سلام . مامانا من خیلی ناراحتم و از عذاب وجدان نمیتونم بخوابم .دکتر از دوسالگی برای پسرم آزمایش نوشت وای چون اخلاق بچنو میدونستم که خیلی تو مطب و آزمایشگاه وحشی میشه هی پشت گوش انداختم و نبردم تا اینکه دوباره بخاطر قد و کاهش وزن بردم دوباره گفتن باید آزمایش بده چون بچم غذاش خوبه ولی وزن نمیگیره اصرار دارن آزمایش بده . منم دیروز صبح با باباش بردم . نگم گه چه بلایی سرم آورد انقدر جیییییغ زد و تکون خورد که نزدیک بود رگهاش رو پاره کنن . اول دو تا پرستار بعلاوه ما گرفته بودیم گفتن نشد حالا بریم سراغ دست بعدی دوباره بچه زیر دستشون داشت پر پر میشد منم هل میدادن عقب .منم هی با بچم حرف میزدم که نترس من اینجام و به زور میرفتم دست میزاشتم رو سرش .ولی یه بند میگفت ولم کنید و جیغ میزد
خلاصه بعد از کلی کلنجار گفتن این خون به درد نمیخوره و باید ببرید بابا که بخش بستریه. پرستاران اونجا بگیرن .بچه رو گرفتم بغلم کلی آرومش کردم از طرفی دلم میخواست برگردم خونه و نبرم طبقه بالا از طرفی چون همسرم مرخصی گرفته بود و بچه هم ناشتا بود گفتم برم کارم انجام بشه
خلاصه بردمش و چون از پایین گفته بودن این چه جونوریه تا رسیدیم بچه رو از من گرفتن و بردن تو یه اتاق کوچیک و درم بستن منو راه ندادن .دو تا زن افتادن روش و سرنگ رو زدن اینم یه بند اسم منو صدا میزد و جیغ میزد خلاصه با بدبختی تونستن یه ذره خون ازش بگیرن .بچه رو آورن گفتن دست ما رو شکوند انقدر تقلا کرد زیر دستمون . رسیدیم خونه بچه. اشت از حال میرفت یهو دیدم معدش ورم کرد اومد بالا (از جیغ زیاد) انقدر ماساژش دادیم تا کلی باد ازش خارج شد ‌بعدشم خروسک گرفته و به سختی نفس میکشه یعنی دارم میمیرم میگم کاش نمیبردم 😔😔

۹ پاسخ

بچه ها همینن مقاومت میکنن داد میزنن دختر منم برای یکسالگی بردم خیلی اذیت شد از دو تا دست مجبور شدن امتحان کنن جای آمپول کبود شد با اینکه خصوصی بود ولی دوسالگی بردم جای دیگه بازهم شلوغ کرد گریه کرد ولی دستش کبود نشد بهتر بود هر سنی ببری ابتکارها رو میکنن طبیعیه

چقدر پرسنل احمقی داشتن وظیفشونه حالا یه بچه بیشتر میترسه بمیرم ....

بخاطر خودش کردی دختر منم هرسری همین میکنه
برای صداش بهش نشاسته و فرنی بده خوب میشه

ای بابا بردیش بیمارستان شخصی اخه شخصی نسبتا رفتارشون بهتره

مراکز خصوصی ببر همیشه
من پسرمو هربار بردم ازمایش ینفر دستشو دستشو ک نتونه تکون بده،ینفر سرشو و مدام داشته از بالاسر باهاش صحبت میکرده حواسشو پرت کنه
یکیم خون گرفته
اینقدم دستش تندبوده و خوب بود ک نمیگم آیهان گریه نکرد،ولی سریع هم آروم شد

باید میبردی آزمایشگاه معتبر ،کادر بیمارستان همینن چیزی یاد نگرفتن ،دارن اونجا تمرین میکنن

چقدر وحشت ناک
انشاالله که زودتر خوب بشه طفل معصوم
خودتون از نظر تغذیه ای بهش رسیدگی کنید
چیزای طبیعی بیشتر بده بهش چیزایی که مواد نگهدارنده داره کمتر بده
شاید رشدش دوره ای هست یک دوره رشد می‌کنه یک دوره نه

ای خواهر میفهمم حالتو بچه های منم همین بلا سرشون اومد خیلی حس بدییه،ولی مجبوریم بخاطر خودشون،طفل معصوما نمیدونن اینکارا براچییه بخاطر همون خیلییی میترسن،واییی یاد دخترم افتادم که دوماهش بود بستری شد پنج روز بیمارستان خوابید هرروز میبردن بچه رو جای سرمشو عوض میکردن میگفتن رگش خراب شده،خداشاهده هروقت میبردن پنج شش جاشو سوراخ میکردن تا یه جا پیداکنن،بچه انقد گریه میکرد وقتی میاوردن عین عروسک فقط یه جا میافتاد،همین عید امسال نیلای من سرم داشت بزور نگهش داشتیم زنه بیشعور رگشو گرفت نتونست سرم وصل کنه شیلنگش درومد خون بچه همینجور داشت میرفت گفت این خراب شد اون دستشو بدین اونم سوراخ کرد بازم موفق نشد آخرش طاقت نیاوردم گفتم نمیخواد ولش کن براش دارو میگیرم بخوره گفت حداقل آمپولشو بزنید گرفت آمپولش زد آوردیم خونه بچه تا مدتها یادش بود دستش کبود شد هی نشون میداد میگفت دارو🥺

* طبقه بالا . راه حلی دارید برای خروسک بعد از جیغ . حس خفگی داره همش . از ترسم دکتر نمی‌برم چون میدونم دوباره جیغ میزنه و بدتر میشه . اینم بگم من هر بار با کلی آمادگی قبلی و بازی و قصه میبرمش دکتر .

سوال های مرتبط

مامان کیان مامان کیان ۲ سالگی
چقدر متنفرم از دخالت های خانواده شوهر که فکر میکنند اونا بچه منو از خودم بیشتر دوست دارن هی می‌خوان بگن تو مادر خوبی نیستی آه حال آدم بد میکنن از پوشک گرفتن میرم خونشون هی میگن ما دلمون برات کباب که هی پوشک پاته کونت میسوزه هی به من میگن بگیر بچه رو اذیت می‌کنی فکر میکنند از روی تنبلی این کارو نمیکنم هی شوهرم پر میکردن براش پوشک نگیر بزار از پوشک بگیره آخر سر بهشون گفتم من بدن بچمو خوب میشناسم همه چیز اصولی می‌خوام بگیرم یبوست داره همینطوری اگر به گفته شما بگیرم یبوست بگیره من بدبختم شما که عین خیالتون نیست دوباره میشید دایه مهربان تر از مادر ، سرماخورده بود از عموش گرفته بود هی گفتن تن ماهی دادی بهش مسموم شده بردم دکتر گفت ویروس گرفته بعد برگشتن گفتن بچه باید مریض بشه دیگه خوبه براش، حالا دیشب بچه خواب بود بردم اونجا گذاشتم رفتم موهامو کوتاه کردم بیدار شده منو ندیده گریه کرده زیاد خوب سرفه می‌کنه وقتی بیش از حد گریه کنه میگن خوب دارو ندادی ریخته تو سینش وای از دستشون می‌خوام سرمو بکوبونم تو دیوار آخه کی گفته شما بچه رو از من بیشتر دوست دارید آخه ای خدا
مامان اهورا مامان اهورا ۲ سالگی
من یه سوالی دارم تا حالا به این مورد برنخورده بودم نمیدونم عکس العملم باید چی باشه
من امروز پسرمو بردم پارک بعد یه دختر بچه بود که از پسرم هم کوچیک تر بود. مامانش اونور نشستخ بود واسه خودش حرف میزد. این از پله ها رفت بالا پسر منم پشت سرش. دو پله رفته بود بالا دختر وحشی بازی دراورد پسرمو هول داد افتاد. حالا بچه م کاریشم نداشتا اون میگفت تو نیا هولش داد اینم توقع نداشت هولش بدن هم از دوتا پله با باسن افتاد هم توقع نداشت خیلییی گریه کرد. من فقط بغلش کردم قربون صدقه ش رفتم به بچه هم فقط همون موقع که پسرمو هول داد گفتم چیکار میکنی عصبانی همین. بعد دیگه بچه م پنج دقیقه گریه کرد دیگه نرفت سرسره. بعد دیدم مامانش داره نگام میکنه میخواستم برم بگم توگه میدونی بچه ت دست بزن داره لااقل ولش نکن به امون خدا برو. خیلی از خودم عصبانیم که هیچی نگفتم. من اگر باشم قطعا یه تذکر به بچه م میدم و اصلا بچه این سنی رو ول نمیکنم برم بشینم تازه بچه ش خیلی از پسر من کوچیکترم بود
به نظرتون اگر میگفتم کار درست تری بود یا الان؟ من کاری ندارم بچه ها بعضیاشون میدونم رفتار زدن رو دارن و حالا اقتضای سن شونه ولی اینکه به مامانش هیچی نگفتم از خودم عصبانیم. چندبارم نگاش کردم برم بگم باز بیخیال شدم