تجربه زایمان پارت ۴

دیگه من تا یکم به خودم اومدم ساعت ملاقات شد و خیلی ها اومدن و یک بدی که داشت من باید جلوی بابام و پدر شوهرم بچه شیر میدادم من آدم مذهبی نیستم ولی دوسم نداشتم جلوی اونا شیر بدم ولی هیچکس به روی خودش نمیاورد که اونا برن بیرون از اتاق 😵‍💫😅 منم روم نمیشد چیزی بگم ولی حس خوبی هم نداشتم

ساعت ملاقات که تموم شد همه رفتن ولی نه من خوابیدم خوابم نمیبرد نه ماهانا هی هم این پرستارا میومدن کار داشتن 😁 اها اینو بگم به من گفتن هی پاهاتو سعی کن تکون بدی که زودتر حست برگرده بعدم گفتن تا شب باید از تخت بیای پایین ‎

❌ من پمپ درد داشتم بهترین چیز تو زایمانه و واجب ترین ❌

پمپ درد که وصل میکنن خودش وارد بدنت میشه ولی دکمه هم داره که میتونی بزنی بیشتر وارد بدنت شه ولی پرستار بهم گفت دکمشو نزن که برای پایین اومدن از تخت لازمت میشه اون موقع خیلی درد خواهی داشت گفتم باشه

منم اصلا دکمشو نمیزدم همون مقدار که وارد میشد کافی بود دردم قابل تحمل بود میخواستم دکمشو برای پایین اومدن نگه دارم

ادامشو تا چند دقیقه دیگه براتون میذارم

۱ پاسخ

وای منم ازین قسمتش خیلی بدم میاد که بخوام جلو بقیه شیر بدم
نمیشه قبل ساعت ملاقلت شیر داد که نخوایم اون‌موقع بدیم؟
ماشالله هیچکسم خودش رعایت نمیکنه

سوال های مرتبط

مامان (کیان)موچی مامان (کیان)موچی روزهای ابتدایی تولد
پارت ۲
با ویلچر اومدن بردنم طرف اتاق عمل چند تا سوال ازم پرسیدن قبلش که به چی حساسیت داری و بیماری خاص و اینا
رفتم اتاق عمل اونجا یکم ترسم بیشتر شد ای کاش وسیله هارو نمیدیدم اونجوری شاید استرسم کمتر میشد روی تخت نشسته بودم پرستارا و دکتر وقتی آماده شدن بی حسی رو برام تزریق کردن بهشون گفتم استرس دارم امکان داره تکون بخورم شونه ها و سرمو گرفتن که تکون نخورم بی حسیه درد خاص نداشت مثل گزش یه پشه بود شاید ۳ ثانیه طول کشید توی پای راستم حسش کردم تا اینو بهشون گفتم سریع درازم کردن روی تخت پرده کشیدن جلوی چشمام(راستی اگه پمپ درد میخواین باید توی اتاق عمل بگین منم همونجا گفتم که اومدن واسم وصل کردن هزینه شم آزاد بود ۱ تومن شد)از کمرم تا‌پاهام گرم شد و بی حس (خیلی حال خوبی بود😂)دکتر بهم گفت که ببین لامسه داری ولی درد نه چاقو رد که بهم زد حس بدی داشت منم فشارم افتاد😂🤦‍♀️که پرستار نجاتم داد
خیلی طول نکشید که پسرم به دنیا اومد صدای گریه شو شنیدم
ولی همون لحظه بهم نشونش ندادن☹️🤌
مامان فنقل (Nila) مامان فنقل (Nila) روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت سه:
شما حتما با خودتون شیاف ببرین و درد رو تحمل نکنید
بعد از ساعت ملاقات بهم گفتن باید آمادت کنیم از تخت بیای پایین اومدن سوند رو برداشتن که خب درد داشت ولی زود برطرف میشه
و باید شورت بپوشی پوشک
بعد کم کم سر تخت رو میدن بالا که آماده پیاده شدن بشی
برا من سخت ترین قسمت ماجرا همین بود.خودم شروع کردم به آروم تکون خوردن که خب درد داشت اصلا برا پایین اومدن عجله نکنید خیلی آروم بیاین پایین
وقتی پیاده شدم نمیتونستم صاف وایسم و احساس درد داشتم و تلقین غلط که بخیه هام میپوکه
ولی حتما باید صاف به ایستی
من با تمام توانم سعی کردم و تا صندلی که یک متر بیشتر فاصله نداشت خیلی یواش یواش با قدم های مورچه ای حرکت کردم و نشستم روی صندلی تا اینجا اومدی و اذیت شدی اشکال نداره چون دیگه بخش غول مرحله تموم شد
میذارن روی صندلی استراحت کنی و میگن هر موقع اوکی بودی برو سرویس و تا میتونی راه برو
من نشستم و همونجا دخترمو شیر دادم
بعد که ریلکس شدم بلند شدم یکم اینجا هم سخته
رفتم دسشویی و رفتم برا پیاده روی دو سه قدم اول سخته ولی بعدش خیلی راحت میشه همه چیز
من اونقدر راه رفتم که شاخ همه کادر در اومده بود
من روحیمو کامل حفظ کردم و تا میتونستم راه رفتم که این خیلی خوب بود و حسابی بهم کمک کرد
دیگه بعدش بالا و پایین رفتن از تخت برات خیلی راحت میشه و همش خودت دنبال راه رفتنی
بعدم که شب شد من نتونستم بخوابم از شدت ذوق و هیجان فردا صبح هم تا کارای ترخیص انجام بشه یازده صبح شد که من دخترمو بغل گرفتم اومدم خونه😍😍😍
و خونم بوی بهشت رو گرفت💙
هر سوالی داشتین بپرسین
مامان الوين 👶🏼 👣🧡 مامان الوين 👶🏼 👣🧡 ۴ ماهگی
مامانا تجربه ي زايمانم (سزارين ) كه نوشتم بهم گفتيد از درد بعدشم براتون بيام بگم.
تاچند ساعت كه اثر بيحسي هست و درد و حس نميكني من وقتي كه تو اتاق عمل بودم به دكترم گفتم زمان بيحسي شكممو فشار بديد بعدش ديگه فشار نديد ، دكترم گفت ما تو بيحسي قشنگ شكمتو فشار ميديم ولي بعدشم كه رفتي تو بخش بايد بيان برات ١/٢ بار فشار بدن چون خون لخته بشه داخل شكم خطرناكه.
وقتي اومدم تو بخش برام شياف زدن پمپ دردم كه داشتم دردش قابل تحمل بود پرستارا ١/٢ بار اومدن شكممو فشار دادن ولي نه اونجوري كه فكر كني يه كوچولو كه قابل تحمل بود .
بهم گفتن تا زماني كه خوب بيحسيت نرفته اصلا تكون نخور حتي سرتم تكون نده با چشمات اينور اونور و ببين . بعد ٦ساعت هم گفت ميتوني مايعات بخوري
تا ميتونيد نسكافه ومايعات زياد بخوريد .
بعد ٨/٩ ساعت هم گفتن بلند شم راه برم من از خدام بود كه هرچي زودتر بلند بشم چون احساس ميكردم كمرم داره خشك ميشه اينقدر كه تكون نخوردم. از اولين درد راه رفتن بخوام بگم من قبلش شياف زدم پمپ دردم كه داشتم
وقتي از رو تخت بلند شدم يه كوچولو سخت بود ولي قابل تحمل بود . بعد اونم هر دفعه كه بلند ميشدمو راه ميرفتم بهتر ميشد
كلا هرچي سعي كنيد بيشتر راه بريد زودتر خوب ميشيد .
ايشالا همتون زايمان خوبي داشته باشيد و نينيتونو به سلامتي بغل بگيريد ❤️
مامان رادوین مامان رادوین ۸ ماهگی
پارت سه ...
خلاصه بیمارستان خوبی نبود اتاق خیلی کوچیک بود همراه من چون سرویس بهداشتی فرنگی استفاده نمیکرد مجبور بود بره طبقه ی پایین و برگرده ... من صبح ک کیسه ابم پاره شد سریع رفتم بیمارستان گفتن برو با اسانسور زایشگاه ...زایشگاه که رفتم گفتم کیسه ابم پاره شده گفتن نترس اشکال نداره بعدم ازم سوال پرسیدن و گفتن خودت سزارین میخواستی گفتم اره گفتن نمیخوای طبیعی گفتم نه نامه دارم از پزشکم و فرم پر کردن و مدارک پزشکیم گرفتن (ازمایش-سونو ان تی-دکتر قلب-بیهوشی و...)شناسنامه و کارت ملی پدر و مادر هم باید همراهتون باشه ...بعدم لباس بهم دادن و خون گرفتن و نوار قلب و... ، سوند بهم وصل کردن که اونم درد زیادی داشت اماده ام کردن رفتم اتاق عمل ...داخل اتاق عمل ک شدم دکتر انصاری دیدم و با مهربونی اومد پیشم و گفت نگران چیزی نباش همه چیز اوکی بعد رفتم رو تخت و دکتر بیهوشی اومدبیهوشم کرد به هوش که اومدم درد زیادی داشتم خیلی درد بدی بود فک کردم پمپ درد بهم وصل نکردن ب پرستار گفتم گفت وصله دکمه را فشار بده تا اثر کنه بعدم اومدن شکم
فشار بدن که خیلی درد داشتم و نذاشتم درست فشار بدن بعدم پسرمو اوردن نشونم دادن و گذاشتن تو بغلم
بعدم دوتا اقا اومدن گفتن اروم از روی این تخت بیا روی تخت دیگه که اونم خیلی درد داشت و ب سختی تونستم برم بعدم بردنم اتاق و باز گفتن از رو تخت برو روی تخت اتاقت اینکار با درد زیاد بود و سخت🥲😮‍💨
مامان ILIYA مامان ILIYA ۵ ماهگی
#3
یه حس حالت تهوع بدی داشتم هی عق میزدم گفتن الان درست میشه یه امپولی زدن توی سرم یکم که گذشت خوب شد یه پارچه کشیدن زیر سینم که نبینم کامل بی حس شده بودم ولی حرکت دست دکتر و حس میکردم که فشار میاورد داخل شکمم ولی اصلا درد نداشت داشت به بغلیا میگفت بچه درشته یکم یخورده فشار آورد و یهو صدای گریه خیلییی ارومی پیچید توی اتاق منم گریم گرفته بود هی میگفتم صدای گریه بچه منه اصلا باورم نمیشد که بچم دنیا اومده داره گریه میکنه تا اونموقع همش میگفتم حس مادر شدن چجوریه ولی وقتی اوردن گذاشتنش بغل صورتم انگار اصلا هیچییی دیگه برام مهم نبود فقط با ذوق قربون صدقش میرفتم گفتن میبریم تمیزش میکنیم و یه امپول بهت میزنیم که یکم بخوابی گفتم باشه دیگه نفهمیدم چی شد چشم که باز کردم دیدم توی ریکاوری هستم و یکم درد داشت شکمم صدای پرستار زدم گفتم شکمم فشار دادین گفت نه الان فشار میدم غول سومی که برای من ساخته بودن فشار دادن شکم بود گفتم درد میگیره خیلی گفت نه بی‌حسی هیچی نمیفهمی با دودست افتاد روی شکمم و یکبار محکم فشار داد من یه اخی گفتم ولی چون بی حس بود هنوز درد آنچنانی نداشت گفتم همین بود یا بازم فشار میدید گفت نه رحمت جمع شده و دیگه لازم نیست گفتم کی میبرینم بخش گفت صبر کن یکم دیگه میبرنت یه بیست دقیقه بعد اومدن منو ببرن یه لحظه که از تخت خواستن به یه تخت دیگه منتقلم کنن شکمم درد گرفت گفتم آروم درد دارم گفتن چاره ایی نیست تحمل کن بیرون که اوردنم دیدم همسرم و مادرم و مادرشوهرم پشت در هستن و منتظر وایسادن ساعت سه و نیم بود و وقت ملاقات بردنم بخش و اونجا هم از تخت جابجام کردن روی تختی که داخل اتاق بود بازم شکمم درد گرفت لباسامو عوض کردن گفتم بچمو بیارید باباش ببینه الان وقت ملاقات تموم میشه
مامان پرنسا مامان پرنسا ۷ ماهگی
سلام من شنبه سزارین شدم بیمارستان قمر
میخواستم تجربه زایمانم رو بگم
من برای تشکیل پرونده رفته بودم که دکترم تماس گرفت گفت همون لحظه بستری بشم برای زایمان اولش خیلی استرس داشتم کارامو انجام نداده بودم و خیلی هنگ بودم ساعت ۱۲ و نیم ظهر رفتم اتاق عمل و یک و ده دقیقه بچه به دنیا اومد رسیدگیشون خیلی عالی بود واقعا پرسنل خیلی خوش اخلاق و مهربونی داشتن من اتاق خصوصی و پمپ درد هم گرفتم تنها چیزی که خیلی درد داشت اولین باری که دست و پاهامو روی تخت تکون دادن و دو بار هم شکمم رو فشار دادن که واقعا درد داشت من آستانه دردمم پایینه واقعا دردم شدید بود ساعت های یک شبم اومدن خودشون رام بردن که پمپ دردم تموم شده بود و دردم زیاد بود برام دو تا شیاف گذاشتن و دردم کم شد بعدش چندبار دیگه راه رفتم که باعث شد دردام کمتر بشه ساعت تقریبا ۱ ظهر هم مرخص شدم در کل من از بیمارستان قمر خیلی راضی بودم همه ی کارها رو خودشون انجام میدادن و پرسنلش با رفتارشون باعث میشدن آدم احساس خوبی داشته باشه
مامان لیان مامان لیان ۱ ماهگی
(پارت سوم)وقتی رفتم تو اتاق ریکاوری گفتم برام پمپ درد بزارن ولی نمیشد ازش استفاده بکنم و مسکن هم نمیزنن تا زمانی که حس به پاها برگرده و ببرن بخش
ومن اینجا حس شکمم و کمرم کامل برگشت ولی حس پاهام برنگشت یعنی نمیتونستم حتی ی انگشت پام رو حرکت کنم واینجا دردام شروع شد خیلی بد بود من ساعت ۷ونیم تو اتاق ریکاوری بودم موندم تا ساعت ۱۱صبح
۷بار شکمم رو فشار داد وحشتناک بود
خیلی بد بود ولی دردش همون موقعس که فشار میده ولی دستاشو برمیداره درد ماساژ رحمی میرفت ولی خب کلا چون حس شکمم برگشته بود کلا درد داشتم
لرز هم داشتم سردم نبود ولی میلرزیدم که ی لوله گذاشت هوای گرم میورد گذاشتن رو شکمم که تمام لرزا همون موقع رفت بد بود ولی مهربون بودن پرستارا واینجوری دردا قابل تحمل میشد
ولی به محض اینکه رفتم بخش حالم خوب بود و مسکن میزدن وشیاف ومنم پمپ درد داشتم
پمپ درد عاااااالیه من تا تموم نشد قدرش رو ندوستم خیلی عالیه ولی سعی کنید کم کم بزنید که زود تموم نشه تا زمان ترخیص بمونه چون روزی که قراره مرخص بشید دیگه مسکن نمیزنن مگر شما شیاف بخرید بزارید
خلاصه بگم براتون همچی خیلی عالی بود
وخیلی خیلی خیلی اسونتر از تصوراتم
حتی اولین راه رفتنم خوب بود وهمچی خیلیی قابل تحمل
حسی که وقتی بچه به دنیا بیاد اصلا قابل وصف نیس به محض اومدن شد تمام دنیام وقتی گریه میکرد باهاش گریم میگرفت تحمل دیدن اشکاش رو ندارم
برای همه چشم انتظارها دعا کردم
فقط تنها مشکل الان بچم پاهاش انحراف دارن گفتن که با ماساژ خوب میشه(دعا کنید برام) انشالله همینطور باشه و اینکه بچم سینمو نمیگیره چون نوک ندارن🥲 مجبورم شیر خشک هم بدم کمکی
توصیه هام برای اونایی که میخوان سزارین بشن رو میزارم تایپیک بعدی
مامان Hanis👼🏻🍭🍼 مامان Hanis👼🏻🍭🍼 ۱ ماهگی
ادامه تجربه زایمانم🥰
نیم ساعت تو ریکاوری بودم‌که لرز خیلی شدیدی داشتم و گفتن طبیعیه بخاطر بیحسیه که زدن بهت
بعد اومدن منو بردن و گفتن باید بری تو بخش دم در اتاق عمل یه خانومی بود محکم شکممو ماساژ داد یکم درد داشت ولی نه اونقدری که ازش غول ساخته بودن ،درو باز کردن و شوهرمو دیدم انگار یه جون به جونام اضافه شد🥺
اومد پیشونیمو بوسید و از رو تخت جابجام کردن و بردنم تو بخش
گفتن باید بچه رو شیر بدی ولی من چون سینه ام پهن بود بچم سینه نگرفت و بهش شیر خشک دادیم
کم کم دردام شروع شد و پرستارا برام شیاف میذاشتن کمتر میشد ولی قابل تحمل بود
گفتن تا ۸ ساعت نباید هیچی بخوری و من حدودا ساعتای ۱۰ بود بهم اجازه دادن چای و خرما بخورم،بعد اومدن سوند رو درآوردن که اصلا درد نداشت و گفتن ساعت ۱ باید خودت پاشی راه بری
ساعت ۱ شد و من دستشویی داشتم با کمک مادرم و پرستار بلند شدم از تخت درد که‌داشت خیلی همینکه پاشدم سرپا خون زد بیرون که زد رو دمپاییم ریخت تو اتاق و سرم گیج میرفت حالم میخواست بد شه خونریزی شدید داشتم و پرستار گفت اگه اینجوری باشی مرخصت نمیکنیم زنگ زدن به دکترم و دکترم گفت آمپول بزنید براش تا خونریزیش کمتر بشه و واقعا کمتر هم شد
و فرداش صبح ساعت ۱۰ مرخصم کردن و گفتن تو خونه هر ۶ ساعت شیاف بزار تا دردت کمتر بشه و واقعا جواب بود🥰
اینم از تجربه من شاید به درد کسی بخوره❤🌹