۶ پاسخ

عزیزم راجب این موضوع بهتره با روانشناس صحبت کنی.
چون اون بچس قطعا نمیفهمه زشت چیه خوب چیه.
اونام ک بزرگترن کلا براشون مهم نیست‌
پس با مشورت سعی کن بهترین روشو واسه این کار انتخاب کنی

کمتر برو خوب ولی من بیشتر نگران خانواده خودمم

دقیقا مال ماهم بزرگ و کوچیک حرف بد میگن خجالت نمیکشن چ روزایی ک پسرمو میزدم بخاطرشون چقدر بچه م کتک خورد عذاب کشید خود عذاب وجدان دارم خانواده خودم هیچ حرف بدی نمیزنن،الانم تک و توک میگه پسرم ولی چون محل ندادم دیگه خیلیییی کم شده

موقعی ک حرف بدمیزنه اصلا توجه نکنین این واکنش شما بدترش میکنه و هی تکرارش میکنه موقعی ک متوجه شه شما حساس نیستید دیگه تکرار نمیکنه

مادر شوهر منم هی زیر بچم دست میکنه یا وقتی می برمش دستشویی میاد شلوار بپوشه دست میزنه میگه بلبلی بلبلی
بعد بچه شلوارشو در میاد دست میزد نمیدونست بگه بلبلی میگفت بب
اینقدر بدم میاد هر چی هم میگم نگو بده بچم ۲ سالشه چه میدونه

تقصیر بچها نیست هر چی دیگران بگن تکرار میکنن
تقصیر افریته هاست

وای طایفه شوهر منم بی ادبن برا بچم نگرانم

سوال های مرتبط

مامان شکلات🩷تو‌دلی🩵 مامان شکلات🩷تو‌دلی🩵 هفته بیست‌وپنجم بارداری
من خیلی اعتماد به نفسم پایینه حالم بده یه وقتای که همسرم ازم ایراد میگیره حس میکنم هیچی بلد نیستم خونه داری یا مثلا آشپزی یا چیزای دیگه یا میگه خیلی به فکر شوهرتی اینجوری اینقد اعتماد به نفسم نابود شده که اصلا دیگه ندارم یه جای میرم سرم پایین اصلا حرف نمیزنم همش تو خودمم، شام و نهار براش درست میکنم لباساش میشورم میگه کثیفن باز، صبح ها میره بیرون بلند میشم میگم وایسا برات صبحونه بیارم میگه نه میرم خونه مادرم میخورم 😢، شبها هم میره همراه دوستاش کباب میزنه میاد، خونه رو جمع میکنم به بچم میرسم ولی باز عیب میگیره چرا حیاط مثلا تمیز نیس میگم من دخترم به شدت جدیدا از وقتی باردار شدم لجباز. شده همش گریه میکته دنبالم میگه نرو بشین کنارم یا بغلم کن میگم نمیزاره بچه، خونه مون بزرگه تمیز کردنش سخته تا انجام میدم با غذا درست کردن شب میشه با اینکه جمع میکنم تمیزه میگه نه چرا به باغچه نمیرسی حرص نمیکنی علف های هرزو 😐 گفتم خب تو انجامش بده میگه نه من سرکارم اینا کارای توعه یعنی همین به کارم زورش میاد انجام بده هیچی بعد میگه همه کارات اینجورین اهمیت نمیدی به هیچی والا بخدا دیگه چیکار کنم. اینقدر عیب میگیره. یه لیوان آب بلند نمیشع بخوره صدا میکنه من حامله بلند شم براش ببرم، مادرش لوسش کرده تو خونه همه چی جلوش آماده دست به سیاه و سفید نمیزنه این شوهر بعد هم هی از من عیب میگیره بخدا اعتماد به نفسم نابود شده میخوام کارای خونه رو بکنم عی پیش خودم میگم من بلد نیستم من بی هنرم یا فلان حالم خیلی بده بس که بهش فکر کردم دیوونه شدم عصبی شدم فکری شدم، 😔