سلام خوبین مامانا.
خیلی مختصر میخاستم تجربه پراسترس قبل زایمانم رو بهتون بگم که بدرد همه میخوره متاسفانه من تو هفته ۳۹ ویروس انفولانزا گرفتم تمام استخونای بدنم دردمیکرد تب و لرز داشتم همش نگران بودم چرا حالا نزدیک زایمانم من دیگ جونی ندارم طبیعی زایمان کنم چندشب یا دنبال نوار قلب بچه بودم یا دنبال سرم زدن برا دردای خودم شب اخری نوار قلب خوب بود اما تکونای بچه خیلی ریز و بی حرکت ماماها میگفتن طبیعیه نصف شبه ظهره نمیدونم گشنه ای شاید براهمین حرکت نداره اما من ترسیدم رفتم سونو گفت اب دور بچه کم شده رو ۷۵ بود مستقیم از سونو‌رفتم پیش دکترم با ماما همراهم مشورت کردم جواب سونو خوب نبود منم سرم نمیشد دکتر دید و چیز خاصی نگفت فقط گفت برو بیوفیزیکال انجام بده حرکتارو دقیق نشون میده من فرداش سریع رفتم ی سونوگرافی دیگ گفت خانم اب دوربچه شده ۳۴ تو باید سریع سزارین
بشی من رفتم زایشگاه دوباره نوار قلب و اینا بازم میگفتن خوبه چندبار تست امینو دادم نشتی هم نداشتم درد طبیعی هم نداشتم ماما زنگ زد ب دکترم دیگ دکتر گفت سریع امادش کنید برا عمل اما من ک نمیدونستم شرایط خطرناک شده لج کردم گفتم اول میرم دوش میگیرم میام دیگ ازم تعهد گرفتن رفتم سریع فقط گردن ب پایین دوش گرفتم رفتم بیمارستان برا عمل.....

۳ پاسخ

اخی عزیزم 🥺

بقیشم بذارین

قدم نو رسیده مبارک گلم ممنون که تجربتو با ما درمیون میزاری❤️❤️❤️

سوال های مرتبط

مامان نیلا مامان نیلا ۱ ماهگی
تجربه زایمان

من ۲۲ مهر رفتم بهداشت ک واکسن بزنم بعد اونجا سردرد داشتم بهداشت گفت نه چون سردرد داری برات واکسن نمی‌زنیم اول برو بیمارستان چک بشی بعد
من رفتم بیمارستان نوار قلب گرفت گفت کند شده دوباره گرفت گفت بهتره ولی ی سونو برو من رفتم سونو گفت همه چی خوبه این کارا تا عصر طول کشید .
ساعت ۶ من ب دکترم زنگ زدم گفتم ک این مشکل برام پیش اومده بعد بهم گفت سریع بیا مشهد منم تعجب کردم گفت من شوهرم نیس تا بیاییم دیر میشه گفت هر جور هست خودتو برسون دیگ ما کارامون کردیم ساعت ۷ راه افتادیم تو راه ک بودیم دکترم زنگ زد بیا بیمارستان موسی بن جعفر من تا رسیدم ۹ شد رفتم زایشگاه معاینه شدم ک خیلی ردرد داشت اما یک سانت باز بودم بعد ماینع دیگ‌ نتونستم راه برم درد داشتم
ب دکترم زنگ زدن گفت مریضتون اومده اونم گفت سریع آماده کنید ب ا اتاق عمل دیگ رفتم لباس پوشیدم بعد سرم زدن و سونو وصل کردن منو راهی اتاق عمل کردن
من اصلا استرس نداشتم چون تاحالا نرفته بودم اتاق عمل.
بعد اونجا ک رفتم خیلی باهام مهربون بودن گفت آروم کارتو خم کن من خم کردن امپول بی حسی رو زدن .،خاتم دکتر شروع کرد ب زدن بتادین
و آماده برا عمل فک کنم بعد ۱۵ دقیقه دخترم دنیا اومد اما بخیه زدن طول کشید تقریبا ی ۴۵ دقیقه بود بعد هم یک ساعت تو اتاق ریکاوری بودم
خداروشکر زایمان خوبی داشتم اما خیلی با عجله پیشرفت
مامان 🎀Asra🎀 مامان 🎀Asra🎀 ۴ ماهگی
خب خب من اومدم بعد 22 روز از تجربه زایمانم بگم 😂

من 38 هفته 2 روز زایمان کردم اونم طبیعی
من برای شنبه سونو داشتم سونو واسه وزن بچم از چهار شنبه حرکت نداشت شبش کلی چیز شیرین خوردم مثل بستنی آب قند...... بعد این همه تلاش یه تکون خیلی ضعیف خورد دیگه شبش خوابیدم ساعت 9 اینا گفتم بزار سونو شنبه رو پنجشنبه برم که ببینم چرا تکون نمیخوره هم برا وزنش رفتم سونو منو سونو کرد اینو بگم از دیشب که تکون خورده بود دیگ حرکتی نداشت سونو کرد منو بعد گفت همه چیش خوبه وزنش 2900 فقط بند ناف یه دور دور گردنشه بدون فشار گفت حتما برو پیش دکترت سونو رو ببینه منم از همونجا رفتم بیمارستان آخه دکترم نبود رفتم بیمارستان ثامن دکترم اونجا بود بعد رفتم زایشگاه سونو رو نشون دادم گفت باید نوار قلب بگیری ازم گرفتن بعد گفت باید بری سونو فیزیکال بعد رفتم سونو که بهم گفت خونرسانی به جفت متوقف شده وزن بچه 4 هفته عقبه یه دور بند ناف دور گردنشه وزنشم 2500 این سونو رو همون روز رفتم ساعت 3 بود بعد گفتم من صبح سنو بودم بهم نگفته این چیزارو ب تازه بگم که بخش زایشگاه بهم گفتن اگه سونو بیوفیزیکال مشکل داشت بیا اگ نداشت برو که از مرده ک سونو کرد پرسیدم گفت برو علان بیمارستان رفتم نشون دادم سونو رو گفتن ما به این سونو کاری نداریم
مامان نخودي مامان نخودي ۲ ماهگی
سلام مامانا
من ٢٩شهريور سزارين شدم
قرار بود ني ني كوشولوم ٧/٧يعني مهر ماه ب دنيا بياد اما ي روز از خواب بيدار شدم يهو يه آبريزش(ترشح)از بدنم اومد پايين
خيلي ترسيدم اينقد كه اينجا تو گهواره خونده بودم راجب پاره شدن كيسه آب و كم شدن آب دور جنين و….اين داستانا
خلاصه مطب دكترم تعطيل بود شانس مرخصي بود رفتيم ي كلينيك سونو دادم گفت آب دور جنين كم شده
كلي گريه كردم ب همسرم گفتم بريم زايشگاه بيمارستان نوار قلب جنين بگيرم رفتيم دكتر شيفت اونجا تا سونو ديد و نوار قلب خوب نبود گفت اورژانسي بايد بري اتاق عمل ممكنه بچه بره تو دستگاه چون ٣٦هفته و ٣روزم بود
خلاصه با اصرار خودم باز خيلي شيريني خوردم و ي بار ديگه نوار قلب گرفتن اينبار خوب بود ولي گفتن اگه ميخواي بري بايد تعهد بدي هر اتفاقي بيوفته پاي خودت
ديگه رفتم خونه ولي خواب نداشتم همسرم دلداريم ميداد ميگفت من ميدونم چيزي نيس سونوگرافي چرت گفته
خلاصه دكترم از مرخصي اومد بعد دو روز اونم گفت اورژانسي و سريع برو سونو ي جاي معتبر
رفتم آب دور جنين كم نبود خوب بود خداروشكر
ولي دكترم گفت با اينكه اين سونو خوبه اما ريسك نكن و ٣٧هفته بچه ترم و كامل هست زايمان كن
اين شد كه ني ني كوشولو ماما شهريوري شد😍😍😍خدارو هزار مرتبه شكر ميكنم هرشب از ذوق نگاهش ميكنم خوابم نميبره دلم ميخواد همش نگاهش كنم
چون ميدونم خيلي زود بزرگ ميشه دلم واسه اين روزا تنگ ميشه😞😞
مامان ساحل مامان ساحل ۲ ماهگی
خانما بیاید بگم چیشد رفتم بیمارستان 😅
از صبح بچم خیلی حرکاتش کم شد و زیاد تکون نمیخورد از ساعت ۱۱ ب بعد هم اصلا تکون نخورد دیگ تا ساعت ۳ هرکار کردم تکون نمیخورد بعد دیگ‌با مامانم رفتم بیمارستان اول صدا قلبش گوش داد خوب بود بعد گفت برو کیک و ابمیوه شیر کاکاعو یه چی شیرین بخور بیا منم رفتم خوردم و اومدم اول نوار گرفتم تکون نخورد زیاد تو نوار و انقباض نشون میداد و گفت ب همراهت بگو بره بستنی بگیر برات بستنی بخوری ب مامانم گفتم رفت گرفت برام تا مامانم رفت و بیاد منو معاینه کرد اول خیلی ترسیدم استرس داشتم ولی دیگ مجبور بودم رفتم لباسام در اوردم معاینه کرد اصلا هم درد نداشت هیچ من برا خودم یه قول ازش ساخته بودم خودم شل شل گرفتم معاینه کرد و فقط دوتا انگشتشو برد داخل همین بعد لباسام پوشیدم و بستنی خوردم دوباره نوار قلب گرفت اینبار ۵ بار تکون خورد تو دستگاه و خودم حسش کردم بعد زنگ زد ب دکتر گفت دهانه رهمم ایقد بازه و اینا گفت برم پیاده روی ساعت ۸ دوباره برم خود دکتر معاینه کنه پیشرفت کرده بودم بستری میکنن 😅🥹
اگ زایمان کردم میام تجربه زایمانم براتون میگم 🙃
مامان سلین جون❤️ مامان سلین جون❤️ ۱ ماهگی
خب بریم براتون بگم از زایمانم...
من از اول بارداری فقط قصد زایمان طبیعی داشتم و اصلا به سزارین فکرنمیکردم
ماه نهم بودم که دکترم گفت من میخوام برم مسافرت اگه میخوای خودم باشم باید سزارین کنی در غیر اینصورت همکارم کارتو انجام میده منم خب چون دلم به طبیعی بود گفتم اوکی مشکلی نداره ولی شماره دکتر داشتم و تلفنی باهم در ارتباط بودیم
دیگه رفتم توی۴۰ هفته ولی همچنان خبری از درد نبود تا اینکه روز۱۲مهر دکترم گفت برو ان اس تی بده نتیجش برام بفرست من رفتم برای ان اس تی گفتن نوارش زیاد جالی نیست باید بستری شی منم اصلا آمادگی نداشتم کلی استرس گرفتم چون دکتر هم دکترهای انکال میومدن و هیچ شناختی نداشتم تو همین تکاپوها و درگیری ها بودم که گفتن میتونی امشبو بری فردا صبح باز بیا مجدد نوار قلب بگیر صبح روز۱۳بادل دردکمر درد از خواب پاشدم دیدم خیلی درد دارم رفتم دوش آبگرم گرفتم صبحانه خوردم و رفتم برای نوار بیمارستان وقتی که نوار گرفتن گفتن دردات شروع شده و باید بستری شده و معاینه پنج سانت بود
دیگه سریع کارهای بستری انجام شد و من ناباورانه و غیرمنتظره رفتم برای زایمان ....
من
مامان آلا 🩷🐣 مامان آلا 🩷🐣 ۶ ماهگی
خیلی خلاصه از زایمانم بنویسم براتون
دو شب قبل با درد کمر و واژن رفتم که زایشگاه بستری بشم اما به خاطر اینکه انقباضات منظم و زیادی نداشتم برگشتم خونه ولی دکترم گفت چون ترشحات خونی داری فردا صبح ۱۰ بیا مطب. رفتم و فشارم رو چک کردن ۱۴.۵ روی ۸ بود و خانم دکتر سریع منو فرستاد زایشگاه که بستری بشم. ۱۰:۳۰ رفتم زایشگاه و زنگ زدم که مدارکم رو بیارن برای بستری
اونجا از بچه ان اس تی گرفتن و ضربان قلب ۱۹۰ بود و اصطلاحا تاکی کارد شده سریع مشاوره بیهوشی و عفونی برام انجام دادن (سرفه های خشک داشتم)
تا ساعت ۵ عصر بستری بودم تا دکترم اومد و گفت اینداکشن براش شروع بشه (آمپول فشار) و قرار شد تا ساعت ۷ اگه پیشرفتی نداشتم و ضربان قلب بچه پایین نیومد سزارین اورژانسی بشم (همچنان دهانه رحمم یکسانت بود و سر بچه توی معاینه مشخص نمیشد) خانم دکتر گفتن شاید نشتی کیسه آب داشتی و بچه به خشکی افتاده اما قطعیتی نبود
ساعت ۷ دردام داشت شروع میشد که سرپرستار اومد و گفت سریع شوهرتو بفرست برای بستری عمل من خیلی جا خوردم و گفتن خانم دکتر صلاح عمل دونستن
مامان سورنا 🐣🦋 مامان سورنا 🐣🦋 ۷ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمان
من از ۳۵ هفته ماما همراه گرفته بودم و شروع کردم ب ورزش
۳۷ هفته رفتم معاینه گفت هنوز باز نشدی دوباره اومدم ورزشارو بیشتر کردم و ۳۹ هفته باز رفتم پیشش بازم گفت هنوز باز نشدی😢 و معاینه تحریکی انجام داد برام و گفت چهل هفته بیا زایشگاه شاید بستری کنن شایدم نه برا ۴۱ یک هفته بستری شی
همه کارایی ک برای باز شدن دهانه رحم خوب بود انجام دادم رفتم دوباره معاینه شدم گفت یسانتی و دوباره معاینه تحریکی 🥴🥴🥴
خلاصه ک هیچ دردی نداشتم تا روز ۳۹ هفته و ۶ روز ک رفتم زایشگاه ماما همراهمم اونجا بود ...الکی گفتم حرکات بچم کمتر شده و درد پریودی و اینا دارم ماما اومد معاینم کرد و ضربان قلب بچمو گرفت و گفت بزار تا دکتر بیاد. دکتر ک اومد دوباره ی معاینه انجام داد گفت فقط یسانت بازی و سر بچه نیومده تو لگن بعد سونوگرافی هامو نگاه کرد دید وزن بچم یکم بالاست و دست ب شکمم میزد با تعجب نگاه میکرد و ی سونو وزن برام نوشت گفت برو انجام بده بیا بعد دیگه ماما همراهم گفت تا دکتر سونو بیاد توپ بهم داد گفت بشین ورزش کن ببینم سر بچه نمیاد تو لگن منم ورزش کردم و خیلی گذشت دوباره معاینه کرد گفت دوباره همون یسانتی
رفتم سونو انجام دادم وزن بچه ۴۲۰۰ بود🥲🥲 ماما نگاه کرد گفت خیلی بالاست برو ب دکتر نشون بدع اول رفتم پیش ماما همراهم ب اون گفتم و نشون دادم گفت وزنش بالاست و سرش نیومده تو لگن من میتونم الان امپول فشار برات بزنم و کلی تا شب ورزش کنیم تا حالا ببینیم باز میشی یا نه چون وزنش بالاعه ممکنه شونش در بره گیر کنه وسط دردات مدفوع کنه و ...... دوباره سزارین میشی خودت اذیت میشی و کرنه برا من ک کاری ندارع برو سزارین دیگه درد طبیعی رو نکش گفتم باشه بعد دیگه خودش با دکترا هماهنگ کرد

ادامه دارد....