دل نوشته
هممون گاهی خسته ایم و گاهی شاد ...گاهی غمگین و گاهی امیدوار ...من صبح ها شادم و شب ها غمگین ،اول هفته ها خوشحالم و آخر هفته ها ناامید ....امشب کلی به همسرم نق زدم و اذیتش کردم و خودم ناراحت شدم از خودم ، پسرم امروز مریض بود همه اش نق زد و گریه کرد ،منم دیگه به همسرم نق زدم ،هر روز از سر کار میاد میره تو اتاق کار کنه ( یه دور کاری که فعلا داره آموزشش رو میبینه ) پسرم رو مشغول میکنم که نره سراغش یا میبرمش بیرون میچرخونم ، اونهم یادش داده گوشی و تلویزیون نگاه میکنه ، ازین کارشون ناراحتم ، خودم قبلا تلویزیون براش میگرفتم در حد یه ربع که صبحانه بخوره ولی الان دم به دیقه میگه ماشین که کارتون بذارم براش ، دیگه بیخیال شدم امشب ،فهمیدم باید سرشو گرم کنم ،خودم باهاش بازی کنم ...این به کنار بچه مریض رو فردا باید ببریم خونشون ،چون همسرم با پدرش یه جاکار میکنن ، پدرش قبول کرده که همسرم بعد از ظهر ها بیاد در عوض آخر هفته ها بره وایسته مغازه ،یعنی کلا آخر هفته ها ما میریم اونجا و همسرم رو نمی بینیم مگر وقت خواب ،چون مغازه است . آخر هفته هایی که همه گردش و تفریح و پارکن ما دور از همیم و سر کاریم ...این چند سال که باهمیم یه مسافرت نرفتیم ، من آدم غر زدن نیستم تحمل میکنم ولی یه جاهایی دلم برای پسرم هم میسوزه .خدا خودش مشکلات همه رو حل کنه که روزگار سختیه ....

تصویر
۲ پاسخ

روزگار برا همه سخته گلم من همسرم فقد هفته ای دو شب خونس بقیه هفته کلا منو دخترم تنهاییم همش هوام ک سرده جایی نمیشه رفت فقد خونه پدرومادرم میرم هفته ای یکی دوروز

بخدا منم ازصب تاشب تنهام با دخترم دیگ بعضی وقتا واقعا کم میارم. شوهرم شغلش جوریه ک اصلا نیس ب قول شما فقط موقع خاب ک اونم ازبس خستس زود خابش میبره

سوال های مرتبط

مامان طاها و همتا مامان طاها و همتا ۲ سالگی
واقعااا خدا به مادر ها هم ی قلب رئوف داده و هم ی قلب که با منطق کار میکنه...!

شیشه شیر طاها چیکو بود که توی سفر شکست ، براش همونجا دکتر براون گرفتیم، این شیشه گاهی نشتی میداد.
طاها هم عادت داره قبل از خواب شیر بخوره ، دیشب هی نشتی میداد و هر کاری کردیم نشد ، ی شیشه چیکو داشت ولی سریش خیلی گشاد بود با اونم نخورد ، دیگه همسرم انداختش توی ماشین ی دور زدن خوابید.

امروز ظهر رفتیم برای خواب براش شیر گرم کردم توی چیکو ، بهش گفتم مامان نیگا این خرابه هی زیاد زیاد ازش شیر میاد هی چند بار امتحان کرد ، بعد شیشه رو انداخت اونور ، ولی هی گریه و بهونه میگرفت ، قشنگ معلوم بود بچه ام شیر میخواد ، با خودم گفتم این اتفاق سببی هستش که دیگه شیشه رو ازش بگیرم ، چون نی نی جدید به دنیا بیاد دیگه سرگرم اون بشم این کار سخت میشه .
خلاصه سرتون رو درد نیارم از ۱۲:۳۰ تا ۱:۳۵ داشتم سعی میکردم بخوابونمش ... تا بلخره موفق شدم.

انشاالله این اتفاق سببی بشه که دیگه شیشه رو بزاره کنار و ی مرحله بیفتیم جلو ...

واقعا خدا قوت به مامان های قوی و صبور 🩷🩷
مامان ,,,,💚 مامان ,,,,💚 ۲ سالگی
واقعا بچه های الان هم هوشش رو دارن هم ظرفیت اینکه این شخصیت رو پیدا کنن
ی بار محمد صادق بیرون پاستا خورد بعد خیلی دوست داره کلا پاستا و ماکارونی
ی بار که از خواب پاشد هی گفت پادا پادا که شب خریدیم براش دوباره دیروز که بشه چهار پنج روز بعد اون قضیه از صبح گریه کرد گفت پادا
گفتم مامان نیست دیگ چند وقت پیش خوردی نمیتونی امروز بخوری عوضش برات ی غذای خوش مزه دیگ درست می کنم و کلا دیگ از ذهنش پرید
من میتونستم دیروز بخرم براش یا خودم درست کنم ولی خواستم یاد بگیره خیلی وقت ها نمیشه یا نیست با معنی نبودن آشنا شه همه چیز هر لحظه که اراده کنه در اختیارش قرار می گیره
محمد صادق اینقدر به لطف خدا آدم های با محبت اطرافش هستن که شدید میل ب لوس کردنش دارن ولی من یک تنه وایمیستم گاهی جدی بر خورد می کنم باهاش در کنار محبت در کنار بازی و متوجه شده وقتی میگم نه یعنی نه
مثلا مدام اطرافیان می گن چی براش بخریم میگم اندازه نیازش هم لباس داره هم اسباب بازی قرار نیست اینقدر جلوی چشمشون پررر شه که هیچ لذتی از داشته هاشون نبرن
که توقعشون روز ب روز از پدر و مادر بیشتر شه
گاهی شده بود اششک بریزه برای اینکه گوشی دستش بدم ولی من ندادم گفتم مامان نیاز نیست الان میتونیم بازی کنیم در صورتی که پدرش عکس منه سرریع در اختیارش میزاره همه چیزو ولی من دارم دو تا بچه رو تو خونمون کنترل و مدیریت می کنم🤦🏻‍♀️
وبه شدت روی جفتشون کنترل دارم 😁
بچه ها میخام بگم اینقدررر بچه هایی دیدم که بیش از حد امکانات داشتن و هنوز سیراب نشدن و باز دلشون از داشته های بقیه ی بچه ها میخاد
قرار نیست دعوا کنیم
ادامش پایین👇🏻👇🏻♥️
مامان حلماسادات🌱 مامان حلماسادات🌱 ۲ سالگی
مامان دلآرام مامان دلآرام ۲ سالگی
دخترم خیلییییییی نگهداریش سخته. خیلییی. یعنی یه چایی هم نمیذاره بخورم. همش باید در خدمتش باشم. بازی، نقاشی، پارک بردن، کلاس بردن و...
مسافرت و گردش و مهمونی هم میریم از بس شیطونه اصلا بهم خوش نمیگذره. چون همش من و شوهرم باید اونو نگهداریم. حتی تو ماشینم باید یکسره باهاش بازی کنم. حالا بدبختی اینه که این روزا خیلی جیغ میزنه. از مربیش که مشاوره پرسیدم که چطور رفتار کنم و دارم تموم راهکارارو اجرا میکنم. تموم بدنم از شدت اضطراب از صدای بلندش عرق سرد میکنه. امروز واقعا کم آوردم و وقتی مامانم اومد زدم زیر گریه. گفتم خسته شدم از این زندگی.
ولی طبق معمول این ماییم که مقصریم. مامانم شروع کرد که این بچه به این ساکتی. تو ناشکری. شما مادرای الان خودتون الین و بلین و...
یعنی گریه و فشار عصبیم رو چند برابر کرد و رفت.
واقعا احساس بدبختی میکنم که یه آدم آگاه دور و برم نیست که اینجور وقتا دست بکشه رو سرم. آرومم کنه. یکی نیست بفهمه که وقتی از صبح تا شب پنج دقیقه مال خودت نیستی یعنی چی.
مامان ریحانه مامان ریحانه ۲ سالگی
سلام مامانا خدا قوت
مامانایی که بچه های نزدیک دو سال دارید و واردید به بحث روانشناسی کودک به راهنمایی و کمکتون نیاز دارم❤🌹

دختر من از وقتی که راه افتاده یعنی یکسالگی بشدت شلوغ و پرتحرک هست و باید به همه چی دست بزنه و تجربه کنه چه تو خونه چه تو ماشین چه تو مهمونی  سعی کردیم خونه رو کاملا بی خطر و امن کنیم براش مبلمان و تمام صندلی ها رو کلا جمع کردیم چون میرفت از روشون میپرید پایین و به خودش آسیب میزد. باز از دل یه کار یا وسیله بی خطر یه کار خطرناک در میاره! از ۱۸ ماهگی تا الان هم شدت شلوغی ش بیشتر شده اصلا خودش تنهایی با اسباب بازی هاش مشغول نمیشه مدام باید یکی پیشش باشه باهاش بازی کنه وابستگیش هم به ما زیاده هر جا میرم باید دستمو بگیره باهام بیاد حتی داخل سرویس توضیح منطقی هم میدم که میرم و برمیگردم باز تنهاش بذارم دنبالم میدوه و وحشتناک گریه میکنه هشتاد درصد مواقع هم در حال نق زدن و گریه و بهانه گیری هست بدون اینکه گرسنه یا تشنه یا مریض باشه تو پوشک بستن و لباس پوشیدن هم اصلا همکاری نمیکنه گریه میکنه و فرار میکنه تو همون ده ثانیه هم که فرار میکنه بعضا سریع رو فرش جیش میکنه !!بیرون هم میبریم که انرژیش تخلیه بشه باز خونه اومدنی همش در حال گریه هست تو جمع ها هم با بچه ها زیاد بازی نمیکنه بیشتر میره سمت وسیله های اطراف. در حد پنجاه کلمه و پشت سرهم یکی دو کلمه فعل و فاعل حرف میزنه ولی اکثرا دلیل گریه هاشو نمیگه.این کاراش استرس منو هم بشدت زیاد کرده
با شلوغکاری و ریخت و پاشش زیاد مشکل ندارم مشکلم با نق و گریه هاشه

سوالم اینه که تجربه مشابهی داشتید؟ راهکاری دارید لطف کنید؟بعد از چه مدت گریه هاش کمتر میشه؟