دخترم امروز ساعت ۱۳.۲۰ ظهر بدنیا اومد🩷
دیشب ساعت ۱ شب کیسه ابم نشتی داشت هی ازم اب میومد.قرار بود ۶ صبح برم بیمارستان بستری شم واسه سزارین.
اومدیم بیمارستان گفتن صبح دکتر میاد عملت میکنه.۹ صبح معاینه کرد گفت لگنت عالیه واسه طبیعی ۴ سانت هم باز هستی🥲مامای اونجا باهام حرف زد گفت بدنت واسه طبیعی عالیه.تا ظهر زایمان میکنی.منن قبول کردم.اومد بهم قرص داد دردام شردع شد تا ۱ ظهر درد کشیدم خیلی سخت بود فقد گریه میکردم زیر دوش اب یا روی تخت با یه گاز بی حسی.دردام وقتی شدید میشد جیغ میزدم گریه میکردم التماس میکردم بیاین منو سزارین ببرین.با کمک مامای اونجا..بهیار.. هی میرفتم سرویس.حموم.تا اینکه ۶ سانت شدم بعدش ۸
بعد با زور زدن شدم ۱۰ و فول شدم رفتم رو تخت و با زور های فراوان و کلی درد و زور زدن بچم اومد خیلی راحت شدم همه دردام رفت کلی بخیه خوردم نمیتونستم زور بزنم بچه نمیومد.برش داد کلی بخیه خوردم یکساعت فقد منو دوخت بخیه هارو🤕
خلاصه طبیعی باید کلییی درد بکشی بعدش راحتی
الان خوبم همه چی میخورم بخیه هام تا حالا اذیت نکرده

۱۲ پاسخ

من سزارین شدم ولی خیلی درد کشیدم .طبیعی بعدش راحتی .من الان واقعا هیچ کاری نمیتونم بکنم

مبارکه عزیزم

مبارکهههههههه

مبارکه عزیزم

مبارک😍😍😍

مبارکه عزیزم والا من سزارین کردم همون موقع هم بیهوشیم پردید خوذم بلند شدم شاید باورتون نشه اما اصلا درد نداشت

مبارک باشه عزیزم

درد داشتي؟

عزیزم بدون درد رفتی و فهمیدی ۴ سانت بازه؟

الهی عزیزم.خوش قدم باشه.در عوض شکمت پاره نشده و راحتی

ب سلامتی عزیزم 🤩🤩خوش قدم باشه

مبارک باشه عزیزم قسمتت بوده طبیعی زایمان کنی

سوال های مرتبط

مامان بهار مامان بهار ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۱😁
یروز قبل ۳۹ و ۶ روز بودم رفتم بیمارستان معاینه و ان اس تی دردی نداشتم ۱ فینگر بودم،گقت برو صبح بیا بستری بشی،صبح ساعت ۹ رفتم تا ۱۱ دکتر اومد معاینه و اینا گفت لگنت بده ۱ فینگر خیلی بدی میخوای بستری بشی یا نه گفتم آره گقت از نظر من برو خونه فردا بیا گفتم نه نامه بده برم،ساعت ۱۲ و نیم بستری شدم،سرم زدن آزمایش گرفتن دردام کم کم داشت شروع می‌شد ماما همراهم و گرفتم گفت ۴ سانت شدی میام،ساعت ۲ دردام بیشتر شد شدم ۳ سانت کیسه آبم و زدن ماما همراهم هم اومد دردام بیشتر شده بود،بهم کمی ورزش داد خرما خوردم چایی،معاینه شدم ۴ سانت بودم،توپ داد بهم کیسه اب گرم،وقتی درد داشتم میگفت بشین پاهاتو باز کن نفس عمیق بکش،دردام دیگه خیلی زیاد شده بود معاینه شدم کم مونده بود ۶ سانت بشم،خیلی خوب پیشرفت کرده بودم،بعد نیم ساعت دردام واقعا خیلی بد بود غیر قابل تحمل فقط میرفتم دسشویی سعی می‌کردم زور نزنم ولی نمیتونستم،دست خودم نبود داد میگشیدم ولی به حرف دکتر هام خوب گوش میکردم معاینه ام کردن گفتن ۹ سانتی خیلی عالی پیشرفت کردی از ساعت ۴ تا ۶ و نیم از ۳ سانت شدم ۹ سانت،داشتم موهامو میکشیدم از درددددد
مامان میران💙🧿 مامان میران💙🧿 ۱۱ ماهگی
خب سلام به همگی اومدم از تجربه بگم زایمان طبیعی با آمپول فشار: من دیروز صب رفتم واسه مراقبت تا رسیدم بیمارستان گفتن باید بستری شی ۱۰ و نیم بستری شدم ۱۱ و نیم دردام کم کم شروع شد اینم بگم‌فقد ۱ سانت باز بودم دردام قابل تحمل بود بهم گفتن تا ۵ سانت میتونه شوهرت باشه پیشت شوهرم اومد و باهم ورزش کردم دردام بازم قابل تحمل بود کم بود رفته رفته شدید شد جوری که یهو می‌گرفت ول میکرد من جیغ نمیزدم فقد تحمل میکردم رفته رفته دردام شد شد تازه ساعت ۳ نیم شدم ۵ سانت دیگه نمی‌کشید دردام قابل تحمل نبود بازم‌تحمل کردم رفته رفته شدید و شدیدتر شد دوبار جیغ زدم ساعت ۷ بود ک گفتن زور بده حس فشار داشتم گفتن باید زور بدی من هرچقد زود میزدم بچه برمی‌گشت به عقب و اونا سرم داد میزدن یهو گفتن موهاشو داریم میبینم بردنم رو تخت زایمان دردام شدید بود خیلی شدید نمیتونستم زور بدم دیگه خیلی وحشتناک بود وحشتناک وحشتناک من ترسیده بودم یهو گفتن زور بده سرم داد زدم یساعت زور دادنم کشید خیلی بد بود خیلی خیلی بد تا اینکه بدنیا اومد خیلی زیاد بخیه خوردم تا مقعد نمیتونم بشینم پاشم حتی نمیتونم راه برم با سرم خودمو میشورم خیلی وحشتناکه درد طبیعی و بخیه هاش خلاصه که آقا میران ما دهنمو سرویس کرد ساعت ۸ و ۵ دقیقه بدنیا اومد یساعت هم بخیه هام طول کشید خیلی درد داشتم تا صبح همش ناله کردم الانم‌مرخص شدم‌ خیلی بخیه خوردم آقا میران هم سینمو نمیگره همش خابه بیدار نمیشه نمیدونم چیکار کنم
برای بخیه هام چیکار کنم خیلی درد دارت نمیتونم راه برم یا بشینم بل سرم هم خودمو شستم خداکنه عفونت نکنن چون نمیتونم با دست بشورم بخیه هام درد میکنه چیکار کنم
مامان فندوق مامان فندوق ۵ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان Nini مامان Nini روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۲

معاینه ام کرد و گفت سه سانتی و کیسه آبت پاره شده نامه داد گفت برو با آمپول فشار زایمان کن خلاصه اومدم خونه رفتم حموم یکم زیر دوش ورزش کردم و رفتم بیمارستان بستری شدم ساعت ۳ شب آمپول فشار رو وصل کردن تا ساعت ۷ و نیم صبح ولی دردم شروع نشد دکتر اومد کیسه آبمو پاره کرد و دردام شروع شد و یهو از سه سانت شدم پنج سانت مامام که گیتی محمود آبادی بود اومد و فقط یه حرکت قمبل کردن داد و رفت😐ولی دوتا مامای دیگه بودن خیلی خوب بودن باهام بعدا فهمیدم مامانم بهشون پول داده ولی خیلی اخلاقشون خوب بود اومدن بالا سرم یکیش کمرمو ماساژ داد و ورزش داد که ساعت ۹بود که حس زور بهم دست داد و ماما گفت زور بزن بعد از کلی زور زدن خواست برش بزنه که سوختم یعنی درد زایمان انقدر سخت نبود بعد از برش دوباره زور زدم دیدن بازم سر بچه نمیاد بیرون دوباره یکم دیگه برش زدن و بعدش هم یکم دیگه برش زدن درکل خیلی برش زدن خلاصه بعد از کلی زور زدن سر بچه بیرون‌اومد و بدنش هم سریع کشیدن بیرون و گذاشتن روی شکمم انقدر سبک شدم که نگو ولی وقتی شروع کرد به بخیه زدن مردم و زنده شدم و کامل حس میکردم وقتی بخیه میزد هر چقدر هم بیحسی میزد بیحس نمیشدم خلاصه بعد از کلی جیغ و داد بخیه زد و برام پد گذاشتن و گفتن به بچت شیر بده
الانم فعلا ببمارستانم و فردا مرخص میشم
انشالله همتون به خوبی و خوشی زایمان کنید🫶🏻🩵
مامان آوا 💜 مامان آوا 💜 ۲ ماهگی
تجربه سوم
یکم درد داشتم تا ساعت ۱۲شب یه ماما اومد یه چی مثل سرنگ وصل کرد بهم بعد اونو از کیسه آبم آب گرفت یکم ازم خون آب اومد تو اتاق زایمان منو گذاشتن رفتن اون کمربند ها هم بسته بود سیرومم وصل بود هر یه ساعت یبار میومدن معاینه میکردن میرفتن میگفتن همونجوری هست ساعتای ۴صبح بود منم کل شب سردم بود یکمم درد داشتم یه آب ازم اومد که مال کیسه آبم بود ماما اومد معاینه کرد گفت کیسه آب پاره شده از ساعت پنج دردام شروع شد خیلی درد غیر قابل تحمل بود انگار کمرم داشت دو نصف میشود شیفت عوض شد یه ماما بد اخلاق اومد هر دقیقه به دقیقه با اون همه درد تو دردام معاینم میکرد انگشتاشو فشار میداد قر میزد من نوکرت نیستم داد نزن فلان تا شب کلی درد کشیدم گریه کردم بعد با کلی درد دست انداختن تا ساعت دو سه ظهر دو سانت شده بود گریه میکردم میگفتم لگنم کوچیکه سزارینم کنین میگفتن نمیکنیم ده روزم بمونی باید طبیعی زایمان کنی ساعتای چهار اینا بود گفت سه سانت شده با هر بار معاینه کلی درد میکشیدم ساعت پنج گفت شش سانت شده یه خانومه اتاق بغلم یه بیست دیقه میشود اورده بودنش بچه چندمش بود اول گفتن بسته است بعد نیم ساعت گفتن ده سانت شده از من زودتر زایمان کرد رفت بخش من هنوز بعد دو روز درد کشیدن بسختی ۶ سانت شده بودم بعد که اونو زایمان داد اومد معاینم کرد گفت الان ۹ سانت شد با هزار فشار درد که کشیدم پارگی ام دادن بلاخره دخترم بدنیا اومد ساعت ۶:۲۰بعد گذاشتنش اونور تختم یه نیم ساعتی ماما بخیه ام میکرد گوشت بی حس کرده بود ولی پوست با زدن سوزن درد میکرد کلی بخیه خوردم پاره زیاد کردن اصلا من اماده زایمان طبیعی نبودم باید سزارینم میکردن بزور اینجوری شدم گفتم بخیه هام چند تاست گفت زیاد نشمردم بعد منو دخترمو گذاشتن رفتن
مامان نیکان مامان نیکان ۶ ماهگی
ساعت ۹ آمپول فشار بهم زدن..ساعت ۱۱ شدم ۶ سانت ک آوردن بهم بی حسی وریدی زدن ینی ب سرمم آمپول بی حسی میزدن ک تو هر انقباض خودش وارد بدنم‌میشد..ی دکمه ام داشت ک اگه خودم دردم بیشتر شد دوز دارو رو بیشتر میکردم..خیلی خوب بود تحمل درد و برام خیلی آسون کرد..ولی من کل تایم انقباض و باز شدن دهانه رحم درد زیادی نداشتم‌قابل تحمل بود برام
ساعت ۱۲ مامای همراه دوباره معاینه کرد ۸ سانت شده بودم خودش تحریک کرد شدم ۹ سانت گف ۱ میریم اتاق زایمان
دوباره ساعت ۱ اومد یه معاینه کرد ک اون‌معاینه خیلیییییی درد داشت دوس داشتم‌بمیرم
بعد اون معاینه من معنی درد و فهمیدم دیگ داشتم میمردم ..سریع گف بریم اتاق زایمان از اونورم‌زنگ زد ب دکترم ک بیا مریضت فول شده و سر جنینو دارم‌میبینم
رفتیم اتاق زایمان و بمن گفتن زور بزن ..چجوری زور بزنم وقتی هیچ زوری نداشتم..میگفتن زور بزن انگار‌معنی زورو نمیفهمیدم چیزی ب اسم‌زور وجود نداشت..اصلا نمیتونستم زور بزنم..خلاصه با هر بدبختی از گوشه های تخت میگرفتم‌و صدامو مینداختم ته گلوم اصلا داد نمیزدم زور میدادم ..من‌زور واقعی هنوز نیومده بود بهم بخدا خودم داشتم زور میزدم..۳تا یا ۴ تا زور زدم‌ و پسرم دنیا اومد..۴ تا بخیه خوردم ک دکترم‌گف اگ خوب زور میزدی اونم‌نمیخوردی..
ادامه پارت بعدی
مامان همایون مامان همایون ۱ سالگی
قسمت دوم تجربه زایمان طبیعی:
ساعت ۸ صبح ماما همراهم رسید و منم دردام خیلی شدید شده بودن، بهم کمک کرد آب میوه و شربت و خرما و اینا خوردم یکم ماساژم داد و منو برد تو وان آب گرم. یک ساعتی اون تو بودم اونم حواسش بهم بود، گفت واسه اینکه دردات منظم تر بشن یکم سرم فشار بهت وصل میکنم. سرم فشارو که زد دردام خیلی بیشتر شدن و منم از درد داشتم میمردم، اونم موقع دردا ماساژم میداد.
دیگه حدودای ساعت ۱۰ و نیم شدم ۶ سانت گفتم بی حسی میخوام. دکتر بیهوشی اومد تو نخاع آمپولو زد و من آروم شدم اصلا دیگه انقباضا رو حس نمیکردم. ماما هم از موقعیت استفاده کرد و کلی بهم ورزش داد مخصوصا سجده.
دیگه حدودای ساعت ۱۲ اینا بود که احساس زور زدن داشتم ماما هم میگفت هر موقع احساس زور داشتی محکم زور بزن. دکترمم همون موقع اومد کیسه آبمو سوراخ کرد.
دیگه ساعت نزدیکای ۱ بود که دکترم اومد باز معاینه کرد گفت این آماده ی زایمانه، سریع مامای بخش اومد و منم خیلیییی احساس زور داشتم، با ۴ یا ۵ تا زور شدید بچه اومد تو بغلم.
خیلی سعی کردم جیغ و داد نکنم ولی نمیشد 😁 خیلی درد داشت اون زور زدنای آخر، بخیه نگفتن چندتا خوردم ولی کمه خودم نگاه کردم.
دیگه اگر سوالی داشتید بپرسید مامانا ❤️
آواتار مامان دلی مامان دلی دلی ۱ سالگی
عزیزم میشه بگین کدوم بیمارستان رفتین راضی بودین؟
مامان مانیار مامان مانیار روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان :
من امروز ساعت ۷:۳۰ صبح بستری شدم با دهانه رحم یک سانت و اینکه سر بچه هم تو لگن نبود و امیدی به زایمان طبیعی نداشتن اما چون من اصرار به طبیعی داشتم گفتن تلاشمون رو میکنیم خلاصه از ساعت ۹ صبح با آمپول شدم ۴ سانت و کم کم انقباض داشتم و بازم سر تو لگن نبود .. ساعت ۱۲ وارد فاز فعال شدم و دردام خیلی شدید و منظم شد طوری که دادم میزدم و نفسم بالا نمیومد کیسه ابمو پاره کرد همچنان هنوز سر بچه تو لگن نیومده بود ساعت یک شدم هشت سانت کم کم سر اومد تو لگن یعنی قشنگ مرگو دیدم روی توپ نشستم و میگفتن انقباض داری بالا پایین کن میگفتن زور بزن موهاشو دیدیم زور میزدم عرق مرگ میزد منو خلاصه که ساعت ۱:۳۰ ظهر دیگه رفتم اتاق زایمان چنتا زور زدم بی جون شده بودم اکسیژن زدن بهم گفت یه زور دیگه بدی تمومه گفتم دیگه انرژی ندارم گفت الان سرشو دیدم کاری نمیتونم بکنم زور بزنی تمومه گفت جیغ بنفش بزن ولی زور بده خلاصه که زور زدمو بچه به دنیا اومد ساعت ۲ ظهر .. من بازم برگردم به عقب زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم با اینکه خیلی برام سخت بود اما پرسنل بیمارستان عالی بودن خیلی کمکم کردن .. دکترم گفت فکرشو نمیکردم انقدر همکاری کنی و ساعت دو زایمان کنی انتظار ساعت ۶‌ رو داشتم
مامان 💙 Yazdan 💙 مامان 💙 Yazdan 💙 ۱۴ ماهگی
سلام مامانا من زایمان کردم و بالاخره تو دلی م اومد بغلم . با انقباض رفتم بیمارستانی
ساعت ۱۲ شب ان اس تی دادم دستگاه انقباض نشون داد معاینه شدن ۳ سانت باز بودم بستری شدم ۵ صبح ساعت ۷ گفتن ۵ ساعت شدی ساعت ۹ گفتن ۶ سانت شدی کیسه آبم رو پاره کردن ساعت ۱۰ شدن ۸سانت امپول فشار زدن حالا بماند دستگاه بهم وصل بود انقباض نشون میداد هر چند ثانیه به شدت میگرفت و ول می‌کرد ساعت ۱۱ گفتن ۹ سانت شدی رفتم رو توپ نشستم می‌پریدم خیلی درد داشتم بدنم به شدت میلرزید و عرق سرد می‌کرد و چشام باز نمیشد منگ بودم شدم ۱۰ سانت رفتم رو تخت بچه سرش تو واژن بود کمردردی شدید گرفتم که داشتم حلالیت مطلبیدم از بس حالم داغون بود داغون ها کمرم انگار داشت تبر می‌خورد از اون طرف باید زور میزدم کمر درد نمیزاشت دکتر گفت موهاش معلومه زور بزن وای دنیا داشت رو سرم خراب میشد و بدنم سِر شده بود دیگه زور زدن که خودش با انقباض همراه بود منم دیگه تلاشمو میکردم که با همه این دردا ساعت ۱ نیم پسرم اومد بغلم و بخیه خوردم ۵ تا انشالله به سلامت همگی زایمان کنید .
آواتار مامان مامان جوجه😘 مامان مامان جوجه😘 مامان جوجه😘 ۵ سالگی
آخ آخ چ درد وحشتناکی
منم طبیعی بودم خیلی بد بخیه خ ... ادامه پاسخ