۲ پاسخ

آره من به اکثر دارو ها حساسیت دارم تا مرز کما هم رفتم

احتمال زیاد آمپول هیوسین برات زدن تو سرمت. اون و وقتی میزنی دهنت کامل خشک میشه و یکم ضربان و بالا می‌بره. تو حساسیت نشون دادی نسبت به این امپول

سوال های مرتبط

مامان پسر کوچولو مامان پسر کوچولو ۸ ماهگی
تا رسیدیم بیمارستان کل کیسه آبم خالی شد رفتیم معاینه کرد گفت باید بستری شی دیگ ان اس تی گرفتن دید انقباض دارم ۳فینگر باز شده رفتم زایشگاه ساعت ۵ دردام ده دقیقه ای شد داد میزدم همیش التماس میکردم بیان بالا سرم ترسیده بودم گفتم میمیرم شده بودم ۳۵ هفته ۲ روز همش ترسم از این بود بچم بره دستگاه یا اتفاقی بیوفته
ساعت ۶ نیم صبح دردام شد هر ۴ دقیقه ساعت رو به رو بودم همش جیغ میزدم
اومدن معاینه کردن دیدن ۷سانت شدم گفت زور بزن تو و رفتن
منم همش زور میزدم جیغ میکشیدم ساعت ۷ اومدن دیدن ۱۰ سانت شده ریختن سرم فشار میدادن شکمم ک بچه بیاد رحمم خشک شده بود نمیومد بچه
لگنم کوچیک بود گیر کرده بود خودمم نفس کم آورده بودم اصلا نمیتونستم تکون بخورم آمپول فشار رو دوبار زدن بهم
دکتر هی میگفت زور بزن بچه تا نصفه اومده نمیشه سزارین کرد الان بچه از دست میره
من دوباره شروع کردم ب زور زدن ساعت شد ۷:۱۵ دقیقه بچه رو با دستگاه کشیدنش گذاشتن رو شکمم دکتر گفت مبارک باشه مامانی بچت سالمه سالم بدنیا اومد باز جفتم زد بالا ریختن سرم جفتم رو کشیدن بیرون
کلی بخیه خوردم بچم ۳۵هفته ۲ روز با وزن ۲۶۰۰ بدنیا اومد
ولی با زردی خیلی شدید و بالا ی روز خونه بودیم و بستری شد بیمارستان دوباره ۳۰درجه زردیش بود ۶روز داخل مراقبت های ویژه بود خونش تعویض شد و بهتر شد مرخص کردیم خودم تا ۱۰ روزگی بیمارستان بودم افسرده شدم حال روحی خوبی نداشتم🥰اینم از تجربه زایمانم و الان پسر عجول شده ۳ماهه زندگیه من😍
مامان پسرکم مامان پسرکم ۶ ماهگی
خب بالاخره ب رسم گهواره منم اومدم با تجربه زایمان مو بگم
خب از اونجایی شروع کنم ک من چن روز بود ک حرکات بچم کم بود و قرار بود دو شنبه برم پیش دکتر یک شنبه از خواب بیدار شدم دیدم بعله یکم خیسم بگو نشتی من تو روبیکا دوستا داشتم گفتن هرچند زود برو بیمارستان رفتم بیمارستان شفا ک ازم نوار قلب گرفتن گفتن هیچی نیس تست نگرفتن ضربان قلبشو شنیدن بعد فرداش من رفتم پیش دکتر گفتم ک اینجوری هست من حرکات کم دارم سونو بیو فیزیکال نوشت دادم اونم گفت از ۶. ۴ میدم بعد گفت فردا تکرار کن این سونو رو منم انجام دادم بعله متاسفانه گفت حرکات کمه کیسه آب نشتی داره شده ۱۱ منو بستری کرد نمیدونستم گریه کنم یا چیکار منو شوهرم دیگه داشتم رد می‌دادیم از دلتنگی ناراحتی حالا من بستری شدم تنهایی در بیمارستان عارفیان روز اول آمپول ریه زدن هی ضربان بچه چک میشد هر نیم ساعت و روز دوم هم دوز دوم آمپول زدن و من یکمم آبریزش داشم گفتن نوار بزار گذاشتم گفتن هیچی نیس گفتم باشه خوابیدم و فرا رسید روز سوم من از شب هیچی نخوردم چون حالم خوب نبود صبحم صبحونه دادن شوهرم گفت نخور خودم واست میخرم میارم منم نخوردم ساعت ۷ صبح بود اومدن نوار گرفتن ک ی دقیقه ضربان بچم رفت دستگاه صدا داد همه اومدن بالا سرم من مردمو زنده شدم زنگ شدم شوهرمو مادرشوهرم کیف آماده کنین زود بیایین اونا هم ترسیده اومدن منو بردن سونو گفتن بعله آب دور جنین کم شده دکترم اومد گفت آماده شو واس زایمان آخه من ۳۶ هفته ۵ روز بودم از شما چه پنهون ن شاد بودم ن غمگین حالا مادرم مادرشوهرم گریه میکردن شوهرم ناراحت بود منو از زیر قرآن رد کردن رفتم