۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان آوا مامان آوا روزهای ابتدایی تولد
مامان مهراد مامان مهراد ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲🥳
خلاصه از ساعت یک ظهر ان اس تی و کارای مربوطه رو انجام دادن و سرم فشار رو از خیلی کم شروع کردن ، تا ساعت سه درد خاصی نداشتم انقباض و خیلی کم گرفتگی ، کم کم زیاد می کردن که اذیت نشم ، تو این بین ورزش می کردم تو اتاق یکم دردام بیشتر شد شبیه درد پریود ولی قابل تحمل بود برام نفس عمیق میکشیدم و رد می کردم ، بعد بهم گفتن بشین رو نوپ درد اومد بالا پایین شو ول کرد قر بده رو توپ ، حدود یک ساعت رو توپ بود و دردام بیشتر شد ولی همچنان با ماساژ که همسرم می داد و نفسای عمیق رد می کردم ، معاینه شدم ۵ سانت بودم ، وان رو آماده کردن و دراز کشیدم تو وان به همسرم گفتن آب گرم و بگیر رو شکمش و کمرش ، یکم که گذشت دردام شدت گرفت و کم کم صدام در اومد ولی بازم سعی می کردم با نفس کشیدن کنترل کنم ، ( اینم بگم که من می‌خواستم اپیدورال بگیرم ولی دکترم گفت چون زایمان اولی تا ۷سانت تحمل کن ) برای خودت و بچه بهتره و من تحمل کردم (درد. زایمان آخرا سخت هست ولی یکسره نیست نترسید اون بین تایم ریلکس کردن دارید) من مرتب خرما و مایعات می‌خوردم که ضعف نکنم،هفت سانت که شدم برام بی حسی رو زدن و کم کم پاهام گرم و شد تمام دردا رفت بعد بی حسی در عرض یه ربع دقیقه از هفت سانت کامل فول شدم ( در حال که دکترم می گفت یه ساعت تا فول شدن داشتی) در واقع بهم کمک کرد بی حسی که زود فول شم ،
مامان پرواز مامان پرواز ۴ ماهگی
پارت ۳
دیگه تایم گرفتم هر ۴دقیقه یکبار انقباض داشتم تا ساعت ۱۲ صبر کردم چون اصلا فکرش هم نمی کردم این درد زایمان باشه
(آخه همه میگفتن هنوز شکمت خیلی بالایه ،بچه نیومده تو لگن ، ۴۱ هفته پر می کنی و... از این دسته حرف های نا امید کننده )
ساعت ۱ظهر بود رسیدم بیمارستان معاینه ام کردن وگفتن ۳سانت دهانه رحم ات باز شده😳
و منی که اصلا انتظار نداشتم
ازم آن اس تی هم گرفتن اما انقباضی ثبت نشد گفتند برو یه چیز شیرین بخور دوساعت دیگه بیا
دیگه رفتم نهار و آبمیوه خوردم ساعت ۴نیم برگشتم بیمارستان
دوباره معاینه و آن اس تی
این دفعه شده بودم ۵سانت اما دردم همچنان خیلی قابل تحمل بود و تغییری در دفعات انقباضم نداشتم و ماما گفت که سر بچه خیلی اومده پایین
دیگه ماما بیمارستان مهر با دکترم تماس گرفت و بستری شدم حدودا ساعت ۵نیم شده بود با ۵سانت دهانه رحم باز
یک ساعتی دراز کشیده بودم هم چنان انقباض داشتم اما شدید تر و بیشتر
چون اپیدورال می خواستم اومدن برام دوز اول تزریق کردن (ساعت ۶با دهانه رحم ۶سانت )
دیگه واقعا دردی حس نمی کردم شکمم دست می زدم موقع انقباض صفت می شد اما من دردی نداشتم
شیفت ماما عوض شد و ماما جدید اومد بالا سرم که واقعا واسه زایمان خیلی کمکم کرد
بهم ورزش داد و گفت نیم ساعت به حالت سجده ورزش کن بعد نیم ساعت معاینه کرد گفت ۷.۸سانت شدی و منی که باورم نمی شد و از زایمان برای خودم یک غول ساخته بودم به همون ورزش ادامه دادم و هی معاینه می شدم و ضربان قلب بچه چک می شد
دوباره ماما اومد بالا سرم وگفت می خوام کمکت کنم زودتر زایمان کنی و کیسه ابم پاره کرد
احساس ادرار کردن داشتم اما هرچی اصرار کردم نذاشتن برم سرویس و می گفتن این بخاطر پارگی کیسه آب اما واقعا دسشویی داشتم
مامان یاشار مامان یاشار ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
کسایی که میخان طبیعی بیارن نخونن🙂
پارت ۱
شب جمعه بود ۱۵ تیر ساعت ۱۰ رفتم پیاده روی تا ۱۲ امدم خونه یه حسی بهم میگفت تا فردا دردام شروع میشه تمام کارام رو کردم ساعت یک بود نشستم رو توپ جیم بال یکم ورزش کردم یهو کیسه آبم پاره شد زنگ زدم با زایشگاه گفتن پد بزار اگر یک ساعت بعد خیس شد بیا منم گذاشتمو همچنان خیس شد ساعت حدود دو ونیم بود رفتم زایشگاه بدون هیچ دردی چون کیسه آبم پاره شده بود با یک سانت بستریم کردن خیلی اصرار کردم که سوزن فشار بهم بزنن اما میگفتن سوزن فشار رو فقط روزا میزنن بهم آنتی بیوتیک وصل کردن گفتن وقتی کیسه آب پاره شد باشه تا دو ساعت بعد دردا شروع میشه صبح شد ساعت حدودا نه من تا اون موقعه یه درداری خفیف پریودی داشتم اما همون یک سانت بودم دکتر آمد بهم آمپول فشار زدن کم کم دردارم شدید شد خانوادم چون از شب رفته بودم تو زایشگاه در زایشگاه رو ول نمیکردن از طرفی خیلی نگران بودن منم تا ساعت ۱۲ ظهر دیگ تحمل دردام رو نداشتم و بلند بلند داد میزدم اما بلند میشدم ورزش میکردم راه میرفتم اینقدر دردام شدید شد که تحملش سخت بود بهم یه آمپولی زدن که دیگ من تو حال خودم نبودم و لرز شدید گرفته بودم تا ساعت ۷ شب درد کشیدم اما به زور ۲ سانت شده بودم
خانوادم هی میومدن دکترا رو تحدید میکردن که سزاریننش کنین اگر بلایی سرش آمد اینجا رو رو سرتون خراب میکنیم و ........
بقیش پارت دو میزارم
مامان محمدصدرا مامان محمدصدرا ۵ ماهگی
تا ظهر منتظر موندم نه دردی بود نه چیزی ساعت 12 اومدن سرم فشار رو بهم زدن همچنان درد نداشتم ساعت 3 یکم درد های کم شروع شد دیگه بهم توپ دادن و شروع کردم به ورزش با توپ همه چی اوکی بود خودمم با دردام اوکی بودم می‌گرفت ول میکرد همینجوری دردام کم کم بیشتر میشد و مدام معاینه میشدم تا ساعت 7‌که معاینه شدم و گفتن 6 سانت شدم و باز ورزش کنم ورزش کردم زیاد دردام خیلی خیلی شدید شد فاصله هاش خیلی کم و دردش خیلی زیاد اشتباه کردم از بی حسی استفاده نکردم
از ساعت 7 تا ساعت 9 دردام وحشتناک شده بود اما دهانه رحم از 7 سانت بیشتر نمیشد و سر بچه اصلا وارد کانال زایمان نمیشد
انقدر دردهام شدید شده بود از طرفی هم مدام معاینه می کردن میگفتن باز نشده سر پایین نیومده و من ناامید و کم انرژی میشدم
دکترم از ساعت 7ونیم کنارم بود و بخاطر این شرایط من همه استرس گرفته بودن چون دردهای زیاد داشتم اما پیشرفت نداشتم دیگه جون تو بدن نداشتم به دکتر گفتم نمیتونم دارم میمیرم دکتر گفت ده دقیقه صبر کن اگه نشد میبرمت سزارین خیلی زحمت کشیدی حیفه ده دقیقه واقعا دیگه نا نداشتم دکتر معاینه کرد دید که باز تغییر نکردم دیگه زنگ زدن اتاق عمل همه نگران و پر استرس بودن بیمارستان ماشین فرستاد متخصص بیهوشی سریع آوردن چون من وحشتناک درد داشتم همه میدویدن دیگه انقدر دردام زیاد بود که منو بیهوش کردن یهو دیدم یه بچه داره سینمو میخوره و بهم میگن مامانی بلند شو 🥰😍
کامل هوشیار نبودم کم‌و بیش صداها رو می شنیدم
مدام میگفتم بچم سالمه ؟
با همه سختی ها خداروشکر که بچم سالم اومد بغلم و صد حیف که نشد طبیعی زایمان کنم
پمپ درد هم داشتم از زایمان سزارین هم راضی بودم
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۲ ماهگی
تجربه زایمان🌼
بیمارستان که رفتم ان اس تی گرفتن و انقباضات رو بررسی کردن و مامایی که اونجا بود گفت موقع زایمانه، وقتی معاینه کرد با وجود اینکه خودم فکر میکردم خیلی باز شده باشم گفت دو سانت دهانه رحم باز شده.
با دکترم تماس گرفتن و ایشون دستور دادن منو با دو سانت بستری کنن بیمارستان.
کارای بستری رو انجام دادیم و وسایلی که گفتن رو تهیه کردیم
بعد برام سرم رینگر وصل کردن و بعد از اون سرم فشار.
تو این مراحل صداهایی که از اتاق زایمان میومد یکم استرس وارد کرده یچد بهم ولی سعی میکردم حواس خودمو پرت کنم.
ساعت هشت و نیم نه بود که دردام شدید تر شد، برای معاینه اومدن و گفتن سه سانت باز شدی.
با یه وسیله ای کیسه آبمو پاره کردن و گفتن کم کم میتونی بگی مامای همراهت بیاد.
زنگ زدم وضعیت رو به مامای همراهم اطلاع دادم.
بعد از اینکه کیسه ابو پاره کردن دردای هی شدید تر میشد، مامای همراهم سه و نیم سانت که بودم ساعت ده و نیم اومد و شروع کرد ورزش دادن و ماساژ دادن ( اینجا دردا خیلی زیاد بود )بعد از یک ساعت که ورزش کردیم
دردام به حدی شده بود که تحملش برام واقعا سخت بود ولی سعی میکردم همکاری کنم، برای معاینه که اومدن گفتن ۸ سانت باز شدی و منو اماده کردن بردن اتاق زایمان
اونجا روی تخت زایمان ازم میخواستن زور بزنم ولی چون قبلش نتونسته بودم چیزی بخوردم جون نداشتم، ماما منو برد داخل حمام، به کمرم اب گرم گرفت گفت بشین و زور بزن، زور ها باید به واژن وارد میشد.
وقتی برگشتم روی تخت زایمان گفتن تا موهای بچه مشخص نشه نمیتونیم کمکت کنیم و من تمام توان باهاشون همکاری کردم.
ساعت ۱۲ و ربع شب بود که یهو صدای پسرمو شنیدم و لحظه ای که سر بچه بیرون اومد به یکباره تماااام دردام قطع شد و اروم شدم.
خیلی حس خوبی بود
مامان سفید برفی مامان سفید برفی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت دو
من تا ۸ابان دردام منظم نمیشد دیگه قسمت شد با پای خودم برم بیمارستان و بستری شدم اونجا بهم گفتن تازه یک سانتی 😭از امپول فشار خیلی میترسیدم اومدن امپول رو شروع کردن از ۴قطره تزریق کردن اولش یه دردای ریز پریودی داشتم گفتم خوبه دیگه میتونم درحد درد پریودی تحمل کنم ساعت یازده امپول شروع شد تا ساعت سه دردام شداندازه درد پریودی ولی دریغ از یه پیشرفت خوب چندبار با درخواست خودم معاینه شدم اما هیچ تاثیری نداشت تا ساعت سه نیم فهمیدن دوسانت وکیسه اب نشتی داره زنگ زدن دکترم اونم گفت کیسه ابو بزنید کیسه ابو زدن و امپول فشار شد ۸ قطره دردا منظم شد بعد زنگ زدم ماما همراهم اومد دردا زیاد شدن ولی قابل تحمل همش میگفتم در این حد باشه تحمل میکنم تا شد ساعت ۶ معاینه کردن هنوز همون دوسانت بودم 😭نا امید شده بودم ورزشارو بیشتر کردیم ساعت ۶رب دردای وحشناک شروع شد غیر قابل تحمل بودن نمیدونستم بشینم پاشم راه برم اصلا چیکارر کنم فقط درد درد درد درد از کمرم میزد تو لگن میزد تو شکم تو مثانه دردامنظم بودن وشدتش فوق العاده زیاد شده بود همش به ماماها التماس میکردم بیا ببین چند سانت شدم تا ساعت ۸ دیدن اقا همش شدم ۲نیم سانت دنیا رو سرم خراب شد اونهمه درد همش نیم سانت دردا شدت بیشتر گرفته بودن دیگه اینجا به التماس ماماها پرستارا افتاده بودم همه زنده مرده مو قسم میدادم بتونم تحمل کنم وسط درد از هوش میرفتم ماماهمراه میزدتو گوشم هوشیار بشم دوباره از شدت درد زیاد از هوش میرفتم همرو التماس میکردم بیان زودتر اپیدورال بزنن همه دلشون برام سوخته بود ادامه تایپیک بعد....
مامان حسنا مامان حسنا ۶ ماهگی
😍تجربه زایمان من 😍
سلام مامانا من دیروز ۱۳اردیبهشت سال ۱۴۰۳ساعت ۲:۲۰دقیقه دختر کوچولوم بدنیا اومد
قبل از هر چیزی بگم که فقط خودتون میتونید به خودتون کمک کنید با ورزش و پیاده روی که خیلی مهمه
من ساعت پنچ صبح وقتی بستری شدم دهانه رحمم دو سانت بود بدون هیچ دردی رفتم بعد از اینکه قرص فشار بهم دادن کیسه آبم پاره شد ساعت هشت کم کم دردام در حد پریودی شروع شد که قابل تحمل بود بعد از دو ساعت ماما معاینه کرد گفت داری میشی سه سانت بازم دیگ ساعت ده به بعد دردام زیاد شد که بلاخره با تکنیک تنفس ماساژ روغن که همراهم باهام بود تا ساعت یک تحمل کردم بعد ماما اومد گفت هنوز چهار سانت نشدی دیگ داشتم نا امید میشدم اخه خیلی درد داشتم بلند شدم با هر توانی که داشتم ورزش ،ماساژ،کیسه اب گرم خودمو اروم میکردم اما نمیشد که آخرش گفتم فقط بیاید بی حسی که از کمر کنید که اپیدوراله ماما اومد گفت یه نیم ساعت تحمل کن میایم که نیم ساعتتش شد یک و نیم ساعت دیگ از تحملم خارج شد وقتی اومد معاینه کرد گفت تو که داری زایمان میکنی دیگ نیاز نداری و دکترمو خبر کردن تا دکتر اومد دیگ با دو تا زور زدن بچم بدنیا اومد خودمم باورم نمیشد که یهو از چهار سانت رسیدم به ده سانت فقط یاری امام علی و حضرت زهرا و اهل بیتش بود که من تونستم راحت زایمان کنم ❤️😍
مامان جوجولو مامان جوجولو ۶ ماهگی
مامان زینب🌻 مامان زینب🌻 ۳ ماهگی
تجربه زایمان۲
مامانم اومد و هنوز حالم خوب بود و ورزش میکردم و هر چند ساعت یکبار یکی میومد برای بررسی قلب و معاینه و ...
واقعا بد بودن زود بیمارستان رفتن همینه که هر مامایی که میاد می خواد معاینت کنه
همونجا گفتم من ماما همراه می خوام که با یه نفر در ارتباط باشم
و این ماما همراه داشتن شاید زایمانمو ساعت ها انداخت جلو
خلاصه با خیال راحت ناهار خوردم و با یکم درد و انقباض نمازمو خوندم و کم کم دردام شدید میشد
یاعت ۴ عصر بود که ماما همراهم گفت ۳ سانتی
ساعت ۶ عصر دوباره با معاینه گفت ۴ سانت خیلی خوبی
و من با خودم فکر میکردم اگه ۴ سانت انقدر درد داره ۱۰ سانت چه بلایی می خواد سرم بیاد
دیگه با شدت گرفتن دردام با ماما شروع کردیم ورزش کردن و تمرین تنفس که خیلی در کاهش دردها اثر داشت
ساعت حدود ۸ و نیم بود که دیگه پوزیشن سجده رو بهم گفت انجام بده و من دیگه نمیتونستم چون خیلی درد داشتم و ماما تعجب کرد و معاینه کرد و گفت دختر تو فولی 😯
و من اون لحظه : میگم چقدر درد داره ها 😫
گفت بهت قول میدم ۹ و ربع دخترت توو بغلت باشه اگه همکاری کنی
و اینجوری شد که دقیقا ۹ و ربع زینب خانم ما اومد به دنیا
اینکه نیم ساعت آخر رو نمیگم برای اینه که من خیلی موقع زور زدن درد کشیدم خیلی زیاد
چون بدنم آماده و ورزش کرده نبود و بچه اولم بود طبیعی بود اینهمه درد
و خب برای خیلیا آسون تره
ولی انقدر حس بعد از دنیا اومدن بچه قشنگ و وصف ناپذیره که همه دردا فراموشت میشه 🤱
خلاصه که زایمان طبیعی ممکنه برای یکی مثل آب خوردن باشه و برای یکی مثل من خیلی سخت و خارج از حد تصور ولی باید به جهت ذهنی خودتو آماده کنی و بعد این نوع زایمان رو انتخاب کنی