۱۵ پاسخ

ای جان🥰پسرمنم میگه مامان من نمیخوام شماها پیر بشید میگم چرا این سوالو پرسیدی میگه مادر عزیز جون(مادربزرگ همسرم رو میگه)چرا فوت کرد رفت پیش خدا؟چون پیر بود دیگه منم نمیخوام شما فوت کنید برید پیش خدا.میخوام اینجوری بمونید

گریه م گرفت

آخی عزیزم چشام اشکی شد، منم به شدت عاطفی ام ،فکرکن دختر۱۴سالم تازه تختش وجداکردم شبابغلشون میکنم توخواب غرق بوسشون میکنم هیچ وقت این روزا تکرار نمیشه

ای خدااااااا آرزوهاش رو بخورم 😘🥰
انگار می‌دونن باید چی بگن که دنیا رو برامون قابل تحمل و زندگی رو شیرین تر کنن 💖

الهی بگردم چقدر حرف دل بود 😘😍

عزیزم 😍ماشالله پسرت آرومه
حالا من بچه هام میخوابن میگم چقدر امروز اذیتم کردن هوووف😮‍💨

انشالله براش حتما بچه بیار تنهایی بیشتر احساسیش میکنه و در اینده ضرر میبینه

آخی عزیزم.بخدامنم لنگه ی خودت پسرمن خیلی خیلی شیطونه البته وقتی باهمین نه امان ازروزی که مامان وباباموببینه.امابخداهمین یک ساعت چنین پیش که پسرموخوابوندم.یهویادسه ماهگیش افتادم.رفتم بوسش کردم .چشاشوبازکرد.اماانگارمنتظربوسم بودراحتربخابه.

چقدر مهربون

خدا حفظش کنه سامیار جونو🥰🥰🥰
منکه میگم دست بکار شو برا دومی 😂😂😂
دقیقا یگانه ام اینجوریه
هر ازگاهی میگه مامان پس کی میریم نی نی مون رو بیاریم
انقدر دلم براش کباب میشه که نگو

خوشبحات😂من شوهرم فوق العاده بی احساس منم یکم

حتما براش همدم بیار پسرت تنهاس
خیلی خوبه
سنشه برای دومی خوبه

ای جونممممم 😍 خانواده احساساتی 🥹🥹🥹

چه خوب ،دختر من اصلا احساساتشو بروز نمیده

عزیزم🥺🥺

سوال های مرتبط

مامان رکسانا مامان رکسانا ۴ سالگی
سلام خانما خواستم تجربه خودمو به اشتراک بزارم دو سه روز بود پسرم مریض شده بود می‌گفت گلوم درد می‌کنه و سردرد داشت فکر کردم ویروس جدید گرفته همسرم بردش دکتر با آمپول و دارو خوب نشد هیچی تازه تیم کرد شنیده بودم بچه ها غذا می خورند توی گلوشون می مونه و عفونت می‌کنه و باعث مریضی میشه و کسانی هستند که با روش های قدیمی که بلدن اونو رد میکنند به اسم تول گیر یا قاروق گیر منم گشتم یه پیر زنه که انجام میداد پسرمو بردم دست زد به گلوش گفت وای این خیلی مونده تو گلوش چند بار مثل ماساژ گلوشو فشار داد و بالا پایین کرد پسرم میگه انگار یه چیزی از گلوم رد شد شاید باورتون نشه ولی تب پسرم قطع شد و گلوش بهتر شد وقتی هم کوچیکتر بود اینجوری شد برم پیش یه خانم دیگه ای یه فوت کرد دماغ پسرم یه تیکه گردو از گلوش پرت شد بیرون برا دخترمم هم فوت کرد یه تیکه خیار شور پرت شد بیرون واقعا جلو چشم خودم اینکارو کرد خواستم بهتون بگم بعضی چیزا با یه درمان خیلی راحت رو ما قبول نمی کنم در عوض می ریم کلی دارو می‌دیم به بچه هامون که بدنشونم ضعیف میشه
مامان آقا رضا مامان آقا رضا ۵ سالگی
سلام دیشب حمله عصبی بهم دست داد آمبولانس زنگ زد شوهرم
بیایید براتون تعریف کنم
چند شب پیش داشتیم می رفتیم مهمونی یه خانمی به شوهرم زنگ زد بعد مدام می گفت فردا زنگ می زنم فردا زنگ می زنم شوهرم بهش می گفت بله بفرمایید هی می گفت فردا زنگ می زنم
بعد من به شوهرم گفتم کی بود گفت نمی دونم بهش گفتم شماره اش را بده زنگ بزنم ببینم کیه داد من هر چی زنگ می زدم وقتی می دید من زنم جواب نمی داد
منم براش نوشتم شمارت را می دم به پلیس زنگ نزن کثافت
تا دوباره فردای اون شبم با شوهرم بودیم ساعت ۸ شب زنگ زد شوهرم جواب داد روی آیفون فقط می گفت سلام خوبی بعد شوهرم گفت با کی کار داری قطع کرد
دو شب گذشت زنگ نزد تا دیشب ساعت ۱۲ زنگ زد شوهرم جواب داد و گفت اشتباه می گیرید شوهرم بهش می گفت این شماره را من خریدم مال کس دیگه ای هست
بعد خوابیدیم ساعت یک و نیم زنگ زد شوهرم گذاشت رو آیفون زنه گفت سلام شوهرم بهش گفت چرا ساعت یک و نیم شب زنگ می زنی مزاحم نشو بعد زنه هی می گفت سلام جواب سلامم را بده
بعد که قطع کرد من رفتم دستشویی داشتم فکر می کردم به شوهرم بگم فحشش بده شمارش را بلاک کن که یک دفعه تمام بدنم یخ زد و دست و پام چوب شد و افتادم چشمام دیگه جایی نمی دید
شوهرم زنگ زد به اورژانس اومد گفت فشار عصبی بعد یه مدت خوب می شی
آخه مغزم هزار راه رفت که چرا زنگ می زنه و اگه صبح زنگ بزنه شوهرم را گول برنه چی و فلان
مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
سلام خانما یه سوال دارم اگر کسی می دونه راهنماییم کنه لطفاً ،پسر من تقریبا دو هفته پیش عفونت گوش گرفت ، البته قبلش هم آبریزش بینی و سرفه داشت ولی از وقتی که گوش درد گرفت بردمش دکتر بهش چرک خشک کن و چند تا داروی سرماخوردگی داد و گفت تا ده رو مصرف کن و بعد از دو هفته بیار مطب چک کنم ببینم برطرف شده یا نه ، پسرم رو بعد از دو هفته بردم گفت تقریبا خوب شده ، بهش گفتم خیلی وقته آزمایش چکاپ نداده براش بنویس تا چکاپ هم بده ،گفت بزار تا ده روز از قطع چرک خشک کنش بگذره بعد آزمایش انجام بده ، حالا ده روز گذشته امروز دوباره می‌گفت مامان ببینیم کیپ شده یکی دوبار هم سرفه کرد ، منم بهش پلارژین و شربت فکسوفنادین که دکتر بهش داده بود دادم میگم اگر تا دو سه روز دیگه خوب شد و داروشو قطع کردم میتونم ببرمش آزمایش بده ، آخه بدنش ضعیف شده می‌خوام بهش مولتی ویتامین بدم ، دکتر گفت بزار آزمایش بده بعد شروع کن به مولتی ویتامین دادن و اینا ، موندم چی کار کنم تا خوب میشه دوباره شروع میشه
مامان دو سید کوچولو💖 مامان دو سید کوچولو💖 ۵ سالگی
❤️برات یه مامان معمولی بودن رو آرزو میکنم❤️

📌یه مامانی که انگار هیچ اطلاعات روانشناسی به گوشش نخورده
و فکر نمیکنه بچه اش یه موجود حساس یا آسیب پذیره و مدام نمی ترسه که نکنه توی تربیت اشتباه و خلاف فلان کتاب و نظریه عمل کنه

📌مامانی که بچه اش رو توانمند میبینه و قبول داره جثه بچه اش کوچیکه اما همین میوه دلش، توانایی و قدرت خودمدیریتی و راهبری و مراقبت از خودش و انجام کارای شخصیش رو داره

📌مامانی که اگر اشتباه کرد خودشو راحت میبخشه

📌مامانی که مدام دنبال رشد و استعداد یابی بچه اش نیست چون خیالش راحته که استعداد، اگر استعداده خودش،خودشو نشون میده و بچه رو میکشونه به سمتش و نیازی نیست مامان با زور و نگرانی و اجبار کاری کنه...

📌مامانی که هیچ اختلال روانشناسی رو نمیشناسه و مدام نگران بیش فعالی و اتیسم و نقص توجه و مهارت های چندگانه بچه اش نیست
📌مامانی که چیزی در مورد وقت با کیفیت و اثرات بازی و ...نشنیده و هر وقت دلش بخواد با بچه بازی میکنه و هر وقت دلش نخواست و نتونست بازی کنه، احساس مامان بدی بودن نداره.

📌مامانی که ترس از آینده بچه اش نداره چون میدونه اونم عین میلیاردها انسان روی کره زمین نقشه و برنامه رشد و شکوفایی خودش رو داره

📌مامانی که از اضطراب یا نقص بچش نمیترسه،چون میدونه هیچ آدمی کامل و بی نقص و صددرصد نیست

📌مامانی که خودشو همه کاره تربیت بچه اش نمیدونه چون میدونه رب و مربی اصلی خداست و کافیه که اون به اونچه که عقل و فطرتش میگه درسته عمل کنه و خدا نقص های عمل اون رو جبران میکنه
و
📚من دارم این روزها مامان معمولی بودن رو تمرین میکنم
شما چطور؟
#مادرانه
✍️#زهرازینی_وند (مشاورکودک و خانواده)
🆔 @maman_moshaver
🌏اینجا نگاه تون به مادری عوض میشه
#نشربامنبع
مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
سلام خانوما من سال۹۶ ازدواج کردم هرسال یلدا خونه مادرشوهر با جاریام بودیم هرکسی هرچی داشت میبرد مادرشوهرمم خدایی تدارک کاملی میبینه بنده خدا
همه دورهم فقط خوراکی میخوریم🤣🤣🤣
پارسال خونه ما بودن دایی های همسرمم اومدن
(امسال خونمون و عوض کردیم)
به شوهرم گفتم اگه اشکال نداره دلم میخواد سه تایی باهم باشیم اولین ساله تو این خونمونیم گفت یلدا حسنش به دورهم بودنه
منم گفتم مگه چکار میکنیم فقط بلدیم دورهم بخوریم اصلا خوش نمگیذره خاطره ای نداریم حداقل سه تایی دورهم باشیم ی خاطره ای از باهم بودنمون داریم
گفت منو گذاشتی تو منگنه گه مخالفت کنم ی جوری اگه موافقت کنم یه جور
منم گفتم تو از اینکه مامانت اینا ناراحتمون کنن یا ناراحت بشن ما نرفتیم میترسی
فکر نمیکردم انقدر ترسو باشی که جرات نکنی بگی میخوایم امسال دورهم باشیم اونا اصلا نمیتونن مارو برای نرفتنمون بازخواست کنن مگه نه سال رفتم چه اتفاقی افتاد من دلم میخواد تو خونه خودم باشم مامانتم زنگ بزنه میگم امسال میخوام تو خونه خودم باشم
گفت باشه بهش بگو

منم گفتم تو دلت نمیخواد با ما سه تایی باشی بهت خوش نمیگذره ولش کن
گفت هنوز که کسی چیزی نگفته تدارکی هم کسی ندیده بذار بیینیم چی میشه گفتم اونا اگه جایی دعوت بشن اصلا ب فکر تو نیستن بگن اینم هست میرن پی برنامه خودشون
گفت خب بریم خونه مامانت یا بگو اونا بیان گفتم نمیخوام میخوام تنها باشیم باهم



بنظرتون شلوغش کردم؟