۶ پاسخ

😅😂😂😂😂😂

😂😂😂😂😂😂

بچه های نسل جدید خیلی قرتی وشیطونن ..

😂😂😂

خاهرا میشه ی سربه تاپیکم بزنین 😭🙏

تازه کجاشو دیدی یه دنیایی برا خودشون دارن بچه ها الان

سوال های مرتبط

مامان آرتا😍🥰 مامان آرتا😍🥰 ۲ سالگی
سلام صبحتون بخیر خوشگلا🌹 بیاید داستان دیشب رو تعریف کنم براتون ببنید برای کسی چنین اتفاقی افتاده🥺 الان از شنبه همسرم رفته مسافرت کاری من نرفتم چون آرتا چهارشنبه نوبت دکتر داره گفتم کرج بمونم حالا بگذریم، شب اول رفتم خونه مامانم دیروز برگشتم آرتا رو بردم شهربازی کلی هم خوش گذشت آوردم خونه شام دادم بازی کردیم خوابید ، تو خواب مقل همیشه از این پهلو به پهلو میشد دیگه من ترفتم تو اتاق خودم گفتم همینجا پیشش بخواب نصف شب دیدم با گریه بیدار شد هی میگه مامان هنگام هنگام هنگام گفتم جانم مامانم هی داد میزد مامان گفتم مامان من اینجا گفت تو نه اون یکی مامان از اتاقش با گریه و حال خیلی بدی امد بیرون با دستش وسط پذیرایی نشون میداد میگفت مامان بغلش کردم گفتم من مامانتم مامان هنگام منم هی میگفت نه اونیکی مامان اوردم بهش آب دادم تو بغلم با حالت هق هق خوابش برد ، صبح بیدار شد ازش پرسیدم من مامانتم گفتن یکی دیگه مامان هست گفتم چه شکلی گفت زرد ، موهاشم سفیده😑😑 بچه ها یعنی چی ببرم پیش مشاور بنظرتون؟؟ البته دیروز هم مدفوع نکرده میگم شاید دل درد یا سنگینی معده داشت، صبحم برم دستشویی میگفت تونم چرا درد میکنه گفتم پی پی داری نتونست انجام بده حالا مدفوع رو درستش میکنم ، ولی حرکت دیشبش منو خیلی تو فکر برده 🥺🥺🥺🥺
مامان لیام مامان لیام ۲ سالگی
سلام . مامانا من خیلی ناراحتم و از عذاب وجدان نمیتونم بخوابم .دکتر از دوسالگی برای پسرم آزمایش نوشت وای چون اخلاق بچنو میدونستم که خیلی تو مطب و آزمایشگاه وحشی میشه هی پشت گوش انداختم و نبردم تا اینکه دوباره بخاطر قد و کاهش وزن بردم دوباره گفتن باید آزمایش بده چون بچم غذاش خوبه ولی وزن نمیگیره اصرار دارن آزمایش بده . منم دیروز صبح با باباش بردم . نگم گه چه بلایی سرم آورد انقدر جیییییغ زد و تکون خورد که نزدیک بود رگهاش رو پاره کنن . اول دو تا پرستار بعلاوه ما گرفته بودیم گفتن نشد حالا بریم سراغ دست بعدی دوباره بچه زیر دستشون داشت پر پر میشد منم هل میدادن عقب .منم هی با بچم حرف میزدم که نترس من اینجام و به زور میرفتم دست میزاشتم رو سرش .ولی یه بند میگفت ولم کنید و جیغ میزد
خلاصه بعد از کلی کلنجار گفتن این خون به درد نمیخوره و باید ببرید بابا که بخش بستریه. پرستاران اونجا بگیرن .بچه رو گرفتم بغلم کلی آرومش کردم از طرفی دلم میخواست برگردم خونه و نبرم طبقه بالا از طرفی چون همسرم مرخصی گرفته بود و بچه هم ناشتا بود گفتم برم کارم انجام بشه
خلاصه بردمش و چون از پایین گفته بودن این چه جونوریه تا رسیدیم بچه رو از من گرفتن و بردن تو یه اتاق کوچیک و درم بستن منو راه ندادن .دو تا زن افتادن روش و سرنگ رو زدن اینم یه بند اسم منو صدا میزد و جیغ میزد خلاصه با بدبختی تونستن یه ذره خون ازش بگیرن .بچه رو آورن گفتن دست ما رو شکوند انقدر تقلا کرد زیر دستمون . رسیدیم خونه بچه. اشت از حال میرفت یهو دیدم معدش ورم کرد اومد بالا (از جیغ زیاد) انقدر ماساژش دادیم تا کلی باد ازش خارج شد ‌بعدشم خروسک گرفته و به سختی نفس میکشه یعنی دارم میمیرم میگم کاش نمیبردم 😔😔
مامان اهورا مامان اهورا ۲ سالگی
من یه سوالی دارم تا حالا به این مورد برنخورده بودم نمیدونم عکس العملم باید چی باشه
من امروز پسرمو بردم پارک بعد یه دختر بچه بود که از پسرم هم کوچیک تر بود. مامانش اونور نشستخ بود واسه خودش حرف میزد. این از پله ها رفت بالا پسر منم پشت سرش. دو پله رفته بود بالا دختر وحشی بازی دراورد پسرمو هول داد افتاد. حالا بچه م کاریشم نداشتا اون میگفت تو نیا هولش داد اینم توقع نداشت هولش بدن هم از دوتا پله با باسن افتاد هم توقع نداشت خیلییی گریه کرد. من فقط بغلش کردم قربون صدقه ش رفتم به بچه هم فقط همون موقع که پسرمو هول داد گفتم چیکار میکنی عصبانی همین. بعد دیگه بچه م پنج دقیقه گریه کرد دیگه نرفت سرسره. بعد دیدم مامانش داره نگام میکنه میخواستم برم بگم توگه میدونی بچه ت دست بزن داره لااقل ولش نکن به امون خدا برو. خیلی از خودم عصبانیم که هیچی نگفتم. من اگر باشم قطعا یه تذکر به بچه م میدم و اصلا بچه این سنی رو ول نمیکنم برم بشینم تازه بچه ش خیلی از پسر من کوچیکترم بود
به نظرتون اگر میگفتم کار درست تری بود یا الان؟ من کاری ندارم بچه ها بعضیاشون میدونم رفتار زدن رو دارن و حالا اقتضای سن شونه ولی اینکه به مامانش هیچی نگفتم از خودم عصبانیم. چندبارم نگاش کردم برم بگم باز بیخیال شدم
مامان پرهام مامان پرهام ۲ سالگی
سلام دوستان ،
پسرم وقتی تقریباً نزدیک ۲سال داشت به موزیک و چرخش وسایل شهربازی خیلی علاقه نشون داد و ایستاده بود و نگاه میکرد، چشم برنمیداشت. اونجا با بابام اینا بودم،بابام رفت بلیط خرید ک سوارش کنه. وقتی رفت نشست، هم شروع شد ، زد زیر گریه و بهشون گفتیم نگهش دارن.بعد گفتم این رو هواست شاید ترسیده،بزار یک بازی دیگه بشینه، بردم قطار ، این هم ب محض اینکه قطار راه افتاد گریه کرد. بعد جالب این جاست که فیلمی که ازش گرفته بودم رو هم هر دفعه چشمش می‌افتاد میزد زیر گریه.

بعد پرهام از این ماشین کنترلی بزرگ ها نداره، چند شب پیش خونه پسردایی ام رفت سوار ماشین بچه اش شد. بعد دستش که میخورد و ماشین روشن میشد ، میزد زیر گریه.

یه چیز دیگه اینکه برای تولد ۲سالگی اش یک قطار حیوانات کادو گرفت، اون رو هم قبل از روشن شدن ذوق داشت ، اومدیم ب هم وصلش کردیم و روشن کردیم که نگاه کنه، هم روشن شد زد زیر گریه..


چیکار کنیم بنظرتون که این ترس هاش بریزه.

کلآ بچه ترسویی نیست ، یعنی ترس از ارتفاع و سرسره های بلند و پیچ در پیچ و این چیزا رو نداره، اما از این وسایل های برقی میترسه.

الان من باید چه کاری انجام بدم تا دیگه نترسه؟
مامان کیان مامان کیان ۲ سالگی
چقدر متنفرم از دخالت های خانواده شوهر که فکر میکنند اونا بچه منو از خودم بیشتر دوست دارن هی می‌خوان بگن تو مادر خوبی نیستی آه حال آدم بد میکنن از پوشک گرفتن میرم خونشون هی میگن ما دلمون برات کباب که هی پوشک پاته کونت میسوزه هی به من میگن بگیر بچه رو اذیت می‌کنی فکر میکنند از روی تنبلی این کارو نمیکنم هی شوهرم پر میکردن براش پوشک نگیر بزار از پوشک بگیره آخر سر بهشون گفتم من بدن بچمو خوب میشناسم همه چیز اصولی می‌خوام بگیرم یبوست داره همینطوری اگر به گفته شما بگیرم یبوست بگیره من بدبختم شما که عین خیالتون نیست دوباره میشید دایه مهربان تر از مادر ، سرماخورده بود از عموش گرفته بود هی گفتن تن ماهی دادی بهش مسموم شده بردم دکتر گفت ویروس گرفته بعد برگشتن گفتن بچه باید مریض بشه دیگه خوبه براش، حالا دیشب بچه خواب بود بردم اونجا گذاشتم رفتم موهامو کوتاه کردم بیدار شده منو ندیده گریه کرده زیاد خوب سرفه می‌کنه وقتی بیش از حد گریه کنه میگن خوب دارو ندادی ریخته تو سینش وای از دستشون می‌خوام سرمو بکوبونم تو دیوار آخه کی گفته شما بچه رو از من بیشتر دوست دارید آخه ای خدا