امشب عصابم خورد بود پسرم از صبح گریه میکنه همش بغلمه به زور خابونده بودمش داشتم کارو میکردم دختر پنج سالم هی زیر دست و پام بازی میکرد مثل اینطرف اونطرف میدوید توی لوله جارو برقی داد میزد و کلا رو مخم بود من گرفتمش تا جایی که میخورد زدمشششش خیلی زدمش🫠☹️بعدشم تهدیدش کردم اگه صدات در بیاد گریه کنی بازم میزنمت🤦🏻‍♀️بچم رنگش زرد شده حالا مثل سگ پشیمونم بغلش کردم هی ماچش میکنم میگم ببخشید کلا من زود عصبی میشم زودم پشیمون میشم کلا آدم سگی هستم حالم از خودم بهم میخوره مادر انقد بیشعور نوبره والا روزی هزار بار به خودم میگم امروز دیگه آدم باشه بچهات گناهن نزار مثل خودت عقده ای بار بیان نزار وحشی بشن ولی خب چکنم بخدا منم اذیتم تهت فشارم پسرم شب و روز نداره رفلاکس و کولیک داره همش بغلمه گریه میکنه، شوهرم راه دور سرکاره دست تنهام با دوتا بچه عصریم مادر شوهرم اومده یخورده رو مخم راه رفته رفته ماشینم نداریم برم بیرون یه دور بزنم حال و هوام عوض بشه، عصری خالم اومده دنبالمون بریم خونه مادر بزرگم انقد تو ماشین خط و نشون واسه دخترم کشیده که پشیمون شدم چرا از خونه اومدم بیرون😑
مادر شوهرم نهار میذه جاریمو دعوت میکنه میرن اونجا ولی به من نمیگه میگه دیدم شما ماشین ندارین بیاین دیگه نگفتم😐خب بیشعور باید هوای منو که با دوتا بچه کوچیک دست تنهام بیشتر داشته باشی تا اون عروست که شوهرش۲۴ ساعته زیر کونشه.
خلاصه از همین چیزا عصبی میشم و سر طفله معصوم خالی میکنم بعدم میشینم گریه میکنم .
.
.
.
چیکار کنم آدم بشم آروم بشم دل به خونه زندگیم ببندم ؟
بنظرتون بچم زرد شده؟
یه چیزی بگین دیگه عصبانی نشم یا حداقل بتونم خودمو کنترل کنم

تصویر
۱۵ پاسخ

خودت جواب خودتی دادی عزیزم. ماها نسلی هستیم که تو بچگی کتک خوردیمو تحقیر شدیم برا همینم الان با کوچکترین حرکتی عصبانی میشیمو از کوره در میریم حداقل شما سعی کن جوری با بچهات رفتار کنی که این چرخه ادامه پیدا نکنه. بچها که گناهی ندارن اول به خواست خدا بعدم به خواست ما اومدن به این دنیا پس ما موظفیم بهشون آرامش بدیم، حس امنیت بدیم ازشون مراقبت کنیم. دوران بچگی دوران مهمیه نذار بچهات آدمای عصبانی و استرسی بار بیان که خدایی نکرده آیندشون خراب بشه.❤

😭😭😭درکت میکنممم

ولی من بهت حق میدم با اینکه خودم هنوز یه بچه دارم و اصلا تجربه نکردم شرایط شمارو اما بهتون حق میدم عصبی بشین
منشأ عصبانیتت رو خودت داری میگی از کجاست خب حذفشون کن اگر مادرشوهرت زر زر میکنه کمتر برو سمتشون بخدا این خیلی جوابه یه مدت نری خودشون میان سراغت با عزت و احترام ازت میخوان بری سمتشون
هرکسی به بچت بی احترامی کرد جوابشو بده اگر نمیتونی جوابشونو بدی نشون بده ناراحت شدی
شما مشخصه خیلی تحت فشاری از بقیه جوانب اونارو درست کنی نصف عصبانيتت از بین میره

ماشالا به این دختر دلم میخواد اول 4 تا فحشت بدم ک چرا این فرشته ی خدا رو زدی
بعد بگم همه تو زندگی سختی کمی کاستی دارن هر کس یه جور
سعی کن با خودت مهربون باشی. دعوت نکرد ک نکرد خاله ات رفتارش خوب نیست نرو
یه مثلث محکم و امن بساز برا خودت و دوتا بچه ات
اونا به تو دلگرمن به تو دلخوشن از تو الگو میگیرن
وقتی کاری به کسی نداشته باشی آرومتر ی
دخترت رو بزار یه کلاسی یا دو. سه روز درهفته مهد ک بتونی استراحت کنی
به کارای دیگه برسی

دو روز دیگه همین بچه های آروم با برخورد نادرست یا میشن افسرده یا پرخاشگر ک دردسرش خیلی بیشتر از الان باز برا خودته
ببین کسری ک خیلی کوچیکه بزار تو کالسکه. با دخترت برید بیروت حتی شده تا سر خیابون و برگردین
کلی حال و هواتون عوض میشه
وقتی از لحاظ روحی خسته ای مجبور نیستی جارو بکشی یا ظرف بشوری
اونا شسته میشه ولی زمانی ک باید با بچه هات خوش میگذروندی برنمیگرده

نکن عزیزم منم ۲ تا دختر دارم دخترم کولیک داره همش گریه دختر بزرگم مدرسه داره همش درگیرم اما تاالان یادم‌نمیاد دخترم کتک زده باشم خیلی روی اعصابم راه میره اما فقط یو نفس عمیق میکشم میگم آوا جان از جلوی چشمم دور شو یااگه دعواش کنم بعدش میگم آوا جا بیا مامان انگار اتفاقی نیفتاده همسر منم راه دور میره راننده جاده منم وقتی میره مثل امشب که رفت میام خونه مادرشوهرم باز آخر هفته میرم خونه مامانم خودتو تو خونه حبس نکن تایمی که پسرت خوابه سعی کن با دخترت وقت بگذرونی عزیزم‌پیش میاد دیگه وقتی عصبی میشی یک نفس عمیق بکش یک لیوان آب بخور یه این فکر کن اون فرشته تو آوردی تو دنیا پس بزار بازیش بکنه کتکش نزن

درخاستمو قبول میکنی؟؟

منم خیلی بی اعصابم از آینده خودم میترسم
خیلی سخته بتونم خودمو کنترل کنم
دقیقا بخاطر ریفلاکس دخترم دارم دیوونه میشم همش دعوا میکنم با شوهرم
کاشکی میتونستم راهنماییت کنم

عزیزم وقتی عصبانی میشی در بالکن رو باز کن چند تا نفس عمیق بکش یه لیوان آب بخور
وقتی عصبانی میشی خودتو بزنی بهتره تا او بچه طفل معصومو مگه اون چه گناهی کرده
انرژیشو کجا تخلیه کنه ببرش پارک یا کلاسی چیزی ثبت نامش کن یه چند ساعتی خونه نباشه
بعدشم الان خیلی ماشین ندارن
اسنپ کار همه رو راحت کرده
شوهرت داره کار میکنه پول در میاره خوب خرج کن
چند تا جا برو افسردگی نگیری پس فردا شوهرت بیاد با یه آدم مریض رو برو بشه

اسنپ بگیر خونه مادرشوهرت برو
آوار شو رو سرش
یعنی که چی
پسرشه نیس لااقل ننش از نوه هاش یه کم مواظبت کنه

دخترتو ب زبون بگیر باهاش مهربون باش ببین چی میبینی اونوقت دیگ بگی فلان کارو نکن دیگ نمیکنه بچرو وقتی میزنی رو لج میوفته باهات بدترررر اذیتت میکنه هروقت نتونستی خودتو کنترل کنی صلوات بفرست ایت الکرسی بخون مثلا دخترتو ب کار بگیز ب شوخی و بازی بگو بیا کمک مامان اسباب بازیاتونو جمع کنید

ظهر ببرشون بعدم بچع هاي تو هستن كسي حق دخالت نداره تو مادرشوني اگه ميخاد دخالت كنه خودش بزرگشون كنه

چقدر چهرتون نازه ماشالله💚، چی بگم خواهر؟ وقتی عصبانی شدی یه صلوات بفرست آب خنک بخور، بچه کوچیک اگه شیطونی نکنه مریضه، اگه میتونی با کالسکه عصرا برید یه پارک نزدیکتون یا اصلا یه سوپر برو خرید کن بذار انرژی دخترت تخلیه بشه

درکت میکنم. ما هرچیم بگیم تاثیر نداره. فقط باید ارامش داشته باشی ک بتونی خودتو کنترل کنی الان هم خابت کمه هم کار میکنی خسته میشی. نمیتونی خودت بعداز ظهرا کوچولوتو بزلری توکالسکه و دست دخترتو بگیری بری پارکی جایی؟؟
ولی طفلکی گناه داره نزنش. داد زدن از کتک زدن هم بدتره تو روحیش. اونم فردا میشه یکی مث ما. عصبی🥺

درکت میکنم عزیزم....برو خونه مادرشوهرت با استپ برو اوار بشو روش حداقل دخترت اونجا سرگرم میشه خجالت هم نکش نوشونه

عصرا كالسكه بچت بردار دست دخترتم بگير ببرشون پارك

سوال های مرتبط

مامان لیا❤️👶🏻 مامان لیا❤️👶🏻 ۸ ماهگی
🥺🥺ومنی که امروز از خودم و مادرشدنم بیزار شدم😭😭😭لیا از ۳ شب بیداره و فقط در حد ۵ دقیقه چرت میزنه و گریه میکنه از صبح هم چندین بار استفراق از دماغ و دهنش زده بیرون اصلا نه خودش خواب داره نه من 😔منی که هر روز به خودم میرسیدم موهامو اتو میکردم منی که شغلمو که خیلی دوسش داشتم و درامدی عالی داشتم منی که همه از مرتب بودنم و اندامم تعریف میکردن حتی تو ۹ ماه بارداری هر کسی میدید تعجب میکرد نه ورمی نه لکی نه ترکی هرکی میدید میگفت خیلی حاملگی بهت میاد خیلی شیک حامله شدی🤭 منی که همیشه سرحال بودم منی که هر روز با شوهرم میرفتیم بیرون منی که انقدر خواب دوست داشتم منی که هزاران چیز دیگه حالا تبدیل شدم به یه زن که ۳ ماهه نتونستم حتی برم بغل شوهرم باهاش حرف بزنم با خیال راحت چه برسه به رابطه و بوس ....شدم پوست و استخون به خاطر رژیم چون دخترم کولیک و رفلاکس داره از کت و کول افتادم انقدر که بغلش کنم و راه برم درحد ۵ دقیقه حموم میکنم و نمیرسم موهامم شونه کنم ۳ ماهه نتونستم ۲ ساعت مفید بخوابم همش خواب و بیداریم همش خونم و شوهرم خودش میره بیرون منم باید بابچه سروکله بزنم زیر چشام گود افتاده کل لباسام گشاد شدن ازبس لاغر شدم روحیمو کلا از دست دادم از شوهرم گرفته تا هر کس دیگه ای که منو میبینه میگه چرا اینجوری شدی بهم ریختی .ومنی که کاملا مستقل بودم الان کلا تو خونه زندانی شدم چون یه بار با بچه رفتم بیرون از دماغم اومد بیرون و با گریه برگشتم خونه چون بچم گریه و بیقراری میکردو با بچه و کار خونه سرو کله میزنم ....اصلا ناشکری نمیکنم یه تار موی بچمو با دنیا عوض نمیکنم ولی خیلی خستم خیلی امروز به معنای واقعی میگم که من کم آوردم
مامان چشم تیله ای🔮 مامان چشم تیله ای🔮 ۱۱ ماهگی
چقدر دلم گرفته🥺 چطور یه عده میگن بچه بیارید زندگی تون شیرین میشه
(درسته بچه خیلی شیرینه) اما فقط بچه،نه خود زندگی
از وقتی بچه م بدنیا اومده کلا اخلاقم عوض شده شوهرمم عوض شده
اصن یه آدم دیگه شدیم😞 من خودم اینقد بی اعصاب شدم که گهگاهی به شوهرم پرخاش میکنم و اونم ناراحت میشه☹️ در صورتی که حتی ما یه دعوا هم نداشتیم طی ۳ ساله که باهمیم..اما حالا تن تن سر یچه بحثمون میشه
من خیلی کم طاقت شدم😭 خسته میشم😔 خستگیمم رو شوهرم خالی میکنم
اصلا نمیتونم مثل قبل لوووس و نااز و ملوس باشم برای شوهرم🥲 من قبلا خیلی شوخ و سرزنده بودم پیش شوهرم اما الان نه...خیلی بدم میاد از الانم
خیلی خشک و‌سرد شدم
افسرده نیستم میدونم خودم..فقط خسته ام..حس میکنم چون مادر شدم دیگه نمیتونم مثل دخترا رفتار کنم باید فقط مادری کنم😫
گاهی میگم ای کاش بچه نمیوردم که رابطه ام با شوهرم سرد بشه
اصلا بچه ارزششو داره؟! نه والا ندتاره یه روز همین بچه ها برمیگردن به آدم میگن تو برای ما چیکار کردی مگه؟! میخاستی منو بدنیا نیاری و ...
چقدر دلم پره😭 برام دعا کنین حالم خوب بشه
مامان ملورین مامان ملورین ۴ ماهگی
مامانا یکم درد و دل کنیم 🥲 دختر من خیلی بد قلقه طوری که هرکسی نمیتونه ارومش کنه مدام گریه میکنه موقع تعویض پوشک موقع لباس عوض کردن باید یکی شیشه شیرشو به دهنش بگیره بخوره تا بزاره عوض کنیم اینقدر جیغ میزنه و کبود میشه ادم میترسه نفسش نره کلا اصلا بچه ارومی نیست منو باباش از وقتی اومده هیچ جا نمیتونیم بریم چون اینقدر گریه و شیون میکنه باید فرار کنیم از اونجا و زهرمارمون میشه حتی تو ماشینم اروم نیست واقعا بزرگ کردنش سخته من از زمانی که زایمان کردم خیلی داغون شدم از وزن قبل بارداری خودمم ده کیلو اومدم پایین دیگه به خودم نمیرسم موها ژولیده دیگه وقت ارایش ندارم بهم ریختم همش کلا خودمو نابود کردم و وقف دخترم کردم خیلی روش حساسم هرکسی میخواد کمکم کنه ازش ایراد میگیرم که بلد نیستی مامانم خیلی غصمو‌ میخوره میگه حساسیتو به این بچه کم کن بزارش دست من برو یکم به خودت برس با شوهرت یه جایی برو فوقش میگی من بد نگهش میدارم بلد نیستم قلقشو اشکال نداره سه چهار بار بالا میاره دیگه ولی دل من رضایت نمیده احساس میکنم مادر بدیم اگر بدمش دست کسی اون نمیدونه چجوری اروغشو بکیره چجوری قرصاشو بده چقدر شیر بده و هزار تا فکر دیگه