#تجربه زایمان ۴
دیگه کم کم حس پاهام داشت برمیگشت ولی لرزکرده بودم اومدن پتو انداختن رومن خانم ها دیگه که زایمان کرده بودن کنارم بودن بچهاشونم کنارشون بود جز من از پرستارا پرسیدم بچه من کجاست گفتن بردن بخش نوزادان گفتم مشکلی داره گفتن نه تو بری بخش اونم میاریم دیگه ساعت ۲:۴۵من اومدن ببرن بخش دیگه دخترمم آوردن راستی پمپ درد هم برام گذاشتن
یک ساعت اولی که آوردن تو بخش دردی حس نمی‌کردم بعدش اومدن شکمم فشار دادن وااااااای که چقدر درد داشت مردم از درد گریه شدم ولی اصلا نمی‌تونستم تکون بخورم نینی هم آوردن که سیر بهش بدم ولی من دریغ از یک قطره شیر نداشتم هرچی پرستارا و اطرافیان تلاش کردن تا ۸شب هیچی نیومد ۸دکتر نوزادان اومد گفت برید شیر خشک نان یا اپتامیل بگیرید بدید بچه بخوره
خودمم دیگه از همون گفتن کم کم شروع کنم به مایعات خوردن اول هم یا انرژی زا بخورم یا اسپرسو
درد هام خیلی زیاد بود با وجود پمپ درد بهم هم گفتن خودشون پمپ جوری تنظیم کردن که کم کم وارد بدنم میشه و کلیدش نزنم که تا فردا برام بمونه منم قبول کردم ساعت۱۲شب هم اومدن سوند کشیدن که خیلی درد داشت یادم میاد مو به تنم نمی‌مونه بعدشم گفتن کم کم باید بشینی و بعدش بیایی از تخت پایین دیگه پرستارو شوهرم و مامانم بودن با کمک سه تاشون به هزار بدبختی و گریه و درد زیاااااااد اومد پایین ‌ولی خیییلی درد داشت که میگفتم دیگه غلط بکنم بخوام زایمان کنم چند قدمی راه رفتم برگشتم رو تخت خوابیدم ولی چون مایعات می‌خوردم و سرم بهم وصل بود دستشوییم می‌گرفت راهی هم نداشتم باید دوباره اون درد زیاااااااد تحمل میکردم و از تخت میومدم پایین

۱ پاسخ

سلام با اول بود سزارین شدین

سوال های مرتبط

مامان ماهانا مامان ماهانا ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴

دیگه من تا یکم به خودم اومدم ساعت ملاقات شد و خیلی ها اومدن و یک بدی که داشت من باید جلوی بابام و پدر شوهرم بچه شیر میدادم من آدم مذهبی نیستم ولی دوسم نداشتم جلوی اونا شیر بدم ولی هیچکس به روی خودش نمیاورد که اونا برن بیرون از اتاق 😵‍💫😅 منم روم نمیشد چیزی بگم ولی حس خوبی هم نداشتم

ساعت ملاقات که تموم شد همه رفتن ولی نه من خوابیدم خوابم نمیبرد نه ماهانا هی هم این پرستارا میومدن کار داشتن 😁 اها اینو بگم به من گفتن هی پاهاتو سعی کن تکون بدی که زودتر حست برگرده بعدم گفتن تا شب باید از تخت بیای پایین ‎

❌ من پمپ درد داشتم بهترین چیز تو زایمانه و واجب ترین ❌

پمپ درد که وصل میکنن خودش وارد بدنت میشه ولی دکمه هم داره که میتونی بزنی بیشتر وارد بدنت شه ولی پرستار بهم گفت دکمشو نزن که برای پایین اومدن از تخت لازمت میشه اون موقع خیلی درد خواهی داشت گفتم باشه

منم اصلا دکمشو نمیزدم همون مقدار که وارد میشد کافی بود دردم قابل تحمل بود میخواستم دکمشو برای پایین اومدن نگه دارم

ادامشو تا چند دقیقه دیگه براتون میذارم
مامان الینا خانوم مامان الینا خانوم ۵ ماهگی
مامان مهنا مامان مهنا روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین بیمارستان صارم پارت ۲
.
راستی سوند رو توی بی حسی زدن برام و هیچی حس نکردم. بعدش بردنم ریکاوری و از همونجا دردم شروع شد. اما هرچی گفتم درد دارم برام مسکن نزدن برام و گفتن باید بری بخش. حدود یه ربع ریکاوری بودم بعد رفتم بخش و اومدن بهم لباس پوشوندن و شورت و پوشک برام گذاشتن و شیاف گذاشتن برام. خیلی پرسنلش مهربون بودن و عین مادر رفتار میکردن اصلا نمیزاشتن آدم خجالت بکشه . خلاصه کارامو کردن و بعد بچه رو اوردن ولی داخل تختش بود و نمیتونستم ببینمش. توی بخش هم با وجود شیاف درد داشتم و هم دردای محل عمل بود هم درد پریودی. و از همه اینا بدتر ماساژ رحمی بود . تا وقتی بی حس بودم که چیزی نمیفهمیدم اما توی بخش اومدم بی حسیم رفت و هربار ماساژ میدادن واقعا درد وحشتناک داشت و عذاب میکشیدم. خونریزیمم زیاد بود و ماماها میگفتن باید زیاد ماساژت بدیم خطرناکه خونریزیت که انقدر شدیده. خلاصه تا میومد یه کم شیاف عمل کنه و اروم بشم میومدن ماساژ میدادن و درد وحشتناک میگرفت تو تنم
مامان 🍓توت فرنگی 🍓 مامان 🍓توت فرنگی 🍓 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
صبح اومدم پذیرش شدم با گریه و دلتنگی از تمام شدن بارداری هر چند سخت بود ولی دلگیر
اومدم اول آن اس تی گرفتم یه ساعتی معطل شدم لباس دادن پوشیدم ازمایش اینا گرفتن که از کمرم زیر شکمم درد پریودی گرفته بود نگو بجه وارد لگن شده بعد اتاق عمل رو آماده کردن خیلی سرد بود اتاق عمل دندون هام می‌خورد بهم بعد بی حسی زدن از نخاع درد نداشت فقط ترس داشت سریع خابوندمنم رو تخت پاهام داغ شد حالت تهوع گرفتم فلبم تند میزد گفتم قلبم داره وامیسته گفتن هیچی نیست تو سرم انگار یه چیز ریختن آروم شدم بعد دخترم رو آوردن دیدم چسبوندم رو صورتم حس خوبی بود اما میلرزیدم بعد با پتو از تخت بلند کردن انداختن رو برانکارد سرم زدن بعد دوباره از اون برانکارد انداختن روی تخت دیگه خیلی درد داشتم شکمم رو فشار دادن خیلی درد داشت اومدم تو بخش شوهرم اومد کمک تا دوباره از اون تخت انداختن رو تخت بخش درد وحشتناکی بود بعد بچه شیر خورد و امان از وفتی که از رو تخت خواستم بلند شم نفسم بند اومد خیلی درد داشت زخم هام بلند شدم با بختی رفتم دستشویی زیرم رو تمیز کردن الان هم بابد بختی دراز کشیدم و دارم تایپ میکنم
راستی سوند وصل کردنی هم یه سوزش بدی داشت 😬
مامان قلب من(💙) مامان قلب من(💙) روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم
رفتم ریکاوری خیلی خوابم داشت ولی ب زور خودمو بیدار نگه داشتم. نینی اوردن شیر بخوره گفتم شیر دارم؟ گفت اره باید چک کنیم میتونه بخوره یا نه. ی ساعت تو ریکاوری بودم و بعد با پسرم منو بردن بیرون اتاق عمل. همه منتظر بودن منم این لبخند از لبام نمی رفت اون حس خوب. پرستار گفت خوبی گفتم عالی هنوز بی حسم، 🤣 رفتیم بخش رو تخت گذاشتن منو و همراهام اومدن و پرستارا هی میان چک کنن . چند بار شکمو فشار دادن ک همه تو بی حسی بود ولی یکیش وقتی بود ک بی حسی داشت میرفت و ی کوچولو درد داشت دو ثانیه فقط گفتم آیی یواش. دیگ ساعت ملاقات شد و من خوشحال ک هنوز بی حسم همش منتظر دردای پریودی شدید بودم. دیگ داشت بی حسی از بدنم میرفت حس میکردم گز پاهام ب مچ رسیده مثلا ولی هنوز بی درد. پرستارا هم هر 3 ساعت شیاف میزاشتن. ملاقاتم انقد صحبت و شوخی کردم ک نگو همه گفتن واقعا درد نداری گفتم نه هنوز بی حسم. دیگ تقریبا 5_۶ غروب ی حس خیلی ریزی قسمت بخیه داشتم درد نه. ساعت ۷ گفتن مایعات شرو کن که انگار دنیارو ب من دادن چون خیلی تشنم بود. با نسکافه و اینا شرو کردم چایی نبات و... تااا ۱2 شب مایعات خوردم ولی کم کم ک حالت تهوع نگیرم ی وقت. ازشون پرسیدم کی باید راه برم گفت 12.منم کم کم رو تخت شرو کردم ب تکون دادن پاهام چون خشک شده بود ک واسه راه رفتن کارم اسونتر باشه. هنوزم درد نداشتم ولی میدونستم جا بخیه هام ی فشاری هست. ساعت 12 گفتن بیا راه بریم منم کابوس بود برام چون همه از اولین راه رفتن نالیده بودن اینجا. اروم بلندم کردن از تخت نشستم. ی حس بدی هست درد نیست یکم نشستم راستی قبل راه رفتن یواشکی 2 تا شیاف گذاشتم با خودم برده بودم. نشستم رو تخت و اولین پایین اومدن خیلی سخت بود. درد نداشت ولی ادم نمیتونست چطوری بیاد🤣
مامان Hanis👼🏻🍭🍼 مامان Hanis👼🏻🍭🍼 ۱ ماهگی
ادامه تجربه زایمانم🥰
نیم ساعت تو ریکاوری بودم‌که لرز خیلی شدیدی داشتم و گفتن طبیعیه بخاطر بیحسیه که زدن بهت
بعد اومدن منو بردن و گفتن باید بری تو بخش دم در اتاق عمل یه خانومی بود محکم شکممو ماساژ داد یکم درد داشت ولی نه اونقدری که ازش غول ساخته بودن ،درو باز کردن و شوهرمو دیدم انگار یه جون به جونام اضافه شد🥺
اومد پیشونیمو بوسید و از رو تخت جابجام کردن و بردنم تو بخش
گفتن باید بچه رو شیر بدی ولی من چون سینه ام پهن بود بچم سینه نگرفت و بهش شیر خشک دادیم
کم کم دردام شروع شد و پرستارا برام شیاف میذاشتن کمتر میشد ولی قابل تحمل بود
گفتن تا ۸ ساعت نباید هیچی بخوری و من حدودا ساعتای ۱۰ بود بهم اجازه دادن چای و خرما بخورم،بعد اومدن سوند رو درآوردن که اصلا درد نداشت و گفتن ساعت ۱ باید خودت پاشی راه بری
ساعت ۱ شد و من دستشویی داشتم با کمک مادرم و پرستار بلند شدم از تخت درد که‌داشت خیلی همینکه پاشدم سرپا خون زد بیرون که زد رو دمپاییم ریخت تو اتاق و سرم گیج میرفت حالم میخواست بد شه خونریزی شدید داشتم و پرستار گفت اگه اینجوری باشی مرخصت نمیکنیم زنگ زدن به دکترم و دکترم گفت آمپول بزنید براش تا خونریزیش کمتر بشه و واقعا کمتر هم شد
و فرداش صبح ساعت ۱۰ مرخصم کردن و گفتن تو خونه هر ۶ ساعت شیاف بزار تا دردت کمتر بشه و واقعا جواب بود🥰
اینم از تجربه من شاید به درد کسی بخوره❤🌹
مامان Sevda🫀✨ مامان Sevda🫀✨ ۴ ماهگی
٣:

بعدش بچه رو بردن كه واكسن هاشو بزنن منم بعد اينكه بخيه هامو زدن بردنم ريكاوري پرستاراي زايشگاه خيلي مهربون بودن هر ٥ دقيقه ميومدن ميگفتن دخترم درد نداري سرت درد نميكنه لرز داشتم كه گفتن طبيعيِ سه بار هم شكممو فشار دادن كه بي حس بودم و اصلا متوجه نشدم (بعدا همسرم گفت من كه بستري شدم دكترم ٤ ٥ دفعه زنگ زده به گوشيم و حالمو از شوهرم پرسيده)
بعد از ١ ساعت بردنم بخش كه بازم نتونستم همسرم رو ببينم🥲 چون رفته بود طلا بگيره برام سورپرايزم كنه كه نرسيد🥹
ساعتاي اول خيلي بد بود كه پاهامو حس نميكردم و نميتونستم به پهلو بشم خيلي بد بود كم كم كه سر پاهام باز شد يكم حالم بهتر بود حداقل پاهامو ميتونستم تكون بدم اما خيلي گرسنه ام بود و خيلي تشنه از صبحش قبل عمل ميخواستم آب بخورم كه نزاشتن ساعت ٨ صبح عملم تموم شد ساعت ٨ شب گذاشتن چيزي بخورم كه با مايعات گرم گفتن شروع كن منم نسكافه خوردم بعدش هم اومدن راه بردنم اصلا هم سخت نبود فقط از تخت پايين اومدن سخت بود يكم فرداشم كه ديگه مرخص شدم خلاصه كه راضي بودم از زايمان سزارين…
من بيمارستان مريم بودم هزينه تراشي اي كه ميگن نداشت ولي بعضي از پرستاراش واقعا سگ بودن و رسيدگي نميكردن بستگي به شيفت داشت شيفت صبح من پرستارم خيلي خوب بود اما شيفت غروب نه شيفت شب هم قابل تحمل بود ولي اگه باز بخوام زايمان كنم اين بيمارستان انتخابم نيست..
مامان گل پسر مامان گل پسر روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین#پارت_۵
پسرمو گذاشتن رو سینم و منو راهی بخش کردن دوتا پرستار اومدن و لباسامو عوض کردن و لباس بخش رو پوشوندن و شکمم فشار دادن که تنها دردی که تو سزارین حس کردم همین بود که تا نیم ساعت بعدش حس اون فشار رو تو شکمم داشتم که اومدن بهم مسکن زدن که آروم شدم
بعد چند ساعت بهم اجازه دادن که مایعات بخورم که من از قبل انجیر خیس کرده بودم و آب اونو خوردم با کمپوت گلابی این شروع تغذیم بود که بعدش نسکافه و چای کم رنگم خوردم
شب پرستار اومد گفت اومدم کمکت کنم از تخت پیاده بشی ک من گفتم میخوام مامانم کمک کنه گفت نمیشه اعتماد کن بهم و آروم آروم رفتم کنار تخت و اومدم پایین ک آسون تر از چیزی بود ک فک میکردم باهاش رفتم سرویس و پاهامو شست و دوتا شیاف برام گذاشت بعدشم پد جدید گذاشت ک من گفتم حس دسشویی بزرگ دارم گفت اشکال نداره بریم تخت اگه ادامه داشت صدام بزن باز که ۵ دقیقه بعد رفتنش شدیدا حس دسشویی داشتم ک مامان کمکم کرد برم پایین و کارمو انجام بدم دیگه بعد اون راحت با کمک بقیه میومدم پایین و تنهایی قدم میزدم ولی تنهایی میترسیدم از تخت بیام پایین 😂😂 ولی شبش دسشویی داشتم هرچقدر مامان و همسرم و صدا کردم نشنیدن خواب بودن 🤦‍♀️😂 مجبور شدم خودم برم پایین