۵ پاسخ

عزیزم اپیدورال میگن عوارض داره
درد نداشت؟

عزیزم‌خب بعدش یاد خودم افتادم خیلی سخته زایمان طبیعی وقتی دیر پیش بره

بقیش کو

برا منم زدن ولی فایده نداشت گفتن تو فاز فعالی

کم شد دردات یانه

سوال های مرتبط

مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت دو
خلاصه که من یه شام سبک خوردم و شروع کردم به ورزش روی توپ و دوش آب گرم و اسکات زیر دوش و ورزش‌های زایمانی. تا بعد از نماز صبح که دیگه انقباض هام حدودا ۵ دقیقه شده بود. ماما همراهم گفت عالیه برو بیمارستان با وضعیت معاینه دیشب احتمالا ۵ سانت بیشتر شدی و برو بزنم خبر بده. رفتم بیمارستان معاینه کردن همون دو سانت بودم😐 خلاصه نوار قلب گرفتن پرستار شیفت اومد گفت وای نوار قلب بچه خیلی بده و یه خط صافه و برو یچزی بخور دوباره بیا. اغا من ترسیدم و دردام کلا قطع شد😫 یعنی انقباضات منظم ۵ دقیقه یا ۳ دقیقه شده بود ربع ساعتی یبار. دوباره نوار قلب گرفتن اوکی بود. میخواستم برم خونه پرستار زنگ زد به دکترم و دکتر گفت نرو خونه و اگر سیر زایمان پیشرفت نکرد ساعت ۱۲ ظهر به بعد امپول فشار بگیر. من تا ساعت ۱۲ مرتب داشتم ورزش میکردم با وجود درد و بعد که امپول فشار زدن بازم معاینه کردن همون دو سانت بودم. خلاصه زنگ زدم به ماما همراهم که بیاد کمک. وقتی اومد انقباض ها به دو دقیقه رسیده بود و از درد اشک میریختم. ولی دائم درحال ورزش و خرما خوردن و اینا بودم. دکترمم این بین اومد بهم سر زد و کیسه آب رو پاره کرد که پیشرفت کنم ولی دریغ. اینقدر خسته شده بودم که روی توپ ورزش میکردم چشمام می‌رفت. خلاصه حدودای ساعت ۴ اینقدر درد داشتم که التماس میکردم اپیدورال بزنن دیگ برای بار هزارم معاینه کردن سه سانت شده بودم و میگفتن تا قبل ۴ سانت نمیزنن ولی من خیلی اصرار کروم و قبول کردن. وقتی اپیدورال زدن یه نیم ساعت خوابیدم و بعدش دوباره پا شدم ورزش کنم. دکتر و تمام ماماها متعجب بودن که بچه اینقدر پایینه وضعیتش اینقدر خوبه ولی دهانه رحم باز نمیشه.
مامان امیرحسین.ویهان مامان امیرحسین.ویهان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان 3
منو بردن تو اتاق عمل هیچکس نبود جز یه خانوم کمک داد رفتم رو تخت که دکتر بیهوشی اومد یه خانوم بود و یه اقا
سوند گذاشتن اصلا درد نداشت فقط چندش بود اما امپول تو کمر چون داشتم به خانوم دکتره مزگفتم تودوخدا منو ماساژ رحمی تو بیحسی بدین یدفعه با دعوا و داد که یعنی چی همه میگن این چرت و پرتو منم گفتم خانوم چرا کاری میکنی یا خاطره بد بشه برام یه امپول خیلی بد بدی زد تو کمرم که مردم اصلا نگفت چجوری بشین چجوری حالت بگیر فقط بتادین زد و امپول فرو کرد منم درد اومد دیگه دکتر بیهوشی که اقا بود اومد گفت شونه هات فلان کن چونه ببر پایین نفس عمیق بکش هیچی خلاصه از اون خانمه خوشم نیومد سریع هم رفت دیگه دکتر مدرس اومد و موزیک گذاشت و کلی شوخی و حال خوب پسرمو نشونم دادن و لباس پوشوندن و اوردن پیشم بوسش کردم و بردنش من عملم طول کشید بخاطر سرکلاژ چون باید باز میشد دیگه اونم باز شد و یه خانمه مسن بود همه بهش میگفتن مادر اومد ماساژ داد تو بیحسی که درد نکشم خدا خیرش بده بردن ریکاوری همون اقا دکتر بیهوشی اومد ریکاوری برام پمپ درد وصل کرد و چقد هوامو داشت برام پتو انداخت لرز نکنم دیگه یه نیم سالتی تو ریکاوری بودم بدونی پاهام به حس بیاد بردنم تو اتاق خصوصی که گرفته بودم اونجا هم پسرمو دیدم و شیرش دادم قبلش سوروم قندی فک کنم بهش وصل کرده بودن چون عملم طول کشیده بود.......
مامان دنیز مامان دنیز ۲ ماهگی
#تجربه سزارین پارت ۲
حالت تهوع شدید هم گرفته بودم ولی فقط حسشو داشتم بالا نمی اوردم بعد چند دقیقه دیگه صدای گریه بچه رو شنیدم اونموقع بود که انگار کل دنیارو بهم دادن و نا خودآگاه اشکام میریخت🥹بعدش تمیزش کردن و نشونم دادن و دیگه بردنش و بخیه هامم که دکتر زد تموم شد بردنم ریکاوری که نیم ساعت اونجا بودم که سردم نبود اما لرز داشتم تا نیم ساعت که بردنم تو اتاق و من پمپ درد هم خاستم که برام از اتاق عمل گذاشتن جابجام که کردن اومدم تو اتاق اصلا حرف نزدم و زیر سرم هیچی نگذاشتم چون اگه اینکارو نمیکردم بعدش سردرد شدید میگرفتی که خداروشکر من نداشتم
کم کم اثر بی حسی از بدنت میره ولی تا موقعی که بره یه حس عجیبی داشتم دوس داشتم همش پاهام سریع تکون بخوره
خلاصه اولی بود که دردم شروع شه سریع پمپ درد رو فشار میدادم حتما حتما پمپ درد بگیرین که خیلییی خوبه من فقط کل دردم تو این بازه زمانی یک روز بیمارستان اندازه درد پریودی بود راه رفتنش هم انچنان سخت نبود برام چون کم کم شروع کردم به بلند شدن نیم ساعتی طول کشید تا اروم بلندشدم دیگه خوب بود شما هم همینکار کنید حتما
مامان پناه جونم💗👶🏻 مامان پناه جونم💗👶🏻 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم
من چون مثانم پر بود و همینطور کلا از ترس معاینه و انگولک کردن رفته بودم سزارین قسمت سوند خیلی برام سخت بود درد نداشتا اما من انقد خودمو سفت نگه داشتم و که خیلی برام سخت گذشت پس شماحتما سعی کنید مثانتونو خالی کنید چون بعدش یه سوزش تو مخی داشت
خب منو سوار ویلچر کردن و پیش به سوی اتاق عمل
همسرمو ومادرم خیلی کوتاه دیدم و دلم میخواست قشنگ بغلشون کنم ولی فقط در حد دست تکون دادن شد و رفتیم بخش انتظار اتاق عمل
متخصص بیهوشی اومد چندتا سوال پرسید منو روی تخت متحرک گذاشتن و منتظر موندم
هی صداشون میومد که میگفتن داروی بی حسی ندارن و متخصص بیهوشی میگه من نمیزارم کسی عمل بشه اونجا یکم استرس گرفتم که حالا چی میشه🤕
خلاصه عملی که قرار بود ساعت نه باشه من ساعت ده و ده دیقه اومدن بردن به سمت اتاق جراحی
برعکس تصورم اصلا اتاق ترسناکی نبود دکترمو که دیدم خیالم راحت شد
خوابوندنم روی تخت جراحی یه آنژیوکت دیگه رو اونیکی دستم زدن فکر کردن قبلیه دراومده به دوتا دستامم سرم وصل کردن باهام صحبت میکردن و سوال میپرسیدن تا از استرس دربیام
آمپول بی حسی اصلا درد نداشت اونو که زدن گفتن پاهات شروع به گرم شدن کرد بگو اما پاهای من یخ بود🤭
میخواستن شروع کنم میگفتم بخداحس دارم هنوز پاهام گرم نشده گفتن طبیعیه و همه چیو حس می‌کنی ولی درد متوجه نمیشی
پرده سبزه معروف اونجا آبی بود جلو صورتم و بتادین مالی کردن من متوجه میشدم چیکار میکنن اما درد نداشت اون حس سبکی بعد بدنیا اومدن دخترمو متوجه شدم گفتم بدنیا اومد؟که صدای گریه هاش تو اتاق بلند شد😍بعد چند دیقه دیدم نه خبری نیست گفتم پس دخترمو نمیارید که آوردن و صورتشو چسبوندن به صورتم بهترین حس دنیا🥲😍
مامان مهراد مامان مهراد ۳ ماهگی
مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت سه
ساعتای شش و نیم بود که شیفت عوض شد. منم درخواست شارژ اپیدورال داشتم که مامای شیفت معاینه کرد گفت سه سانت و نیم شده و نوار قلب گرفت گفت افت قلب داره. بعد رفت بیرون و یهو با مامانم اومدن تو اتاق گفتن باید آماده بشی برای سزارین. من که دیگه اینقدر تلاش کرده بودم اشکام همینطوری میومدن. دردام هم که دوباره شروع شده بود. ماماهمراهم زیر بار نمیرفت میگفت نه وضعیت جنین خیلی خوبه خیلی اومده پایین دهانه رحم رو به زور باز میکنیم ولی مامای شیفت زنگ زده بود به دکترم و دکتر گفته بود ببرین اتاق عمل. خلاصه اومدن برام سوند زدن که بخاطر اثر بی حسی خیلی اذیت نشدم و با چشمای گریون و استرس فراوان راهی اتاق عمل شدم. وقتی رفتم اتاق عمل دکتر بی هوشی گفت تو که الان اپیدورال گرفتی اینجا چیکار میکنی دیگه پرسنل اتاق عمل که دیدن من خیلی ترسیدم کلی باهام حرف زدن و شوخی کردن خدا خیرشون بده. دستیار بی هوشی گفت اپیدورال رو شارژ کنیم ولی دکتر بی هوشی گفت نه من براش اسپاینال میزنم. و دیگه بی حس شدم و دکترمم اومد. بعد دکتر گفت سر بچه تو لگن گیر کرده دو سه بار کشیدم بالا تا اومد بیرون و بعد گفت بند ناف پیچیده دور شونه بچه. خلاصه بعد از یه عالمه درد کشیدن من به علت افت قلب جنین و عدم پیشرفت سزارین شدم. این شرایط من بود رفقا قرار نیست همه مثل من باشن خود دکتر هم تا حالا چنین مریضی نداشتم با این وضعیت عالی دهانه رحم نرم و پیشرفت کم. من اگر برگردم عقب بازم طبیعی رو انتخاب میکنم چون دردای بعد از سز خیلی بیشتر از انقباض ها اذیتم کردن.