دیروز جلسه اول کلاس مهارت و استعداد ویام بود🥰
من این ترم آموزشگاه ویام رو تغییر دادم و آموزشگاه تخصصی تری ثبت نامش کردم چون ویام دیگه بزرگتر شده و متوجه خیلی چیزا هست و علاوه بر بازی بیشتر باید روی مهارت‌هاش و نشون دادن استعداد هاش کار بشه تا متوجه بشم ویام بیشتر به چه کارایی علاقه داره
من از جلسه اول کلاسش و واکنشی که ویام داشت خیلی راضی بودم 🤗
از ده تا بچه فقط ویام موقع پرسیدن اسم بچه ها خودش اسمش رو گفت و همین برای من بس بود که انقدری متوجه بود که بشینه سرجاش و منتظر باشه تا نوبتش بشه
راستش اون لحظه کلی ذوق کردم 🥺🤗
حتی وقتی مادرای بچه های دیگه به نوبت اسم بچه هاشون رو میگفتن و همه باید براشون دست میزدن ویام هم همکاری میکرد و دست میزد و خوشحالیش رو نشون میداد
سه تا از بچه از اول کلاس دائم بهانه میگرفتن و گریه میکردن و مادراشون اصرار به همکاری بچه ها داشتن و بهشون فشار زیادی میاوردن
واقعا تعجب میکردم چون این کارشون هم نظم کلاس رو به هم میریخت هم استرس زیادی به بچه وارد میکرد کاش بعضی از مادرا اینو متوجه بشن که اگه بچه ای الان تمایل نداره و جو اینجور محیط هارو دوست ندارن میتونن با تمرین و حوصله چند ماه دیگه که بچه آمادگی داره به این کلاس ها بیارنشون

تصویر
۱۵ پاسخ

سلام عزیزم کجا میبرید کوچولو رو

میشه اسم کلاس رو بگین سرچ کنم چی هست من ندیدم تاحالا بخام ببرم

ماشالله ب ویام جان منم دخترم ثبت نام کردم خداکنه همکاری کنه

قشنگ معلومه بچه تهرانیه جذاب کوچولو

جنتلمن 🤩

ماشالله به آقا ویام گل💚

زود نیست واسه کلاس واستعداد یابی؟

وای چه خوب کاش منم دخترموببرم دخترمنم خیلی قشنگ همه چیومیدونه اسم همه اعضای خانوادمومیدونه وخیلی قشنگ جمله میگه ومنظورشوبهت میرسونه

ماشالا اقا ویام ،ببخشید میتونید اسم کلاس و کجا برگزار میشه و هزینه اش بگید

پسرتون صحبت میکنه؟

عزیزدلم امیدوارم همیشه این لبخند زیبا رو چهره گل پسرت باشه و شاهد موفقیت های روزافزونش باشی
آقا ویام از چند ماهگی تونست اسمش رو بگه ؟

وووییی جنتلمن قشنگ

سلام ای جانم قشنگم
میشه بگید این کلاس واسه چیه و برای چ چیزی ویام رو بردین؟

عزیزم کجا کلاس میبریش ؟؟ و هزینه هاش چطوره ؟

اخ عزیز دلممم چه نازی شما اقا ویام🥰

سوال های مرتبط

مامان ویام مامان ویام ۱ سالگی
سلام سلام مامانای مهربون🥰

ما امروز خانوادگی واکسن آنفولانزا زدیم
قبلش بخاطر ویام خیلی استرس داشتیم ولی خداروشکر ویام اصلا اذیت نشد ولی دست من یه کم جاش درد میکنه😬
امسال هم‌ دکتر ویام تاکید به زدن واکسن داشت و بخصوص برای ویام تاکید داشتن‌ که حتما نوع هلندی رو تزریق کنیم
خب ما چند روزی دنبال واکسن گشتیم و چون دیر اقدام کرده بودیم پیدا نمیکردیم اگرم بود نوع فرانسوی بود که خداروشکر تونستیم بالاخره پیدا کنیم

💉مامانا حتما دقت کنین بچه ای که بار اول این واکسن رو تزریق میکنه باید دو‌ دوز به فاصله چهار هفته تزریق کنه
💉بچه هایی مثل ویام که امسال سال دوم یا بیشتره یک دوز کافیه
💉دکتر ویام تاکید به نوع هلندی داشتن و این به این معنی نیست که نوع دیگه اش رو نشه تزریق کرد ایشون نظرش این بود که اولویت هلندی باشه اگر پیدا نکردیم نوع دیگه تزریق کنیم
💉و حتما حواستون باشه برای زیر دوسال نباید کامل تزریق بشه نصف یا نهایت دو سوم واکسن باید تزریق بشه
مامان ویام مامان ویام ۱ سالگی
به وقت ۲۱ ماهگی نبض زندگیمون👼🏻

سه ماه دیگه ویام دوساله میشه و من هروقت بهش فکر میکنم کلی احساساتی میشم و گاهی باورم نمیشه مامان یه پسر کوچولوی وروجکم🥺

ویام کلا نوزادی آرومی داشت و من حقیقتا با کمکای همسرم و خانوادم و آروم بودن ویام سختی و شب بیداری زیادی نکشیدم چون ویام از همون اول شبا خیلی برای شیر بیدار نمیشد و حدود چهار تا پنج ساعت یه سره میخابید البته اوایل ما نگران میشدیم و به دکترش گفتیم که ایشون گفتن طبیعیه نوزاد وقتی خوب سیر بشه کامل میخابه و‌چون خداروشکر کولیک و رفلاکس و زردی نداشت تاثیر زیادی تو راحت خابیدنش داشت
از هشت ماهگی هم که ویام شیر شبش قطع شد کلا شبا کامل میخابه و الان حدود‌چهارماهی هم میشه روزا هروقت خابش بیاد و شبا خودش میخابه البته با حضور ما کنارش
ولی خب تو این سن کنجکاوی و شیطنت های خودش رو هم داره ولی نسبتا حرف گوش تر و کم اذیت تره🙃

خدارو هزار بار شکر واسه وجود این فرشته های پاک تو زندگیامون🥰🙏

یه توضیحی برای مامانایی که شاید براشون سوال پیش بیاد
از ویام توی سینک عکس گرفتم پوشک استخری تنش کردم کاملا بهداشتیه و پس نمیزنه
کلا هم ده دقیقه توی آب بود
مامان هامین مامان هامین ۲ سالگی
سلام مامانا ،یکم درد و دل داشتم
من مامان دوتا پسر کوچولم پسر کوچولوی من الان یک سال و ده ماهشه خیلی روزهای سختی رو گذروندم الان که بچه هام بزرگتر شدن خیلی خیلی بی حوصله و عصبی شدم ،احساس کم بودن میکنم به حال مادرهایی که یک بچه دارن غبطه میخورم ناشکری نمیکنم عاشق بچه هامم ولی خب همیشه تو جمع ها و جاهایی که میرم من نمیتونم به دوتاشون برسم هم خودم و هم بچه هام سردرگمیم
احساس میکنم صبر و همه آرامشم رو برای همیشه از دست دادم از اون دختر اروم و صبور و مهربون هیچی نمونده انقدر که پسر بزرگم کولیک داشت و رفلاکس پنهان و تا هفت ماه همش گریه بعدش هم که لج و اعصاب خوردی بعدش هم ناخواسته باردار شدم یه بارداری سخت و پر از استرس چند روز قبل از زایمانم یکی از نزدیکام فوت شد و ووووو خیلی داستانهایی که پسر دومم داشتم
خیلی قوی بودم یه تنه و دست تنها بچه هام رو تا اینجا رسوندم ولی الان دیگه بریدم خیلی خسته ام بیشتر بخاطر اینکه نمیتونم مادر همراه و خوشحالی برای پسرام باشم ناراحتم ،دعواشون میکنم خودم بیشتر از اونا گریه میکنم و داغون مییشم ولی نمیتونم رو اعصابم کنترل داشته باشم چند جلسه تراپی هم رفتم ولی بخدا وقت اونم‌نداشتم و اصلا بهتر نشدم
ترو خدا تا وقتی از ارامش اعصابتون مطمئن نشدین بچه دوم‌نیارین چون واقعا از دنیا و همه چیزای مورد علاقتون که دور میشید هیچ یه مادر افسرده هم میشین
مامان سحر مامان سحر ۱ سالگی
من اینجا خیلی دیدم .که بچه ها شون از شیر گرفتن هم واسه بچه سخت بوده هم مادر و من استرس شیر گرفتن داشتم .. دخترم شدید وابسه ...یه روز دلم زدم به دریا گفتم آخرش چی باید بگیرم ... شبش که شیرش دادم دیگه هرچقدر پا شد دیگه بهش شیر ندادم تو خونه چرخوندم رو پا گذاشتم .. صبحم تا میتونستم باهاش بازی می‌کردم. رو سینه هام هیچی نزدم... هرچقدر دخترم اومد سمتم .گفتم ممی آخ شد .نباید بخوری . دست بزن روشون تا شب خیلی اذیت نکرد آخر شب که شد باز تا صبح بهونه گرفت .صبح بهش شیر دادم هم سینه ها خیلی پر شده بود هم دلم نمیخواست یهو بگیرمش .. روز دومم همش دخترمم سر گرم .کردم .بهش میگفتم ممی آخ شده نباید بخوری باید دست بزاری روش .بوسش کنی ..تا الان هر موقع هوس شیر میکرد میومد دست میزاشت روشون .الانم گذاشت روشون خوابید ... باز انشالله فرداصبح .. میدم بهش .... اینطوری نه خودم اذیت شدم .نه دخترم ......بچه ها زبون آدم متوجه میشن باید باهاشون حرف زد . وبازی کرد ....‌ خدا رو شکر که این بحران م تموم شد ..... من رو سینه هام هیچی نزدم .گذاشتم دخترم ارتباطش باهاش داشته باشه ...