قلبم داره تند تند میتپه
۱ساعت پیش بچم بدون هیچ سر و صدایی بدون هیچ دردسری خوابید همه در تعجب بودیم
حتی پرستارا میگفتن چطوری اخه
چی شده اینطوری خوابید
گذاشتم روی زمین بخوابه
دکتر اومد ضربان قلب اینا نگا کرد گفت عالیه فردا مرخصین
۱٠دقیقه بعد از رفتن دکتر امیر مجید و گذاشتم روی زمین بخوابه
بچم لرزید
محکم لرزید داد زدم
و گرفتمش توی بغلم شاید این اخرین باری بود که توی بغلم میگرفتمش
که یه دفعه صدای سوت دستگاه بلند شد
دیننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
این صدای مرگ من بود
قلبم وایساد که دکمه اضطراری رو زدم دکترا ریختن سرش
با هر دفعه ای که دکتر با دستاش قلب بچمو فشار میداد
قلبم وایمیستاد
که صدا به نرمال برگشت دین. دین. دین
دکتر گفت خدارو شکر
من اشک میریختم فقط که دیگه هیچی یادم نیومد و افتادم
وقتی چشمامو باز کردم بچم توی بغلم بود
محکم فشارش دادم که خوابمون گرفت
بعد از چند با صدای کنده شدن موهام بلند شدم😭
دیدم داره موهامو میکشه چقدر خوشحال بودم
حس میکنم جز شما کسی رو ندارم
خواستم در میون بزارم😭

۳۳ پاسخ

انشاالله زودی خوب بشه مرخص شه برین خونه عزیز دلم🥲🥲
ببخشید بخاطر خوردن قرص اینجوری شد؟چقد خورده مگه

عزیزم براش صلوات فرستادم
برای همه ی بچه های گرفتار بیماری
ان شااله هیچ بچه ای مریض نشه که دل پدر و مادرش آروم نمیگیره تا وقتی لباس عافیت بپوشه
خدا بهتون رحم کرده عزیزم
ان شااله سلامتیش رو زودتر بدست میاره ❤️

نذر کن نذر علی اصغر .رقیه اینا بکن واسه حالش عزیزم شده ۱۰تا شیر و کیک مثلا نذر کنی

وای خدایا💔💔

عزیز حال پسرت خوب شد

خدایا به حق پنج تن به حق امام حسین لباس عافیت تن این بچه بپوشون

عزیزم بچت چطور خبری بده

وای الهی خدا دلتو اروم کنه و هرچی زودترامیر مجید عزیز خوب بشه، نمیدونی چه حالی شدم چطور تنم به لرز افتاد ، خدایا به حق فاطمه زهرا هیچ بچه ای مریض نباشه،

وای جونم خداراشکر که خوب شد انشاالله که زودتر خوب بشه و باامیرمجیدجان برگردید خونه

الان بچت چطور بهتر شدم بخدا خیلی ناراحتم

وای خدا بلا یه دور 🥲

چه لحظه ی سختی رو تجربه کردی ☹️☹️

آخ الهی ب حق ضامن آهو زودی حالش خوب میشه

انشاالله که خدا شفا بده و زودتر ببریش خونه عزیزم

وای خدا قلبم💔 فقد خداروشکر خدارو تو هرلحظه از زندگیت یاد کن اون بهتون دوباره بودنشو بخشید خداروشکر خداروشکر

سمیه
بخدا مردم‌تا تاپیکت تموم شد
الهی بمیرم برای دلت😭

الهی بمیرم انشاللع زودتر بیاریش خونه چشمام پر شد

ای وای
عزیزم حتما ی قربونی کن، پشت سرهم بد بیاری و اتفاقای بد
هر روز صدقه بده
الهی تن بچت سالم باشه، من یکی قلبم ایستاد تاپیکتو دیدم😢

خدارو شکر عزیزم یه تخم مرغ برا بچه بشکن شاید چشم زدن بچه رو اگه بلد نیستی تخم مرغ شکستنو بگو یادت میدم

خدایا قسمت میدم به عظمتت شفای امیر مجید عزیزمون رو بده سریع برگرده خونه خودش❤️

خداروشکر خوبه بچت انشلا ی حق امام رضا بهتر بشه و هیچ مشکلی نداشته باشه

وای خدارو هزااار مرتبه شکر
ان شاالله به حق امام حسین زودتر بلا ازش دور بشه سالم ببریش خونه

وای خاک بر سرم 🥺 چقدر خدا بهتون رحم کرده انشاالله زود حالش خوب بشه ❤️

الهییییی یعنی بخاطر همون قرصه هنوز؟ 😢 قرص چی بود؟
براش حمد شفا میخونم عزیزم انشالله به سلامتی زودتر خوب بشه 🤲

آخیییی عزیییزم🥺🥺لرزه ب تنم افتاد
ان شاء الله بسلامتی مرخصش کنی

الهی بمیرم برا دلت عزیزم خدابه حق حضرت زهرا بچتو زودتر خوب کنه و همیشه سلامت تو بغلت باشه و بزرگشه اشکم دراومد خدا برا هیچ مادری نخواد این لحظه های تورو

خداراهزاربارشکر ایشالا همیشه سلامت باشه عزیزم

الهی خدا حفظش کنه برات

ایشالا سریع این‌ روزای سخت بگذره و شادی عمیقی سراسر زندگیتونو بگیره🩵

خداروشکر الهی هیچ مادری داغ بچشو نبینه

عزیزم دودت بگردم مگه بچت چیکارشه ؟
خدا الههی شفاش بده
الهی هیچ. بچه ایی مریض نشه
خیلی سخته خییییلی

عزیزم براش حمد می خونم

الهی بگردم دورت

سوال های مرتبط

مامان امیرمجید مامان امیرمجید ۱۱ ماهگی
شب داشتیم غذا میخوردیم شوهذم دندونش درد میکرد به سلنا گفت برو دارو هارو بیار بخورم اروم شه رفت بیاره گفت پیدا نمیکنم اورد همه دارو هارو ریخت جلوی شوهرم بعد شوهرم خورد رف بیرون
یکم نون داده بودم دس امیرمجید بخوره دیدم نون تموم شده این داره یه چیزی میجوه دست کردم دهنش چیزی نبود
بعد بردم خوابید روی پاهای سانیا بعد از یه ربع این اینقدر بینی و سورتشو خاروند که صورتش شروع کرد خون اومدن خواهرش گرفت بغلش دور از جون بچه هاتون بچم عینه عقب مونده ها شده بود نه به صدایی واکنش نشون میداد نه میخندید و نه گریه میکرد و فقط صورت و بینیشو میخاروند اب زدیم صورتش ولی هیچی به هیچی این میلرزید اروم یه دو سه بار لرزید
باباش اومد گفتیم اینجوریه گفت چرا منتظرین بردارین بریم
ما هم خونه مامانم اینا توی روستا بودیم تعطیلات رفته بودیم
بردیم کیلینیک گفت ما شستشوی معده نداریم ضربان قلب گرف ۲۷۵بود گف برین مراغه سوار شدیم بریم بیمارستان ابو علی سینا توی راه بچه چشماش داشت میرفت همه از خودمون خارج شده بودیم ولی من دست کردم دهنش تا نخوابه
بعدش ماشین خراب شد
من پیاده شدم از هرکی رد میشد خواستم ببره ۲نفر نبردن سومی برد خدارو شکر
توی راه ما دیگه نفهمیذیم چی شد که بچه انگار رفت سیاهی چشماش رفته بود سانیا از کیفش ابش رو برداشت خالی کرد روی صوت امیرمجید که دیدم مردمک چشماش برگشت
بچم بازم میلرزید
رسیدیم بیمارستان
گفتن بچه مسمومیت دارویی شده
شستشوی معده دادن
من اینقدر گریه کردم که چشمام باز نمیشه
حالا ماشینی که اونجا مونده رو گشت دیده استعلام گرفته زنگ زده بابام گفته ماشین اینجاست بیاین ببرین بابامم گفته اخه دخترم اینجاست ماشین رو پس کی برده ما به کسی نگفتیم که داریم میریم
مامان نهال مامان نهال ۹ ماهگی
سلام مامانا میخولستم یه تجربه باهاتون به اشتراک بزارم
من نهال رو از ۶ ماهگی یاد دادم مستقل بخوابه(البته به خیال خودم) دیگه میزاشتم توی تختش پتوشو میکشید رو سرش با پستونک میخوابید تا اینکه رفتیم خونه مادرشوهرم اینا که شهر دیگه هستن کلی مکافات و سختی که جای جدید خوابید بعد دو روز دوباره چند روز بعدشم از اون ور رفتیم خونه مامانم اینا که باز شهر دیگن اونجا که خییلی اذیت شد و همه گفتن این دیگه چه استقلالی بود که اینقد وابسته هست ی شبم با دوستامون رفتیم باغ یکی دوستام دحتر ۲ ساله داشت که هنوزروی پا میخوابوندش خلاصه شب درعرض نیم ساعت دخترش رو پاش خوابید و گذاشت بخوابه و من و نهالرو باباش تا صب بیدار بودیم هیچی دیگه کلا کسی نخوابید بعد فهمیدم واقعا به این نمیگن مستقل خوبیدن اینم یه جور وابستگی به تخت خوابشه که بدر از روی پا و بغل خوابوندنه بعد از اون هر سری یه جا میزاشتم بخوابه یبار روی تخت خودش یه بار توی حال یه بار روی تخت خودمون خیلی هم این روند طول کشید ولی خب خداروشکر الان یه ماهه که اکی هست و همه جا میخوابه خواستم بگم اگر توی این مرحله هستید اصلا این اشتباه منو نکنید که فقط یه جا بخوابونید اینم یه جور وابستگیه