بردنم تو اتاق عمل و خیلی زود همه مراحل جلو رفت البته یکم خجالت کشیدم به هر حال اونجا مرد بود و باید شلوارمو در میوردمو لباسمم از پشت باز بود ولی سعی کردم خودمو به بیخیالی بزنم دیگ . سریع سوند گذاشتن اونم با یه نفس عمیق رد کردم بعدش سرم وصل کردن و رفتیم برای اسپاینال که اونم کاملا همکاری کردنو اصلا درد خاصی نداشت در حد نیش پشه و سریع خوابوندنم‌و جراحی رو شروع کردن . اونجا یه نفر هم گفت اگ خواستی فیلم میگیریم از لحظه تولد نی نی که گفتم اوکیه و تنهاچیزی که داشت این بود با اینکه بی حس بودمو دردی خس نمیکردم کاراشونو متوجه میشدم و تا اشاره کردم دیدم یه خانمه مشغول حرف زدن شد باهام که حواسم پرت بشه . ولی من حواسم جمع بود . یهو حس کردم کلی آب ریخت روم و یهو صدای گریه و من از اون لحظه به بعد دیگ هیچ نفهمیدم. چند لحظه بعد پسرمو نشونم دادن و بهترین لحظه عمرم بود...
ادامه تاپیک بعد....