۱۰ پاسخ

تنها نیستی🥺 هانام همینه
منتهی جدیدا یکم بهتر شده
مثلا دوساعت مونده به رفتن میگم هانا ده تا دیگه بازی کردی میخایم بریما،بعد دوباره میایم
بعد هر یه ربع یاداور میشم
اینجوری دیکه موقع اومدن نق نمیزنه که بمونم و فلان...
یهو بهش نگو پاشو بریم
یا مثلا چیزی که خونه دوست داره و بگو بریم میخایم با فلان چی بازی کنیما

خوب کاری کردی عزیزم باید یاد بگیره که آخرش برگرده خونه و حرف مادرشو گوش بده نباید با جیغ و گریه به خواسته هاشون برسن

حالا دختر من ننیاد خونه مامانم😆😆اینقدر باهاش مهربونن بغلش/میکنن باید براش برچسب و خوراکی بخرم تا راضی بشه بیاد البته خجالتیه. هرجا دختر خواهرم باشه قبول میکنع اخه همیشه هم که اونا نیستن. خونه مادر شوهرمم هم طبقه بالامونه اونجارا هم زیاد دوست تدارد اگه بچه خواهر شوهرم باشه دوست داره😩

من ب خاطر دحترم ماهی یکبار میرم سعی کن کمتر بری عزیزم الان بچت اولویت هست

بخدا دهن من یه مدت سرویس بود مهمون میومد پشت سر مهمون جیغ جیغ که منم ببرید بخدا یجوری رفتار میکرد انگار ما تو خونه باهاش چیکار میکنیممممم

منم پسرم منو ب رقص میاره ینس من میگم شما می شنوین .امروز رفتم بانک یکم مونده بود منو شوهر بده . منو ب رقص آورد همه منو نگاه می کردن. بعد دادم دس شوهرم گفت فقط باید پیش مامان بمونم مامان دوباره شروع شد اصلا نمیذاشت با رئیس بانک صحبت بکنم

وای خاهر دختر منم اینطور شده لجباز خیلی لجباز

منم با رهام هر روز همین بحث داریم با مادرشوهرم تو یه ساختمون هستیم همیشه با جیغ و داد و گریه باید بیارمش خونه

بهترین کار رو کردی عزیزم دو سه بار که بفهمه کارش با گریه حل نمیشه متوجه میشه و بهتر میشه ♥️
پسر منم خونه خواهرم رفتنی دوست داره بمونه و با خواهرزاده هام بازی کنه
جدیدا بهش تایم میدم که عقربه ساعت اومد روی اینجا باید بریم و قبول می‌کنه خداروشکر 😅

واااای دقیقا پسرمنم همینه با جیغو گریه باید از خونه مامانمم بیارمش 🥴🥴

سوال های مرتبط

مامان آیلین مامان آیلین ۴ سالگی
سلام شبتون بخیر،یه بار قبلا سوالمو مطرح کردم ولی دو نفر بیشتر جواب ندادن خواهش میکنم اگه تجربه ای دارین کمکم کنین. دخترم خیلی خجالتیه از اول همون خجالتی بود ولی با خانواده خودم خیلی خوب بود تا سه سالگی وابسته مامانم بود تو یه جمع که وارد می‌شدیم اگه مامانم اونجا بود زودی میرفت بغلش یا اینکه با خواهرم تو یه ساختمونیم همش میرفت خونه اونا و با بچه هاش بازی می‌کرد شب به زور برا خواب میاوردیمش اگه اونا مهمون داشتن اوایل خجالت می‌کشید بعدا یخش آب میشد به بازی ادامه می‌داد جوری با دامادمون جور بود که از سر و کولش بالا میرفت ولی آلات مدتیه اصلا خونشون نمیره کلا همه جا حتی خونه مامانم می‌چسبه به من وقتی بلند میشم زودی از لباسم میگیره و دنبالم میاد دیروز به زور راضیش کردم که خونه خواهرم بمونه با پسرش بازی کنه خودشم دوست داشت بمونه ولی همون که شوهر خواهرم اومده بود شروع کرده بود به گریه یعنی همه جا اینکارو میکنه برا چیزای خیلی بیخود گریه میکنه از توجه اطرافیان بیزاره تو جمعا خجالتی بودنش خیلی خیلی شدید شده اصلا با بچه ها ارتباط نمیگیره حتی با باباش هن جایی نمیره و میگه مامان هم بیاد درحالیکه قبلا میرفت و چند ساعتی ازم دور میموند