیکنه ولی یکم عذاب وحدان دارم حتی مشاور دکترشم گفت بزار مهد اکی میشه کسی تو این شرایط هست
مامان ارمیا مامان ارمیا ۴ سالگی
خانما یه حسی دارم نمیدونم چطوری وصفش کنم.
دوستانی که در جریان مسله ی خواهرم هستن(توتایپیکهای قبلی هست)
هفته ی پیش تو تالار جشن ازدواج گرفتن که ماروهم دعوت گردن
من ودخترم وخواهرم وخالم ودخترش ودوتاعروس اون یکی خالم رفتیم.
چندروزی هم بود که خواهرم بهم زنگ میزد قراره بعد محرم وصفر عروسی بگیرن برن خونه بگیرن برن خونه ی خودشون.الان خونه ی مادر شوهرشون هستن.
مامانم دیروز گفت اگه اونجا اذیت میشه بیاداین دوسه ماه وخونه ی خودمون نمیدونم خداچطوری به دلش رحم انداخته.منم به خواهرم گفتم اونم باورنمیکرد خلاصه امروز مامانم اینا خونه ی مابودن که فامیل پسره زنگ زد بابام که بیان خونشون اونم بابام گفت مهمون هستیم ودرضمن فعلا پسره نیاد دخترمون بیاد اونم خواهرش میاد دنبالش.اوناهم قبول کردن با همسرم رفتیم دنبالش وآوردیم
وای جاتون خالی یه فیلم هندی شد که بیاوببین.منم داشتم باگریه فیلم میگرفتم اومدبابام وبغل کرد وگریه کردن بعد مامانم وبغل کردن گریه کردن بعد شام وشیرینی ومیوه و....وتمام فکرکنم الان بعد یه ماه حالم برگشته اولش.خیلی خوبه
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
دخترا کوجایین در چه حالین بیاین یکم اختلاط (گفتگو 🤪) کنیم
میگم شما ازون همسایه های غرغرو هستین که انگار گوش واستادین یه پشه رد شه اعتراض کنین یا نه اون پشه هه این که تا رد میشین بهتون اعتراض میکنن 😅🤣 امیدوارم به راحتی هضم کنین و رگ به رگ نشین 😅🤣
امروز یکم بچه‌ها رفت و آمد کردن به پایین البته ساعت عادی حدود دوازده ظهر اینا
همسایه تو گروه اعتراض کرده
همسایه پایینی هم گذاشته ما آسایش نداریم
منم شستم گذاشتم کنار هر چی شوهرم خودشو زد هیچی نگو فلان باشه جلسه بذارن خودم میگم قبول نکردم
نوشتم ببخشید تو تمام ساختمون های دنيا ساعت استراحت مشخصه و همه بايد اون ساعت رعايت کنن دیگه قرار نیست 24 ساعت آدم خفه خون بگیره مثل دزدا بیاد بره مبادا کسی گوش واستاده گفتم ساختمان 8 واحده قرار نیست هیچ صدایی نیاد حالا ما هیچ هفته ای خونه نبستیم یه موقع هم مهمون میاد آدم نمیتونه ارتباط شو با کل دنیا قطع کنه
گفتم کسی که در این حد به صدای عادی تو ساعت عادی حساسه ساختمون 8 واحدی و طبقه اول انتخاب خوبی برای زندگی نیست 😤

زندگی عادی صدای عادی داره اگه ساعت غیرعادی صدای غیر عادی باشه آره
والا بخدا ما ساعت 11 شب میخوابیم بعدم صبح بچه‌ها میرن مدرسه تا ساعت 1 اون ساعت دو سه تا پنج و شیش هم خيلی سعی می کنم که سرصدا نباشه یا گوشی میدم یا فیلم میذارم حالا بازم اگ ی وقت صدا میره دیگه بیشتر در توانم نیست
نه پارتی گرفتیم نه شب بیداری داریم نه کار غیر شرعی کردیم نه سگ و گربه داریم بخواد مزاحم شه یعنی در این حد صدا و رفت و آمد به نظرتون غیر عادیه