۱۳ پاسخ

این حال روبه خودت تلقین نکن صبح که بلندمیشی یه کم به خودت برس سرحال شی بابچت برو بیرون حتی شده برای ناهار مثلا برید تو پارک چندساعتی
یا بازاربرید یه خریدکوچولوهم که کنی حال وهوات عوض میشی اینگه هی بشینی خونه بگی من حوصله ندارم شک نکن بدترمیشی همه ما ممکنه این حالت روتجربه کرده باشیم

همه همینیم همهه همینن فقط سعی میکنیم خودمون حال خودمون خوب کنیم

چند سالت عزیزم اهل کجایی؟
والا تقریبا بیشتر ماها همینیم زیاد حوصله نداریم ، منم همیشه حس عذاب وجدان دارم ، وقتی شوهرم با پسرم بازی میکنه اینقدر ذوق میکنم
منم میرم خونه مامانم بیشتر... یا گاهی خونه مادرشوهرم میرم... یا هوا خوب باشه میرم بیرون ، خانه بازی خلاصه اینجوری سعی میکنم جبران کنم و حال و هوامون عوض شه

مادرمن شکل شما بود
والان ب من میگه دلم میسوزه برای اون روزا

وتومراقب باش بابچت مث من نکنی

ب خودت کمک
جوونی خودت داره میره
میتونی این روزابابچت کیف کنی



برومشاوره ودکتر

منم دوست دارم کار ب کار من نگیره پوف حوصله ندارم هیچوقت خدا😁

والا منم اینجوریم.

من بعد زایمانم تا یکسال اول اینجوری بودم حالم از همه بهم میخورد حس میکردم کسیو دوس ندارم حتی شوهرو بچمو ب زور تحمل میکردم ولی ی بار فک کردم ک اگه ی اتفاقی بیفته و دیگه نباشن چی؟اون موقع فهمیدم و چقد دوسشون دارم و همه گذشته رو فراموش کردم و سعی کردم حالمو خوب کنم تا هوا خوب باشه میبرمش بیرون ی دور بزنیم حتی شده در حد تو کوچه رفتن باشه تو خونه باش بازی میکنم تو کارای خونه دخالتش میدم خوشحال میشه...

چقدر منی 🥺

عزیزم منم مثل تو هستم .......

من یه روزایی اینجوریم البته که الان حامله ام یهوبهم میریزم

والا منم از بچه داری لذت نمیبرم

عزیزم پس من جی بگم ماهی یبارم خونه پدرم بزور میرم،خانواده شوهرمم که شهرستان سالی ۳بار نهایت مدام خودمون ۳تامونیم،بهارو‌تابستون هروز غروب ۲ساعت پارک‌میریم پاییزم که ۲شب بیار یا روزا که گرمه میریم پارک‌و‌شهربازی همه ش خونه ایم بیشتر وقتا ولی من خیلی بازی می‌کنم به جز پسرمم حوصله کسی رو‌ندارم برعکس توام

منم خستم میشم با دوتا بچه یکی مدرسه ای هس با کلی مکافات ولی خیلی سریع خودمو جمع میکنم با خودم میگم آخه بچه ها چه گناهی دارن تازه من یکم بد اخلاقی کنم پسرم درجا شاکی میشه شما هم مثلا با بچت نقاشی بکش من کاغذ رنگی با قیچی سر گرد میدم خودش کلی سرگرم میشه

سوال های مرتبط

مامان گل پسرام🤍💛 مامان گل پسرام🤍💛 روزهای ابتدایی تولد
چه روزای سختی داره میگذره...خدارو هزار مرتبه شکر که تو دلیم سالمه ولی خیلی دلم میخواست مثل بارداری اولم ،الانم بارداری راحتی داشته باشم.
همه جا برم،خودم کارامو کنم,کمک بقیه کنم و......
قبل عید چقدر کمک مامانم کردم ولی الان از شدت درد فقط باید استراحت کنم،دیروز اونجا بدم فقط چهارتا بشقاب براش آب زدم همش دراز کشیده بودم.خونه ی خودمم همش تو جام‌...دلم واسه پسرم میسوزه.قبلا چقدر میبردمش بیرون چقدر خودم سرحال بودم چقدر آهنگ میذاشتیم می‌رقصیدیم.الانم براش وقت میذارما ولی نه اونقدر.
امیدوارم این چندماه هم بزودی و راحت بگذره تودلیمو بغل کنم برای جفتشون مادری کنم.هرشب من و پسرم تو هال دراز می‌کشیدیم وقتی خوابش می‌برد میذاشتم تو تختش و خودمم میومدم تو جام ولی الان شوهرم گفت دیگه شادمهر پیشت رو تخت بخوابه که رو زمین دراز نکشی یا بچه رو بغل نکنی،دلم تنگ شده براش هیچوقت جامون جدا نبوده،از طرفی هم دلم میخواد این مدتو کلا کنار پسرم باشم هم میترسم وابسته تر بشه 🥲
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۳ سالگی
مامان الینا جون مامان الینا جون ۳ سالگی
مامانا یه سوال شماها در طول روز چقدر براخودتون وقت میزارید ...
من دیگه خسته شدم به خدا دلم میخواد یه دقیقه برا خودم باشم بچه م همش بیداره نمیذاره ذهنم یکم آزاد باشه من چشمم که باز میشه با من بیداره تا آخرشب گفتم بیام تا دیر وقت بیدار باشم دخترم زود بخوابه اونم تا ۲ونیم بیداره خودم از خستگی نمی‌فهمم کی خوابم میبره همینطوری روپام هست یهو بیدار میشم میبینم پام خشک شده چندساعت روپامه بعد گفتم بزار صبح ها زودتر بیدار بشم از ساعت ۱۱ کردم ۹ونیم بازم با من ۹ونیم بیدار میشد امروز کردمش ۸ بازم امروز ۸ بیدار شد میخواستم خودمو خفه کنم حالا استراحت و تفریح تو سرم بخوره میخوام کارای عقب موندمو انجام بدم مثلا من برم سراغ کابینت هام من تا یه کابینت مرتب کنم اون سه تا برام بهم ریخته یا کشو هام من از اینطرف میچینم میاد همه رو میریزه بیرون امروز دیگه گریه م گرفت شوهرم میگه تو دیوونه ای کیس اعصاب و روان شدی یعنی واقعا من حرف عجیب و غریب دارم میزنم