سلام دوستان منم اومدم از تجربه زایمانم
باورم نمیشه میخوام تجربمو بگم خیلی زود گذشت🤭
تجربه زایمان طبیعی(☝️)
من دوشنبه عصر خواب بودم یدفه از خواب بیدارشدم حس کردم یچیزی ازم خارج شده رفتم دسشویی لکه خون دیدم دکترمم گفته بود وقتی خون دیدی برو بیمارستان ولی من هیییچ دردی نداشتم و ازینکه بدون درد برم بیمارستان خیلی میترسیدم ولی چون خون دیدم مجبور بودم برم منم شوهرمو بیدار کردم رفتم یه دوش آب گرم گرفتم زیر حموم اسکات زدم کمرمو ماساژ دادم اومدم خونرو باشوهرم تمیز کردیم و وسایلارو جمع کردیم و رفتیم بیمارستان اون بیمارستانی که من میخواستم برم خصوصی بود ۱ساعت با خونمون فاصله داشت ساعت۹رسیدیم بیمارستان و رفتم بخش زایشگاه و بهشون گفتم که من خونریزی دارم معاینم کردو گفت این اصلا چیزی نیست بچه هم خیلی بالائه حالا حالا ها وقت داری وقتی اینو گفت خیلییی ناراحت شدم یه حس غریبی داشتم اونجا دلم میخواست گریه کنم یخورده هم اون مامائه بداخلاق بود بعدبهم گفت برو یچیز شیرین بخورو بیا نوار قلب بگیرم منم رفتم یچیز شیرین خوردم ورفتم نوار قلب گرفت و گفت خیلی عالیه برو خونه خیلی ناراحت بودم اینهمه رفتم تااونجا و دست خالی برگشتم

۷ پاسخ

😍😍😍😍

ادم ضد حال بدی میخوره 😶

مبارک باشه😍 بقیه ‌شم بذار❤️

🩷🩷🩷🩷

بقیه اش بزار

خب بعدش چیشد

عزیزم کدام بیمارستان رفتی؟
مبارک کوچولوت باشه

سوال های مرتبط

مامان آراز مامان آراز ۴ ماهگی
خب خب بالاخره نوبتی هم باشه نوبت منه که تجربه زایمانم و براتون بگم 💙
پارت اول زایمان سزارین
من چند روزی بود حس میکردم ازم آب میاد ولی خیلی نبود در حد کم بود ولی چون ترشح هم داشتم نمی‌دانستم کیسه آب هست یا نه دکترم قرار بود ۵تیر ختم بارداری بده و داد بود ولی بیمارستان قبول نمی‌کرد واسع زایمان طبیعی 🥲چون ۳۸هفنع بودم خیلی ناراحت شدم ولی دیگع چاره نبود پنجشنبه از ساعت ۲ظهر تا ۶بعد از ظهر من ورزش کردم پیاده روی رفتم بعد اومدم رفتم حموم برگشتم ساعت ۱۲ شب بود حس کردم ی‌ ابی از من اومد رفتم نگا کردم دیدم اره ب مادرشوهرم اینا گفتم گفتن دستمال بزار ببین میاد یا نه دستمال گذاشتم دیگه نیومد منم خوابیدم صب تو خواب و بیداری بودم حس کردم خیس شدم پاشدم دیدم مثل شب چن قطره افتاده بعد اون دیگه همینجوری کم کم اومد رفتم دوباره حموم و اینا اومدم دیدم بازم میاد ب همسرم گفتم گفت بریم بیمارستان چون انقد رفته بودم میترسیدم باز برم بستری نکنن زنگ زدم ب دختر عموی همسرم گفتم حس میکنم آبریزش دارم گفت برو سریع بیمارستان (دختر عموی همسرم پرستار مامایی هست) رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت بسته ای گفتم ابریزش دارم گفت من هیچی حس نمیکنم اون ترشح هست تو فکر می‌کنی ابریزشه هی اون گفت من گفتم بعد گفت برا محض اطمینان امیناشور بگیر بیا بزنم نوار قلب اینا خوب بودن همشون همسرم تست گرفت آورد زدن بعد 5دقیقع گفتن مثبتع بستری 🥲 اون لحظه هم خوشحال بودم هم ناراحت 🥲🥺
مامان دیان😻 مامان دیان😻 ۳ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم داستان زایمانم رو بگم
پارت 1
دو روز پیش ک قرار بود برم دکتر زنان واسه معاینه رفتم کاملا خوب بودم هیچ اذیتی نداشتم ی کوچولو علائم داشتم فقد رفتم دکتر معاینم کرد خیلی اذیت شدم انقد اذیتم کرد ک فقد نمیکردم معاینه اینقد سخت باشه انقد گریه کردم جیغ زدم ت معاینه های دیگر اذیت نشدم ول اون کشت منو یدفعم کرد
خلاصه معاینه کرد گف ت 3سانت باز شدی هنوز زوده برات برو ت خونه درداتو بکش برو بیمارستان تو بیمارستانم قرار بود همون دکتر زایمانم کنه گفتش ک حرکات بچه چطوره گفتم حس نکردم گف برو بیمارستان واسه نوار قلب رفتم بیمارستان نوار قلب گرفتن و کلی حس کردم حرکاتش رو بعداش اومدیم خونه چون گفت برو پیاده روی کن حموم کن اومدم کلی پیاده روی کردم حموم کردم تا شب شد تازه میخواست دردام شروع بشه تب گرفته بودم دردی میومد میرفت من ت خونه کلی درد کشیدم تصمیمم نبود ک اونروز برم بیمارستان چون اذیتی نداشتم شب ک اذیتام بیشتر شد مامانم گف وقتشه بریم بیمارستان چون اون دکتر و ت اون بیمارستان زیادی اذیت دادن منم تصمیم گرفتم برم بیمارستان ماکو ب راه افتادیم منم زیادی درد داشتم ی ساعت کشید بریم ک بیمارستان ساعت1شب رسیدیم بیمارستان رفتم اتاق زایمان تنهایی کسیو نزاشتن باهام بیاد حف بزنه با دکتر اصلا کف چته گفتم اذیت دارم س سانت باز شدم نوار قلب گرف معاینه کرد ولی اذیت نکشیدم زیاد ت معاینه مث دفعه قبل گف ت 3سانته باز شدی برات زوده برگرد گفتم من اذیتم زیاده از دور اومدم باز قبول نکرد گف چرا اینجا اومدی برو شوط یا برو ساعت8صب بیا نوار قلب رو گرفت
بقیه رو پارت دو میزارمم
مامان جوجه رنگی💙💙 مامان جوجه رنگی💙💙 ۲ ماهگی
سلام خانما تجربه زایمان طبیعی رو میخوام بهتون بگم



من ۱۳شهریور ساعت ۳صبح با احساس ادرار شدید از خواب بیدار شدم تا ازجام بلند شدم خیس شدم اولش فک کردم ادرارمه رفتم دسشویی خودمو خالی کردم اومدم یکمی راه رفتم دیدم بازکمی خیس شدم بازم باورم نمیشدوقتش باشه بازم اومدم توجام دراز کشیدم یهو یه دردکوچولو گرفت وقتی دوباره رفتم دسشویی دیدم یه لکه خیلی کوچیک خون ازم اومد دیگه باورم شد اومدم شوهرمو بیدار کردم رفتیم بیمارستان جلو دره بیمارستان دوباره شدیدا خیس شدم ماینه شدم برا اولین بار واینکه خیلی درد داشت بشدت جیغ زدم وگریه کردم بستری شدم بازمعاینه شدم که شدیدا درد داشت ۳ونیم سانت بودم ساعت ۸صبح دردم خیلی شدید شده بود دفعه بعد باز میخواستم معاینه بشم که ازشدت دردم اجازه نمیدادم مامایی که پیشم بودجلاد بودانکار همش سرم دادمیزد میگفت اگه نزاری میمیری بعدشم من گفتم برو ازپیشم رفت
من دوساعت تنها بودم ودردمیکشیدم هرچیم صداش میزدم نیومد