۱۴ پاسخ

عالی بود سزارین بودم اما بارداری بدی داشتم حاضرم ده باردیگه سزارین کنم

من به خاطر فشار بالا رفتم بیمارستان بستریم کردن ۱۰شب اصلا باز نشد بود فرداش ۴/۳۰بعد از ظهر به دنیا اومد با آمپول فشار واقعا خیلی درد داشت ولی موقع زایمان ازیت نشدم یه دکتر خوب اومد برا زایمانم دستش طلا بعد زایمان خیلی راحت بودم انگار. نه انگار خود بیمارستان واقعا رسیدگی خوبی کردن

من هم بارداری راحتی داشتم هم سزارین راحت
فقط اضافه وزن عه تو مخ منه هنوز بعد ۶ ماه😰🥲

بقدری سخت بود که چندین بار مرگ حتمی جلوی چشمام دیدم ۱۸ساعت درد کشیدم بخاطر اینکه انقعاد خون دارم نبردن واسه سزارین

بارداری خوبی داشتم ولی زایمانم خیلی بد بود، چون بدون درد رفتم بیمارستان و تو بیمارستان هم بهم آمپول فشار نزدن ، بهر حال خیلی زایمان سختی بود.

من ۴۰ هفته بودم منتظر بودم دردم بگیره نکرفت رفتم بیمارستان نوار قلبو سونو نوشت رفتم سونو گفتن وزن بچه بالاس شب رفتم سز اصن یه وضعی از صب درگیر دکترو اینا شبم بزور رفتم سز من طبیعی میخاستم بعد سز فقط خابم میومد بس ک از صبحش اذیت شدم 😑 اصن نفهمیدم چی ب چیه ددروزم زردی داشت بچه فقط دلم میخاست بخابم و نمیتونستم خیلی اذیت شدم 😑

سخت بودازهشت ماهگی دردداشتم بادارووبستری تانه ماه نگهم داشتن رفتم گفتن دوسانت بازی بروجای نزدیک بعددوباره بیافرداظهررفتم گفت کیسه ابت پارست هرکاری کردن شدم نیم سانت بردنم اتاق عمل بچم ده روزبستری شدبخیهام هیچ کدوم نگرفت شش ماه جفت توشکمم بود

من سز اختیاری شدم استرس شدید گرفتم یهو تنها شدم اتاق عملم نرفته بودم کادر بیمارستانم ک اخلاقاشون افتضاح بعدم رفتیم اتاق عمل دوترم دستمو گرفت یکم باهام حرف زد بی حسی نخاعی بودم تیغ ک زد حس کردم ۳ بار بعدم بچه اومد بدنیا فهمیدم ب دکترم گفتم چ زود اومد🤣
ولی خیلی استرس داشتم شوهرمم نزاشتن ببینم خیلی بد بود واسه همین🙁🥺

خوش ب حال همگی به قول مامان بزرگم من چپ زا بودم ینی زایمانم خیلی درد آور بود سه روز درد داشتم دو روز آخر شدید سه روز چشم روهم نذاشتم کیسه آبمم پاره شد بردنم بیمارستان چهار ساعت درد فوق شدید کشیدم تا ماه بدنیا اومد خیلی اذیت شدم از معاینه ماما ها بیشتر اذیت شدم

من بارداری سختی داشتم ولی زایمان انقدر راحت بود که نگو‌صبح ساعت ۸ رفتیم بیمارستان انقدر فیلم و عکس گرفتم بیمارستانم خصوصی بود بهترین پرستارا بهترین دکترا تا لحظه عمل رو تخت خواب بودم اومدن بیدارم کردم بردن اتاق عمل سه سوته بچه رو کشیدن بیرون بعدشم اوردمم تو بخش حالم که بهتر شد کی عکس گرفتم آرایش کردم انگار نه انگار زاییدم😂😂

چقد خوب خدارو شکر.
من درد و هیچی نداشتم ۴۰ هفته و دو روز دکتر گفت برو بستری شو رفتم بیمارستان تا کارای بستری رو کردم ساعت ۱۱ بود گفتن دهانه رحم یکم نرم شده فقط وگرنه باز نشده بچه هم بالاست قرص فشار دادن بهم دستگاه هم وصل کردن هی انقباضات رو چک میکردن. من اتاق خصوصی میخاستم که پر بود اولش تو بخش زایمان‌ بودم چند ساعتی بعد اتاق خالی شد رفتم اونجا خواهرمم اومد همراهم کم کم ی دردهایی پریودی اما کم اومد آزار دهنده نبود تا ساعت ۷ که ماما اومد گفت دکتر گفته آماده شو برا سزارین سوند وصل کرد رفت. بعدش کیسه آبم پاره شد خییییلی حس چندشی بود اصلا نمیتونستم تحمل کنم هم سوند وصل بود هم حس میکردم آب می‌ره هم این درد کم کم بیشتر میشد البته بازم در حد پریودی بود تا ساعت ۱۰.۳۰ طول کشید تا دکتر بیاد و اتاق عمل آماده بشه. اون تو اتاقم باز خودش داستان داره😂 بی حسی زد ولی بی حس نمی‌شدم هی چاقو رو میذاشت تست کنه هی می‌فهمیدم می‌گفتم ااا نبری من بی حس نیستم دکتر بیهوشی گفت آمپول میزنم میخوابی می‌گفتم نمیخام بخوابم دوز بی حسی رو بیشتر کن پرستار هام می‌خندیدن فقط! آخر دکتر گفت خیلی داری حرف میزنی بگیر بخواب دیگه نفهمیدم چی شد بیدار شدم عمل تموم شده بود 😂

منم خیلی استرس داشتم شب قبلش تا صبح نخوابیدم از بس که دلشوره داشتم روز بعد رفتم که سزارین بشم تو ۴۷ هفته بودم بعد خواهرم باهم بود دلداری میداد تا اینکه نوبت من رسید تو اتاق عمل چهار بار آمپول به نخاع زدن بی حس نمی‌شدم بار پنجم دکتر بی‌حسی رو عوض کردن اون زد بی حس شدم تا بچه به دنیا اومد سوره تبارک الذی رو از حفظ خوندم بعد یهو دخترم رو آوردن حس قشنگی بود اون لحظه

من بچه اول کلا ۲۰ساعت درد کشیدم یعنی از ۱۲ شب ک شروع شد دردم فردا ساعت ۸شب تموم شد و ساعت ها جیغ زدم. خلاصه مرگ رو با چشمم دیدم اما زایمان دومم خیلی راحت بود ساعت ۶ صبح حس کردم ی دردخیلی ریز دارم پاشدم دوش گرفتم سشوار کردم عطر زدم خونه رو جم جور کردم رفتیم بیمارستان کارای پزیرشمو درست کردم ساعت شد ۹ صبح و دیدم ک تازه دردام شروع شد تا ساعت ۱۲ ونیم ب دنیا اومد خیلی راحت بود اما بعد زایمان خونریزی شدید داشتم 😔 ب قول خود دکترا دیر ب دادم رسیده بودن رفته بودم کما

من سزارین و انتخاب مردم و خیلی راضی ام ، هزار بار دیگه ام سزارین و انتخاب میکنم ، پزشک بیهوشی و پزشک جراح خودم عالی بودن

سوال های مرتبط

مامان بردیا مامان بردیا ۶ ماهگی
تجربه زایمان
پارت سه
همون لحظه درد کمرم بیشتر می شد اما برام قابل تحمل بود با مامانم حاضر شدیم رفتیم بیمارستان تو مسیر هم همسرم خبردار کردیم که بیاد رفتم بیمارستان مجدد معاینه شدم گفتند سه سانت و پیاده روی کن راه برو تنها کسی که قرار بود زایمان کنه اون شب من بودم خلاصه راه رفتم و آب می خورم و تند تند دستشویی میرفتم ساعت شد ۱۰ شب مجدد معاینه لگنی شدم و اینبار ۶سانت بودم با ماما تماس گرفتند و اومد پیشم بهم یک سری ورزش داد و ماساژ انجام می داد و همش همراهم بود و بهم دلگرمی بود ساعت ۲ نصف شب مجدد معاینه شدم و اینبار ۸سانت بودم این وقفه هم بخاطر خستگی و درد بود و این فاصله بهم مسکن زدند که باعث می شد خوابم بگیره این جا فاصله بین دو درد کمر شده بود و انقباض هام بیشتر کامل ۲دقیقه انقباض داشتم و هعی از ماما میخواستم که تو رو خدا کمرم ماساژ بده به شدت کمرم وزیر دلم درد می کرد امادرد کمر برام بیشتر بود و تمام بدنم می لرزید طوری که ماما اون جا ترسید با پزشکم تماس گرفتند که گفتند بخاطر حجم بالای درد هست ماما مداوم کمرم و پاهام ماساژ می داد
فاصله بین ۸ تا ۱۰ انقباضات شدت پیدا کرده بود و فاصله درد هام شده بود هر یک دقیقه انقباض داشتم
مامان بردیا مامان بردیا ۶ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۴
ساعت ۳ شده بود و من در خسته ترین حالت ممکن بودم و نمیتونستم ورزش هاش ادامه بدم و بهم گفت روی صندلی توالت
بشین و پاهات باز باشه حس فشار در ناحیه مقعدم داشتم ساعت ۳:۳۰ شد معاینه کردند ۱۰ سانت شده بودم با پزشکم تماس گرفتند و پزشکم اومد خودش مجدد معاینه کرد و گفت وقتشه اتاق زایمان اماده کنید و فاصله اتاقی که بودم تا اتاق زایمان پیاده اومدم ویلچر قبول نکردم از درد به خودم می پیچیدم رفتم اتاق زایمان چند تا زور زدم اما فایده ای نداشت کاملا خسته درد بودم دکترم گفتند کمی بهش امپول فشار بزن و مجدد زور بزن که پزشکم گفتند باید برش بزنم پسر تپلی هست و بعد مجدد زور زدم و بعللللله شازده کوچولو ساعت ۴ صبح به دنیا اومد ...
دکترم فرایند بخیه را شروع کرد و بهم امپول بی حسی زد و با این حال من فرو رفتن سوزن و کشیده شدن نخ حس می کردم که مجدد لیدوکائین زدن اما بازم بی فایده بود من حس می کردم
اون لحظه که گذاشتند روی سینم و من مات و مبهوت همچین نعمت قشنگی شدم و خداروشکر کردم ..
.
مامان امیر مامان امیر ۶ ماهگی
پارت سوم:
خانوم ریاحی خیلی مهربون و صبور ورزشها رو کمکم کرد انجام بدم تو حموم آب ولرم گرفت رو کمرم ماساژم داد دید من هیچی نخوردم جون ندارم رفت به همسرم گفت زیراندازو دمپایی و خوراکی بگیر که گرفت و آورد یه یک میلیون شد دیگه یه خانومی اومد ساعتهای ۱۰ونیم بازه بود زد کیسه آبو پاره کرد و بعدش معاینه کرد شده بودم ۷سانت باز دوباره دردا می‌گرفت ول میکرد تا یک ساعت بعدش شدم ده سانت همشون خوشحال شدن انگارقراره اونا بزان😆
باز رفتم دستشویی یهو‌ گفت پاشو سرشو دارم میبینم برو رو تخت
سریع رفتم روتخت و گفت زور بزن زوربزن ولی نمی اومد سرش میومد باز من زورم تموم میشد رفت برام ماسک بی دردی آورد فقط حین درد میزاشت رو دهنم کامل میپوشوند ومیگفت زور بزن کل دردهای اصلیم ۳ساعت بود
دردی که واقعا دیگه خیلی تحمل میخواست یک ساعت بود خلاصه تو اتاق یه ده دوازده نفری بودن بالا سرم گلاب به روتون من چون هیچی نخورده بودم هم اسهال هم استفراغ شده بودم کل تخت کل زمین خیلی خیلی کثیف شده بود ولی با این حال اصلا براشون مهم نبود و فقط به من توجه میکردن و می‌گفتن زور بزن یهو داد زد سرش کامل اومد یه زور محکم بزن از اول تا آخر ماماهمراه دستمو محکم گرفته بود یه دانشجوها هم اون یکی دستمو
خلاصه فشار آوردن رو شکممو بچه اومد بیرون ساعت۱۳:۵۰دقیقه ۳۹هفته و یک روز ۱۹ اردیبهشت با وزن۲۹۰۰قد۴۳ دورسر ۳۳سریع همشو چک کردن و گذاشتنش بغلم خیلی حس خوبی بود و توی همین حین ۳نفر بخیه زدن یکی اصلی بود که داشت یاد دونفردیگه میداد درد میومد اما دیگه بچه بغلم بود قابل تحمل بود ۳۰تابخیه
بیاید اخرشو بگم...
مامان حسین مامان حسین ۹ ماهگی
نشستم تا اینکه ساعت ۱ گذشته بود که نوبتم شد
رفتم داخل و پرونده و نشون دادم و nst هم نشون دادم و گفتم حدودا ۵ ۶ روزیه درد دارم و ۳۵ هفته و ۱ روزمه گفت برو بخواب معاینه کنم همونجا یه لحظه ترسیدم و اصلا انتظار معاینه نداشتم
خوابیدم و معاینه کرد جمله ای که گفت انگار آب سرد ریختن رو سرم
گفت ۳ سانت بازی که
من واقعا کپ کرده بودم
زنگ زد بلوک زایمان و گفت همچین موردی رو میفرستم بالا و معاینه اش کردم مجدد معاینه نکنید و به دکترش زنگ بزنید بیاید
از اتاق دکتر با سر درگمی اومدم بیرون و زنگ زدم همسرم گفت اینجوریه گفت من مرخصی میگیرم میام ولی تا ۱یکی دو ساعت طول میکشه که بهت برسم گفتم زنگ بزن هم به مامانت بگو هم به مامانم
رفتم مجدد بلوک زایمان پرونده ام رو دادم و اونا هم به دکترم زنگ زدن دکترمم گفت که بستری کنید منم خودمو تا یکی دو ساعت دیگه میرسونم
گفتن باید کارای بستری انجام بشه و چون همراه نداشتم خودم رفتم کارای بستری رو کردم خودشون سریع با دکتر اطفال هماهنگ کردن که تو اتاق عمل حضور داشته باشه و وقتی بچه به دنیا میاد معاینه کنه تو اون شرایط انتخاب من اصلا اون بیمارستان نبود ولی گفت قسمت اینجور رقم خورد
کارای بستری رو انجام دادم و رفتم صندوق که همون موقع مادر و پدر همسرم رسیدن
بعد انجام کارا ۳ تایی رفتیم بلوک زایمان وسایلمو دادم مادرشوهرم و خودم رفتم لباس مخصوص پوشیدم رو تخت خوابیدم تا بیان انژیوکت و سوند بزنند که همون موقع مامانمم اومد دیگه با خواهش اومد داخل و همدیگه رو دیدم و سریع رفت ولی قبل عمل نتونستم همسرم رو ببینم
مامان Avin🩷 مامان Avin🩷 ۱۳ ماهگی
دختر دایم داره مامایی میخونه و دانشجو هستش الان کارورزی میرن توی کمالی و البرز تعریف میکنه که چه اوضاع داغونیه تو بیمارستانای دولتی مخصوصا کمالی که پدر در میارن میگن خانمای باردار بنده خدا ک اونجان رپوش سفید ک میبینن جیغ میزنن انقدر ک هرکی میرسه دست می اندازه معاینه میکنه و اکثرا همشون دانشجو🥲 به دختر دایی منم گفته بودن یرو معاینه کن قبول نکرده بود
میگفت باز البرز تمیز تر بهتر بود اما وای از کمالی
من خودم تخت جمشید زایمان کردم که خیر سرشون خصوصیه دوبار معاینم کردن هرسری یه ماما بود پدری ک ازم دراومد یه بار ۲و نیم شب ک رفتم بیمارستان کیسه آبم پاره شده بود ک ۲ سانت بودم یه بارم ساعت ۷ صبح معاینم کردن ۴ سانت بودم ۹ رفتم اتاق عمل دختر دایم میگه تا ۶ سانت باز شده بودی حالا از اولم گفته بودم من سزارینی هستم اما معاینه رو کردن
نگم از دردی ک کشیدم و زایشگاه مسخره تخت جمشید و معاینه بد ماماش البته یکیش خوب بود همون خوبه میخواست تو معاینه بزنه کیسه آبمو کامل پاره کنه ک بچه بیاد شانش آوردم کیسه آبم گفت بالاس اما مامای خوب و کاربلدی بود اما ماما اول یعنی شیفت شب جونمو در آورد به معنای واقعی کلمه با ناخن بلند انقدر بد معاینم کرد حالا این خصوصی بود وای ب حال دولتیا 😭 من هنوز واژنم درد میاد سر اون معاینه اول و باز شدن رحمم ک تا دکتر بیاد
مامای شیفت شب یعنی اولیه برداشت سون بهم وصل کرد نمونه ادرار گرفت دوباره درآورد یه بارم داشتم میرفتم تو اتاق عمل سون بهم وصل کردن وای ک چقدر بد بود قسمت زایشگاه
اینجا پول میدی اینه وای ب حال دولتی 🥲🥲🥲
دلم گرفت ب حال خودمون ک چقدر درد باید بکشیم و مردا یک هزارم اونو متوجه نمیشن
مامان پرنسا مامان پرنسا ۱۲ ماهگی
پارت 3

بعدش گفتن برو رو‌تخت رفتم دیدم چاقو تیغ همه چی آوردن ماما بود پرستارا بودن خدمه ها خلاصه گفتن بهت زور اومد توهم زور بدنه

هی زور می اومد منم زور میدادم🥺🥺🥺خیلی گناه داشتم خیلی ی مامایی همش دست شو می‌برد و می‌گفت زور بده بیارم بیرون🙄🙄منم میدادم خلاصه ی دفع گفت آفرین سر بچه رو دیدم وای که چقدر خوشحال شدم چقدر حس خوبی داشت اون لحظه...
بعدش البته اینم بگم ک اول آمپول بی حسی زدن و بریدن 😔 بعد هی زور دادم بچه رو کشیدن بیرون گذاشت رو شکمم🥰🥰خیلی حس خوبی بود همه اون دردا دیگ تموم شده بود ی خرما گذاشتن دهنم یکم اب دادن بهم چون دیک خیلی بی طاقت بودم بعدش دست شونو بردن و جفت هم آوردن بیرون😵‍💫 خیلی راحت شده بودم تا اینک بخیه ها شروع شد خیلی خیلی خیلی درد داشت کل زایمانم 20دقیقع طول نکشید بخیه ها 40دقیقه طول کشید چون باید خیلی با دقت انجام می‌شد خلاصه اونم زدن😆 پرنسا رو بردن لباس تنش کردن آوردن دادم بهم گفتن شیر بده تا خواستم بدم بیهوش شدم باز بردن گفتن یکم بخاب بعد دوباره ی ساعت رفت اومدن با همون بخیه ها معاینه کردن واییییییی مردم ترکیدم 😩😩 دیدن مشکلی نیست رفتم بخش دخترم کنارم بود همسرم با گل اومد خلاصه تو بخش خیلی خوش گذشت امیدوارم شما هم این حس و تجربه کنیددد🥰🥰🥰🥰🥰